طیبی که حالا به یکی از بزرگترین آرزوهای فوتبالیاش رسیده، در مورد قهرمانی استقلال خوزستان، شرایط خودش، دعوت به تیم ملی و... صحبت میکند.
قبل از هر چیز بهتر است در مورد قهرمانی استقلال خوزستان صحبت کنی. واقعا اول فصل فکر میکردید تیمتان قهرمان شود؟
اول فصل کسی فکر نمیکرد قهرمان شویم. یعنی خود ما بازیکنان هم اصلا به چنین چیزی فکر نمیکردیم. شاید دلیلش این بود که هنوز شناخت چندانی از همدیگر نداشتیم. به هر حال بعد از چند هفته که گذشت، دیدیم داریم همه را میبریم. با این اتفاق گفتیم بیاییم برای خودمان یک هدف مشخص تعیین کنیم چون دیگر از هم شناخت پیدا کردیم و متوجه شدیم تیم پتانسیل بالایی دارد. خود به خود همدیگر را باور کردیم و اتحاد بین تیم هم بیشتر شد. یک روز آقای ویسی وقتی آمد سر تمرین و داشت توضیح میداد، من گفتم ما هیچ چیز از تیم قهرمان کم نداریم که آقای ویسی هم گفت صددرصد، پس شک نکنید که یا آسیایی میشویم یا قهرمان.
پس آن موقع هم بیشتر روی آسیا تمرکز داشتید؟
نه، ما میگفتیم اول قهرمانی بعد کسب سهمیه آسیا.
فکر میکنی چرا با وجود اینکه تیمتان هفتهها صدرنشین بود، تا هفتههای آخر هیچ کارشناسی شانس قهرمانی به تیمتان نمیداد و معمولا از استقلال و پرسپولیس به عنوان قهرمانهای احتمالی لیگ پانزدهم نام میبردند؟
به هر حال هر شخصی نظر خودش را دارد اما شاید دلیل اصلیاش این بود که همه پرسپولیس و استقلال را باور دارند. آقای ویسی هم قبلا در این مورد گلایه کرد و گفت که همه نگاهها به تیمهای پایتخت است و چرا به ما توجه نمیشود. البته این مساله به نفع ما شد و انگیره ما را چند برابر کرد.
اما این صحبتها میتوانست روی روحیه بازیکنان اثر منفی بگذارد...
نه، اصلا. ما خودمان سختیهای زیادی در زندگی کشیدیم و میدانیم چطور باید مبارزه کنیم. این مساله تقریبا در همه بچهها وجود داشت.
شما هم که ظاهرا خیلی سختی کشیدی...
خدا را شکر. ما تا وقتی خدا را داریم غم نداریم.
درست است اما به هر حال شرایط زندگی برای شما به سختی گذشت...
بله، من از ۱۴، ۱۵ سالگی کار میکردم چون مشکلات مالی و خانوادگی زیادی داشتیم و در کل شرایط مالی خوبی نداشتیم.
مگر شغل پدرتان چیست؟
پدرم قبلا راننده بود اما با توجه به اینکه ما ۶ برادر و ۳ خواهر هستیم، بالاخره تامین هزینههای زندگی سخت بود و به همین خاطر مجبور بودیم از سن کم سر کار برویم تا به خانواده کمک کنیم.
یعنی کار کردن در واقع به گونهای اجبار بود؟
بله، ما به خاطر شرایط زندگی مجبور بودیم. من بچه چهارم خانواده بودم که از ۱۴، ۱۵ سالگی کنار داییام کار بنایی انجام میدادم. حدود ۴ سال هم با او کار کردم.
بعد از آن هم حتما به خدمت سربازی رفتی.
بله، من پدافند هوایی ماهشهر بودم. البته قبل از اینکه خدمت بروم، یک سال در کنار کارم، فوتبال هم بازی میکردم. آن موقع در تیم جوانان بهبهان بودم که خیلی خوب کار کردم و در نهایت تیم قهرمان شد. شاید برایتان جالب باشد اما من در هر تیم بودم یا صعود میکردیم یا قهرمان میشدیم. به هر حال بعد از آن یک سال که با دوستم رفته بودم فوتبال و بازی کردم، خدمت سربازی رفتم. بعد از آن هم دسته یک استان بازی کردم که تیم به لیگ برتر صعود کرد، بعد از آن هم در نفت امیدیه از لیگ ۳ به لیگ ۲ آمدیم و به همین ترتیب پیش رفتم تا در نهایت با استقلال خوزستان قهرمان شدم.
