انگار برات شهادتش را از حضرت عباس (ع) گرفته بود، وقتی هم شهید شد مانند ابوالفضل العباس نه چشمی داشت و نه دستی. در آخرین پیامش به دوستش گفته بود که در مراسم تشییع جنازهاش روضه حضرت عباس (ع) بخوانند.
آقا محمود در مأموریت
دلبستگیای که مانع اعزام بود
بار آخری که میخواست به سوریه برود، بیش از یک ماه طول کشید، حال و هوای خوبی نداشت و بیقرار بود، سه روز قبل از اینکه برود، انگار دلیل این تأخیر اعزام را متوجه شده بود. آقا محمود به همسرش گفت: این دلبستگی شما و مادرم نمیگذارد که من بروم! همسرش به گریه افتاد و گفت: من از ته دل از شما دل کندهام. مادرت هم به خاطر اینکه فرزندش هستی برایش سخت است، اما چه چیزی بهتر از شهادت؟ میدانم که شما برای این دنیا نیستی.
راه خودش را پیدا کرده بود
همسرش بعد از اینکه این جملات را گفت، دیگر به دلش آمد که این مأموریت دیگر بازگشتی ندارد، برای همین جلوی آقا محمود حسابی عزاداری کرد و گریست. شاید برای همین، زمانی که در معراج شهدا با پیکر آقا محمود روبرو شد، خیلی آرام بود و گریه نکرد، چون همسرش وصیت کرده بود که صدای گریهاش را نامحرم نشنود.
این خانم جلوتر از من در راه شهادت است
وقتی روز خواستگاری از شرایط کاریاش به همسرش گفت و گفت که ممکن است برنگردد، در جواب شنید که آسمانیشدن مخصوص آقایان نیست، خانمها هم میتوانند آسمانی شوند. به فکر فرو رفت. بعد از مراسم خواستگاری به مادرش گفت این خانم از من در راه شهادت جلوتر است!
لبخندی که بر لب داشت
لو رفتن مکان مأموریت تنها با یک عطر
بار اولی که سال ۹۲ به سوریه رفت، تازه ازدواج کرده بود. طبق معمول به همسرش نگفته بود که مأموریت کجا میرود. بعد از ۵۶ روز که به منزل برگشت، وقتی آقا محمود ساکش را باز کرد، همسرش گفت: میدانی چه بویی احساس میکنم؟ بوی حرم حضرت زینب (س) میآید! آقا محمود تعجب کرد. اما همسرش گفت: قبلاً به سوریه رفته بودم و وقتی ساک را باز کردی بوی حرم را استشمام کردم. در آن هنگام آقا محمود دستش را به علامت تسلیم بالا برد و گفت: دیگر نمیتوانم چیزی را از شما پنهان کنم!
آقا محمود در لباس نظامی
آرزوی آقا محمود برای ۴۰ سالگیاش
وقتی دیپلم گرفت، سال ۸۶ وارد دانشگاه امام حسین (ع) شد و بعد از آن به دانشگاه افسری رفت. روز اولی که لباس نظامی پوشید، نظر مادربزرگ را پرسید که لباس در تنش چطور است؟ بعد گفت: إنشاءالله ۴۰ سالگی سرهنگ میشوم! اما او در سن ۲۹ سالگی به خیل شهدای مدافع حرم پیوست.
آقا محمود در سوریه
نامهای که به دست حاج قاسم رسید
در نزدیکی اولین سالگرد شهادتش در مرداد ماه سال ۹۶، همسر آقا محمود نامهای برای حاج قاسم نوشت که دوست دارد او در مراسم سالگرد همسرش حضور داشته باشد. فکر نمیکرد که نامه به دست حاج قاسم برد، پنج روز بعد از نوشتن نامه، تلفن همراهش زنگ خورد. پشت خط سردار سلیمانی بود. حاج قاسم به همسر شهید گفت: دخترم نامهات را خواندم. ممنونم که نامه نوشتی و برایم باعث افتخار هست به مراسمتان بیایم، اما من یک ماموریت کاری دارم و باید بروم، اما یک نفر را به جای خودم میفرستم.
خوشحالی حاج قاسم از ازدواج مجدد همسر شهید
در هشتم فروردین ماه سال ۹۸ حاج قاسم به دیدن همسر و فرزند شهید محمود نریمانی رفت. آنجا متوجه شد که همسر شهید ازدواج مجدد کرده است (طبق وصیت شهید نریمانی). گفت: چرا به من نگفتی ازدواج کردی و بچهدار شدهای؟ باید وقتی زنگ زدیم، میگفتید تا هدیه ازدواج و بچهات را میآوردم. بعد حاج قاسم از پدر و مادر شهید نریمانی تشکر کرد و با خوشحالی گفت: این ظرفیت بالای شما را میرساند که اجازه دادید عروستان ازدواج کند و حالا هم با آرامش و خوبی کنارشان هستید.
محمدهادی فرزند شهید نریمانی در آغوش حاج قاسم
درباره شهید
شهید محمود نریمانی در یکی از روزهای سرد دی ماه سال ۶۶ در روستای دروان کرج به دنیا آمد. او از نیروهای سپاه پاسداران بود که به صورت داوطلبانه برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) به سوریه رفت و در روز دهم مرداد ماه سال ۹۵ در حماء به شهادت رسید. پیکر مطهرش در گلزار شهدای کرج آرمیده است. از شهید محمود نریمانی یک فرزند به نام محمدهادی به یادگار مانده است.