تولید فصل سوم ایرانگرد تازه به پایان رسیده، قارایی مدتی است سفر تازهای را شروع نکرده و هنوز در تهران است و این فرصت خوبی بود تا با او به گفتوگو بنشینیم و از دنیای پر رمز و راز و صدالبته جذاب ایرانگردی بپرسیم.
شما طبیعتگرد بودید و بعد به مستندسازی روی آوردید؛ درست است؟
بله.
از نقطه شروع ماجرا آغاز کنیم. اصلا چه شد که به سفر کردن و طبیعتگردی علاقهمند شدید؟
سفر کردن چیزی است که تقریبا همه به آن علاقهمندند. من از 17 سالگی سفرهایم را از حاشیه تهران و کوههای البرز شروع کردم و بعد به استانهای مختلف رسیدم. در ابتدا فقط طبیعتگردی میکردم و کوه میرفتم. بعد از چند سال دیدم که صرف صعود کردن به قلههای مختلف، من را به آرامشی که دنبالش هستم نمیرساند و توجهم به طبیعت و آدمهایی که در آن زندگی میکنند جلب شد. بهطور حرفهای به ایرانگردی پرداختم، درخصوص زندگی و آداب و رسوم نقاط مختلف مطالعه کردم، دو سال با مرحوم اینانلو همکاری کردم و در این حین دورههای فیلمسازی را هم گذراندم.
و بعد مجموعه ایرانگرد شکل گرفت؟
بله، دلم میخواست نگاهم را نسبت به ایران و ایرانی به ثبت برسانم. ایده تولید ایرانگرد از سال 88 در ذهنم شکل گرفت و در نوروز 92 اولین سریاش از شبکه چهار روی آنتن رفت.
مجموعهتان از همان سری اول مورد استقبال قرار گرفت و دیده شد.
همینطور است. البته در آن زمان چون همه استانها نمیتوانستند شبکه چهار سیما را ببینند، رئیس وقت سازمان (آقای ضرغامی) گفتند که مجموعه به شبکه یک برود تا بیشتر دیده شود. ایرانگرد2 از شبکه یک پخش شد، استقبال از آن زیاد بود و ایرانگرد3 هم به تولید رسید. به نظرم از ویژگیهای اصلی ایرانگرد این است که کپی نمیکند. از ابتدا ایده خودم بوده و خواستهام که خلاقیت خودم در آن دخیل باشد.
و جالب است که حالا در مستندهای دیگر، ردپای تاثیرات ایرانگرد را میبینیم و به نوعی برنامهتان ساختار مستندسازی را در تلویزیون تغییر داده است. نظرتان نسبت به این کپیها چیست؟
خوشحالم که میبینم عدهای از برنامه کپی میکنند و میخواهند راه ایرانگرد را ادامه بدهند. هرچند من به این افراد پیشنهاد میکنم که سعی کنند خودشان هم به دنبال خلاقیت باشند. ایرانگرد راه خودش را میرود و به نظرم لازم است برنامههای دیگر، حرفهایی جدیدتر برای گفتن داشته باشند.
از دیگر نکاتی که در ایرانگرد برای من جلب توجه میکند، ارتباط بیواسطه شما با مردم نقاط مختلف ایران است. در مستندهایی که تا پیش از این در تلویزیون میدیدیم، انگار همیشه نوعی فاصله حس میشد و مردم در مقابل دوربین غریبگی میکردند. چکار میکنید این ارتباط صمیمانه شکل میگیرد و مردم اینطور راحت از زندگیشان برایتان میگویند؟
من در ساخت مستندهایم همیشه با عشق کار میکنم. هرچه سختیها بیشتر میشود و چالشها جلوی راهم را میگیرند، عشقم نسبت به مجموعه بیشتر میشود و شور و حرارت بیشتری پیدا میکنم. ضمن اینکه هیچوقت در اولین سفر شروع به ضبط نمیکنم. بارها سفر میکنم، با مردم حرف میزنم و برایشان هدیه میبرم تا به من اعتماد کنند. دلیل آن غریبگی این است که مردم به دوربین اعتماد نکردهاند، جلوی دوربین نمیآیند و اگر هم بیایند، حرف دلشان را نمیزنند. بنابراین به نوعی با آن مردم زندگی میکنم و ارتباطمان دوطرفه میشود.
جایی هم بوده که نتوانسته باشید فیلمبرداری کنید و مردم این اجازه را ندادند که زندگیشان را به تصویر درآورید؟
نه. هرجا رفتم مردم مرا براحتی پذیرفتند و کارم را انجام دادم.
بازخوردهایی هم از جانب همان مردم میبینید؟ بعد از اینکه تصویر این نقاط نادیده کشور از تلویزیون پخش میشود، چه حسی پیدا میکنند؟
باورشان نمیشود. خیلی از نقاطی که سفر میکنم هنوز برق ندارند، اصلا امواج تلویزیون به آنجاها نمیرسد و بنابراین تصوری هم نسبت به دیده شدنشان با این وضوح و کیفیت ندارند.