از چه زمانی تصمیم گرفتی فقط فوتبال بازی کنی؟
زمانی که من نفت امیدیه بودم در میهمانسرای ۹۰ خوابه شرکت نفت امیدیه کار میکردم. آن زمان از ساعت ۶ صبح تا ۲ بعدازظهر سر کار بودم و بعدش میرفتم تمرین میکردم. بعد از آن دوباره میرفتم سر کار و تا شب کار میکردم. این وضعیت خیلی برایم سخت بود و دیگر خسته شده بودم. به خاطر همین هم گفتم یا کار میکنم یا فوتبال بازی میکنم. در نهایت هم گزینه دوم را انتخاب کردم چون فوتبال را خیلی دوست داشتم. بعد که استقلال اهواز لیگ یک بود آقای باقرینیا آمد و از بازیکنان تست میگرفت که من هم تست دادم و انتخاب شدم. بعد از آن هم در استقلال خوزستان ۲ بار داشتیم سقوط میکردیم که بعد از آن، قهرمان شدیم.
در نهایت هم به تیم ملی دعوت شدی...
خدا را شکر که اسمم در لیست تیم ملی است.
وقتی متوجه شدی اسمت در لیست تیم ملی است چه کار کردی؟
بهبهان بودم و بیرون رفته بودم که شارژ باتری گوشیام تمام شد. همینطور داشتم قدم میزدم که یکی از دوستانم به اسم امین عزیزی آمد دنبالم و گفت که اسمت توی لیست تیم ملی است. اول باور نمیکردم اما بعد از آن به قدری خوشحال بودم که نمیدانستم چه کار کنم. در نهایت به خانه رفتم و آنجا یک جشن کوچک گرفتیم. البته میخواهم یک جشن درست و حسابی بگیرم. آن هم زمانی که حضورم در لیست تیم ملی تثبیت شود.
فکر میکنی کار راحتی داری برای اثبات خودت در تیم ملی؟
راحت نه اما تمام تلاشم را میکنم. من رقبای خیلی خوبی در تیم ملی دارم که انتخاب آنها نشان میدهد که از همه بهتر هستند. من هم تلاش میکنم خودم را ثابت کنم.
- به نظرت با کدامشان میتوانی بهتر هماهنگ شوی؟
من همیشه با همه دوست بودم و هر جا رفتم هم به همین صورت کار کردم. در تیم ملی هم با همه دوست میشوم و کیروش هر چه تشخیص دهد آن را انجام میدهم.
اینکه از آن روزهای سخت کارگری به تیم ملی رسیدی، چه چیزی در ذهنت بیشتر از هر چیز خودش را نشان میدهد؟
فقط میگویم خدا. خواست خدا بود که به اینجا رسیدم. خدا نخواهد هیچکدام از این اتفاقات نمیافتاد اما او خواست و من پله پله بالا آمدم و به تیم ملی رسیدم.
الان که به تیم ملی دعوت شدی، هدف بعدیات در فوتبال چیست؟
چند پیشنهاد خوب از تیمهای تهرانی دارم که معلوم نیست کدام را انتخاب کنم. در کل خیلی دوست داشتم در تیمهای بزرگ تهرانی بازی کنم که خدا را شکر از این تیمها هم پیشنهاد دارم. البته گزینه اولم در حال حاضر استقلال خوزستان است اما دوست دارم در این تیمها هم بازی کنم.
پس الان آرزویت بازی در این تیمهاست؟
الان آرزویم این نیست چون از تیمهای بزرگ پایتخت پیشنهاد دارم و میتوانم یکی از آنها را انتخاب کنم.
پس دوست داری در فوتبال بعد از تیم ملی به کجا برسی؟
خیلی دوست دارم لژیونر شوم.
در چه لیگی؟
فرقی نمیکند.
یعنی حتی حضور در تیمهای عربی هم راضیات میکند؟
نه، آرزوی بزرگم این است که در تیمهای اروپایی بازی کنم.
خودت کدام تیم را دوست داری؟
برای بازی نه اما طرفدار بارسا هستم.
الگویت کدام بازیکن است؟
من پیکه را خیلی دوست دارم اما بچههای تیم به من میگویند واران چون قدم بلند است و البته اینکه فکر میکنند استیل بازیام و اندامم شبیه واران است.