چندی پیش خبری منتشر شد مبنی بر اینکه آندرس اینیستا در کودکی طرفدار رئال مادرید بوده است. در واقع این موضوعی بود که او در بخشی از مصاحبهاش با یکی از شبکههای تلویزیونی در اسپانیا به آن اعتراف کرد. طبق برنامه از پیش تعیین شده امروز (دوشنبه) نسخه کامل مصاحبه اینیستا با این شبکه تلویزیونی پخش شد و او دلیل اینکه چرا در کودکیاش طرفدار کهکشانیها بوده را توضیح داد.
اینیستا که متولد و بزرگ شده شهر آلباسته اسپانیاست، گفت: من در کودکی به رئال مادرید گرایش پیدا کردم، چون بارسلونا در یکی از بازیهایش مقابل آلباسته به این تیم هفت گل زد و من هم که از این تیم به شدت عصبانی بودم، طرفدار رئال مادرید شدم. از دست بارسلونا به خاطر آنکه چنین کاری را با آلباسته من کرده بود ناراحت بودم. به همین دلیل من اوقات سختی را سپری میکردم. با این حال من هرگز با رئالیها تماسی نداشتم و هرگز به عقد قرارداد با رئال مادرید نزدیک نشدم.
اینیستا در بخشی دیگر از مصاحبه جالبش به یکی از اتفاقات نادر دوران بازیگریاش، درگیر شدن با کریستیانو رونالدو در الکلاسیکوی سال ۲۰۰۹ در ورزشگاه نوکمپ اشاره کرد. دیدن اینیستا در حال درگیری فیزیکی یا حتی لفظی با بازیکنان حریف اتفاقی نادر است و به همین دلیل هنوز هم برای خیلیها سؤال است که چرا او در آن سال با رونالدو درگیر شد.
کاپیتان سابق آبیواناریها در این باره گفت: آن بازی در خانه من بود، در نوکمپ. من هم فقط به رونالدو گفتم که حق ندارد بازی را با کارهایش به تنش بکشاند.
اینیستا تنها اسپانیایی تاریخ است که لذت گلزنی در فینال یک جام جهانی را چشیده است، اما علاوه بر صحنه گلزنی او به هلند در فینال جام جهانی ۲۰۱۰، صحنه خوشحالی پس از گلش - وقتی که پیراهن خود را درآورد تا نام دوست فقید خود، دنی خارکه مدافع سابق اسپانیول را به نمایش بگذارد و به دنیا نشان دهد او را از یاد نبرده است - به یاد ماندنی شد. اینیستا در بخش دیگری از مصاحبهاش به این موضوع اشاره کرد و اینکه از دست دادن خارکه بهعنوان یک دوست صمیمی چه ضربه سنگینی به او زده بود.
اینستا عنوان کرد: یادم هست که پیراهنمان آستین بلند بود و من هم خوشم نمیآید با پیراهن آستین بلند بازی کنم. به همین دلیل درست قبل از اینکه به میدان برویم من آستینهای پیراهنم را قیچی کردم. به علاوه آن بازی تنها بازی دوران بازیگری من بود که من واقعاً از خودبیخود و هیجان زده شده بودم، چون مارک فنبومل (هافبک تیم ملی هلند) در تمام مسابقه مرا مهار کرده بود. یک روز بعد از آن بازی، اما من همراه با همسرم در خانه والدینم بودم و به آنها گفتم «واقعاً به یکی نیاز دارم، دیگر نمیتوانم تحمل کنم». به همین دلیل به مرکز پزشکی تیم رفتیم و من به پزشک تیم زنگ زدم، چون احساس میکردم از تو خالی شدهام. با این حال به لطف اطرافیانم و متخصصان همه چیز ختم به خیر شد.