نکته دیگر این است که نسبت به آنها موضع نگاه از بالا یا خودبرتر بینی ندارید. نکتهای که در برخی مستندهای تلویزیونی حسابی توی چشم میزند...
ابدا نگاه از بالا ندارم و خیلی وقتها حتی خودم را از آنها پایینتر حس میکنم. خوشبختانه جهان امروز به سمتی میرود که کمکم شهریها به این باور میرسند کسانی که در روستا زندگی میکنند، کیفیت زندگی بالاتری دارند؛ اصالت، آرامش فکر و سرشت بکر دارند و ما شهریها این نکته را خوب میفهمیم.
در بسیاری از مناطقی که به آنها سفر میکنید، گرچه کمبود امکانات و ضعفها دیده میشود، اما هیچگاه به سیاهنمایی دچار نشدهاید و این نقد را نمیتوان به مجموعهتان وارد دانست. تا به حال نمایش غیرمستقیم این کاستیها موجب شده است که مسئولی به فکر بیفتد و تغییری در شرایط زندگی مردم آن مناطق ایجاد کند؟ از این دست بازخوردها دیدهاید؟
بله، مثالهایش زیاد است. در منطقه زرآباد استان سیستان و بلوچستان محیط بکری وجود دارد که در آن ریگ و رمل به دریا وصل شده است. تنها چهار یا پنج منطقه در کل دنیا وجود دارد که در آن اتصال ریگستان را به دریا میبینیم. قبل از اینکه به آن منطقه سفر کنیم، تصمیم داشتند یک پارک و تفریحگاه طبیعی در آن ریگزارها بسازند. من در برنامهام از ارزش منطقه و کمیاب بودن آن سخن گفتم و خوشبختانه رعایت کردند و ساختوساز در آن اتفاق نیفتاد. روستای سر آقا سید در منطقه چهارمحال و بختیاری مشکل برق داشت و انعکاسش موجب شد مسئولان به فکر بیفتند. در بسیاری جاها خیلی اتفاقات رخ داد که الان حضور ذهن ندارم، اما بارها شده که مردم آن مناطق با من تماس گرفته و از تاثیرات مثبت برنامه گفتهاند.
پس ارتباطتان با مردم بعد از ساخت مستند هم ادامه دارد .
بله، ارتباطمان قطع نمیشود و ادامهدار است. حتی وقتی به تهران میآیند از آنها دعوت میکنم به خانهام بیایند یا ما دوباره پیش آنها میرویم. حالا من در کل ایران دوست و خانهای برای ماندن دارم و این مهماننوازی از خصوصیات خوب ایرانیان است. خودم هم فرزند هیچکجا نیستم و متولد ایرانم.
تولید یک مجموعه مستند در تلویزیون قطعا دشواریهای بیشتری نسبت به ساخت یک مجموعه نمایشی دارد. از این سختیها بگویید. در پشتصحنه ایرانگرد چه خبر است؟
تولید یک مجموعه نمایشی از پیشتولید تا پخش، نهایتا 9 یا ده ماه زمان میبرد؛ اما ساخت هر سری ایرانگرد دوتاسه سال به طول میانجامد. خیلیها از برنامهمان تعریف میکنند، اما نمیدانند که ما در پشت صحنه چه سختیهایی را متحمل میشویم. این زحمتها هیچگاه دیده نمیشوند. برای تولید ایرانگرد 3 بیش از صدهزار کیلومتر سفر کردیم، 450روز در سفر بودیم و به هر منطقه در چند نوبت رفتیم. صرف این مدت زمان برای ساخت یک مجموعه مستند 20 قسمتی تا پیش از این در تاریخ صداوسیما بیسابقه بوده است.
چطور هر منطقه را انتخاب میکنید و به آن میپردازید؟ روال گزینش استانها به چه صورت است؟
برای ساخت هر قسمت یک پیشتولید مفصل داریم. در چند نوبت سفر میکنیم، لوکیشنهای مختلف استان را از نزدیک میبینیم و تعدادی را برای فیلمبرداری انتخاب میکنیم.
فیلمبرداریهایمان هم چند سفر طول میکشد، به برخی مناطق در فصلهای مختلف سفر میکنیم، هم بهار را به تصویر میکشیم، هم تابستان و هم زمستان را. در بعضی مناطق تفاوت میان فصلهای مختلف از زمین تا آسمان است، حتی شرایط زندگی مردم با تغییر فصل عوض میشود و لازم میدانیم فصلهای مختلف آن لوکیشن را تصویربرداری کنیم.
با وجود این شور و علاقهای که نسبت به ایرانگردی دارید، تابهحال خسته هم شدهاید؟
بله، در ایرانگرد 3 خیلی خسته شدم. در ساخت این مجموعه فشار زیادی رویم بود، استرس داشتم و نگران بازخورد مردم نسبت به آن بودم ؛ چرا که در این سری در بیان مسائل فرهنگی و زیستمحیطی عمیقتر شده بودم و وظیفه سنگینی داشتم. میخواستم بگویم اول باید فرهنگ طبیعتگردی را پیدا کنیم و بعد سفر برویم. این استرسها واقعا خستهام کردند و هنوز هم خستهام.
