یکی از فلاسفه غرب است که میگوید؛ اتفاقات در تاریخ بار اول تراژدی است و بار دوم مسخره؛ اما شاید اگر او به سینمای ایران میآمد میگفت همه اتفاقات مسخره است.
فیلم «نقطه کور» از همین داستانهای همیشگی مسخره است که اصلا تمامی ندارد و سالهاست در سینمای ایران ادامه دارد بهویژه که این یکی ادامهای است بر فیلم «سعادت آباد» اما به شکلی مضحکتر.
داستان یک زن خسته و مردی غیرتی، وحشی و دیوانهمزاج و شکی به رنگ خیانت و پسری روانپریش با خانوادهای نامتلاطم در شبی که قرار است شب تولد باشد.
شبی که همه مردانش یا شارب خمر هستند یا سیگاری یا وقیح؛ یا عصبی هستند یا غیرتی؛ زن باره هستند یا زن ذلیل و زنانی که شبگرد هستند، با جیب خالی پز میدهند و همچنان تو سری خور هستند.
فیلم از خواهر تا برادر تا دوست همسر همه را بدبخت نشان میدهد؛ بدبختهای خوشگذرانی که نه با سیلی که با گرمای شراب صورت خود را سرخ نگه میدارند.
شاید گفته شود شغل سخت بازیگر نقش اول(محمدرضا فروتن) میتواند این سیلی را نشان دهد؛ یا شاید گفته شود صبح پس از شب تولد با آن نور صبحگاهی در اتاق خواب و عذرخواهی، امید را به فیلم میآورد اما اینها همه تلههایی است که فیلمسازان این روزهای ما یاد گرفتهاند تا بر سر ممیزان کلاه گشاد بگذارند و فیلم خود را از هفت خانی که نه خانی است و نه هفت عدد رد کنند.
اگر سینما را مدیوم بیانی ابجکتیو بدانیم نه آن سختی کار و نه این نور و عذرخواهی نمیتوانند باری مثبت در فیلم ایجاد کنند و تمام بار فیلم بر تم خیانتی است که مسعود مددی آن را به تصویر کشیده است.