به گزارش افکارنیوز ، چهارحکایت خواندنی و چهار پند آموزنده به روایت حجه الاسلام والمسلمین علیرضا توحیدلو را در اینجا بخوانید.
دعای مادر
گویند؛از بایزید بسطامی، عارف بزرگ، پرسیدند: این مقام ارزشمند را چگونه یافتی؟ گفت:
شبی مادر از من آب خواست. نگریستم، آب در خانه نبود. کوزه برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم. چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود. پس با خویش گفتم:
«اگر بیدارش کنم،خطاکار خواهم بود.» آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود. هنگام بامداد، او از خواب برخاست،
سر بلند کرد و پرسید: چرا ایستاده ای؟!قصه را برایش گفتم. او به نماز ایستاد و پس از به جای آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت: «خدایا! چنان که این پسر مرا بزرگ و عزیز داشت، تو نیز، اندر میان خلق او را عزیز و بزرگ گردان...
حکایت دوم
بایزید بسطامی را پرسیدند؛ اگر در روز رستاخیز خداوند بگوید چه آورده ای؛ چه خواهی گفت؟ بایزید فرمود:
وقتی فقیری بر کریمی وارد میشود. به او نمیگویند چه آورده ای. بلکه میگویند چه میخواهی زندگى یک پاداش است. نه یک مکافات. فرصتى است کوتاه تا ببالى، بیابى، بدانى. بیندیشى، بفهمى، و زیبا بنگرى به خلقتت. در نهایت در خاطره ها بمانى و جاودانه شوی. آنگه بازگردی نزد خالقت ای مخلوق
حکایت سوم
گویند؛صاحب دلى، براى اقامه نماز به مسجدى رفت . نمازگزاران ، همه او را شناختند ؛ پس ، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود و پند گوید .پذیرفت . نماز جماعت تمام شد .چشم ها همه به سوى او بود.
مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست .بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت : مردم !هر کس از شما که مى داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد!
کسى برنخواست . گفت :حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است ، برخیزد! باز کسى برنخواست .
گفت : شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید و براى رفتن نیز آماده نیستید!!!!
(تذکرة الاولیاء - عطار نیشابوری)
حکایت چهارم
بهلول دیوانه یا بهلول دانا کیست؟
این سوال همیشه وجود دارد که بهلول مجنون بوده یا دانا ؟
در کتاب دائرة المعارف تشیع نقل گردیده است :
ابووهیب بن عمرو ( بهلول ) معروف به مجنون از فقها و حکما و شعرای شیعه در قرن دوم هجری بوده است
و علت دیوانگی ظاهری او این است که به وسیله آن سخن حق را بدون ترس بر زبان بیاورد
در کتاب مجالس المؤمنین سفینة البحار، روضات الجنّات اعیان الشیعه و کتب های بسیار دیگر
بهلول از شاگردان خاص امام صادق (ع) و از اصحاب آن حضرت و حضرت امام موسی کاظم (ع) معرفی شده است و چون هارون الرشید خلیفه عباسی قصد داشت مخالفان حکومت استبدادی خود را از بین ببرد نقشهای طرح کرد تا امام کاظم (ع) را به شهادت برساند هارون از فقهای بغداد ( از جمله بهلول ) در خواست کرد تا فتوا بدهند که امام قصد دارد بر علیه حکومت قیام کند و قتل او شرعاً واجب است اما بهلول از این کار خودداری کرد و از امام چاره جویی نمود امام به او پیشنهاد کرد خودش را به دیوانگی بزند تا هارون از او دست بردارد یک روز صبح مردم بغداد بهلول را در کوچه و بازار دیدند که لباس کهنهای به تن کرده و سوار بر تکه چوبی شده و با کودکان بازی می کند و فریاد میزند : کنار بروید! مبادا اسب من شما را لگد کند و این تدبیر او را از صدور فتوا بر علیه امام نجات داد و هارون وقتی شنید که بهلول دیوانه شده است دست از او برداشت در روایتی دیگر، سید نعمت الله شوشتری در کتاب غرایب الاخبار به نقل از روضات الجنّات آورده است که
هارون الرشید به پیشنهاد مشاورانش از بهلول خواست که قاضی القضاة بغداد شود ولی او قبول نمیکرد و عذر میآورد چون اصرار و فشار هارون از حد گذشت بهلول خود را به دیوانگی زد گویند وقتی به هارون گفتند که بهلول دیوانه شده است، گفت : او دیوانه نشده بلکه با این تدبیر خود را نجات داده است بهلول در تاریخ تشیع به عنوان مظهر و مثال مقاومت منفی و سرمشق تقّیه و حکیمی پاکباز و گریزان از خدمت ستمکاران شناخته شده است حکایات و کلمات و اشعار او دستورالعمل زندگی با شرافت و مشوق شهامت اخلاقی و صلابت دینی است بهلول در ادبیات و فرهنگ اسلامی به خصوص بین شیعیان در ردیف لقمان حکیم قرار دارد و سخنانش الهام بخش نویسندگان و شاعران و ضربالمثل میباشد کلمه بهلول در لغت عرب به معنی مرد خندان یا کسی که خوبیهای زیادی دارد است.
بهلول در حدود سال ۱۹۰ هجری قمری در بغداد وفات کرد و در همان شهر به خاک سپرده شد.