ایرانگرد 3 به لحاظ تجهیزات و امکانات تصویری از سریهای قبلیاش جلوتر بود و تفاوت در کیفیت ساخت را میشد احساس کرد. در ساخت این فصل همه چیزی که در ذهنتان بود به وقوع پیوست یا باز کمبودهایی داشتید؟
قطعا میشد که بهتر باشد. در ساخت مستند ما با دو عامل اصلی مواجه هستیم؛ یکی زمان و دیگری بودجه. در آثار نمایشی کارگردان میتواند هر وقت دلش خواست از بازیگران بازی بگیرد و از لوکیشن استفاده کند. مستند اینگونه نیست. طبیعت برای هیچ انسانی صبر نمیکند و این شمایید که باید خودتان را با تغییراتش وفق دهید. مردمان طبیعت هم همینطورند. برای مثال خانوادهای تالشی که میخواهند از ییلاقشان در جنگل به قشلاق در ارتفاعات بالای دارمرز کوچ کنند، مگر چقدر میتوانند به خاطر ما صبر کنند؟ شاید یکی دو روز صبر کنند اما بیشتر از آن نمیشود و باید هرچه زودتر به منطقه موردنظرشان برسند و غذای دامهایشان را تامین کنند. در نتیجه میشد کار بهتری بسازیم، اما با دو مشکل بودجه و زمان مواجه بودیم.
علاوه بر سازمان صداوسیما که به نوعی متولی اصلی ساخت ایرانگرد محسوب میشود، نهادهای دیگری چون سازمان میراث فرهنگی یا سازمان محیطزیست هم به کمکتان آمدند؟ برای تامین بخشی از بودجه کمک نکردند؟
من با مسئولان این سازمانها جلسه گذاشتم و صحبت کردم، اما هیچکدام حمایت نکردند و گفتند آنها هم با مشکل بودجه مواجه هستند. با این حال شبکه یک سیما و مدیر گروه اجتماعیاش و نیز مدیر سیمافیلم به من اعتماد کردند تا نگاهم را به ثبت برسانم. تنها سازمانی که از من حمایت کرد همین صداوسیما بود، در حالی که موضوع حفاظت از میراث فرهنگی و محیطزیست هم در این برنامه وجود داشت و متولیان آنها میتوانستند حمایت کنند.
تصمیمی هم برای ایرانگرد 4 دارید؟ میتوانیم از حالا منتظر ساخت سری جدید این مجموعه باشیم؟
مدتهاست پروژهای هفت قسمتی با نام «مردمان طبیعت ایران» را در ذهن دارم. پروژهای بزرگ که نگاهی بینالمللی به ایران دارد و دلم میخواهد از طریق ساخت آن، زیباییهای ایران و ایرانی را به سمع و نظر مردم جهان برسانم. بعد از ساخت آن شاید دوباره سراغ ایرانگرد رفتم.
سفرهای خانوادگی هم میرویم!
ما سفرهای خانوادگیمان هم شبیه سفرهای عادی نیست. همسرم هم کوهنورد و طبیعتگرد است و وقتی با او و پسرم سفر میکنیم باز به دل طبیعت میرویم. از اینکه به هتل برویم یا جایی برویم که شلوغ باشد حالمان بد میشود و دوست داریم به مناطق بکر سفر کنیم. یکبار هم تمام اعضای خانواده پدریام را برای سفر به سیستان و بلوچستان بردم و تمام نوار مرزی استان را گشتیم. بندرت هتل میروم؛ هتلم یا چادر خودم است یا خانههای محلی.
از یک قدمی مرگ برگشتیم
از ساخت ایرانگرد خاطرات زیادی دارم. یکی از شیرینترین خاطراتم زمانی بود که در ارتفاعات مازندران از مرگ جان سالم بهدر بردیم. در میانه مسیر کوه بودیم و چون شب شده بود، ناچار باید در کلبهای سر میکردیم. آن شب تا صبح مدام رعد و برقهای شدید میزد و نگران بودم اگر به گروه همراهم آسیبی برسد چهکار کنم و به خانوادههایشان چه جوابی بدهم. آن شب تا صبح چشم روی هم نگذاشتم. از تلخترین خاطراتم هم برمیگردد به روستایی در سیستان و بلوچستان که مردمش آب نداشتند، اکثرا بیکار بودند و وضعیت مالی بد در آنجا بیداد میکرد. در طول آن مدت از مشاهده وضعیتشان مدام حالم بد بود. بعد از اینکه برگشتیم هم با من تماس گرفتند و گفتند دختربچه یکی از اهالی دچار عقربگزیدگی شده و از آنجا که به بیمارستان و درمانگاه دسترسی نداشتند، نتوانستهاند نجاتش بدهند و او از دست رفت. یا در کوههای زاگرس که با عشایر بختیاری همراه شدیم، خانم بارداری وجود داشت که هنگام وضع حمل از دنیا رفت. خاطره بد دیگرم هم پاره شدن رباط زانویم بود که در حین ساخت ایرانگرد 3 اتفاق افتاد و مدتی خانهنشینم کرد.