این روزها و پس از عملکرد نه چندان امیدوارکننده لیست امید در ماجرای وزرای پیشنهادی، باید از خودمان بپرسیم در پس عملکرد این نمایندگان که قرار بود سرمایههای اصلاحات باشند و در نبود بزرگان که بالاخره روزی باید جایشان را به دیگران بدهند آبروداری کنند. چه اتفاقی در حال رخ دادن است. مسئله ابداً کوچک نیست، بسیاری از افراد لیست امید یا ناتوان از فهم حداقلی جایگاهی که دارند هستند یا قد و قواره بسیاری از آنها به کارهای مهم و بر زمین مانده اصلاحطلبان نمیخورد یا به طور کلی این لیست را برای رسیدن به حوائج و رانتها دور میزنند، از نطق فاجعهبار یکی از آنها در دفاع از پدرش تا مسئله تقلاهای عدهای از آنها در پیشدستی برای گرفتن سلفی با فدریکا موگرینی، سکوت نماینده مخالف و تطمیع و در نهایت موضوع رأی نیاوردن یک وزیر اصلاحطلب و رأیآوری عدهای که خودشان هم باورشان نمیشد رأی بیاورند.
میتوان به حضور اصلاحطلبان در این دوره از مجلس از دو منظر نگریست. منظر اول حضور با حداقل کارکرد و منظر دوم حضور با حداکثر قوا و جریانساز، معتقدان به منظر اول معتقد بودند با حضور افراد لیست امید و اصلاحطلبان راه ورود به مجلس بر روی تندروان و مخالفان دلواپس بسته شد و جامعه اندکی از هیاهو برای هیچ ایشان در امان ماند.
اگر قرار بر این نگاه بود همه جایگاهها را به جوانان گمنام ندادند و عدهای با فشار به لیست چپانده شدند؟ آیا قرار است لیست امید خود پروسه نابودی را مانند آنچه اکنون شاهد آن هستیم به پیش برد؟ عملکرد تا به امروز لیست امید دقیقاً تأییدکننده این نگاه بیارزش و خانمانبرانداز است، نگاهی که نشان میدهد خود امیدیها هم بر مبنای آن عمل میکنند. بیثمری و سکوت محض عارف در مجلس واقعاً فرقی با بیثمری حضور دیگران دارد؟
یعنی در جبهه اصلاحات 50 نفر نماینده بالقوه و ذخیره خوب وجود نداشت؟ یا بسیاری از فرصت پیش آمده سوءاستفاده کردند و با رایزنیها در لیست، تحمیل شدند و بعد از تریبون نمایندگی برای مالهکشی استفاده کردند؟