بخشی از گفت و گوی آرمان با محمد عطریانفر، معاون سیاسی وزیر کشور دولت اصلاحات را در ادامه میخوانید:
ما مشکلاتی ناشی از حاشیهنشینی داریم و جامعهای بعضا تکاملنیافته در بخشهایی از کشور داریم. هنوز شاهد هستیم آقای احمدینژاد طرفداران خاصی دارد و تعدادشان هم کم نیست. برای اینکه به این قشر از جامعه گوشزد کرده و نشان دهیم که آن مدیریتی که سابقا بر شما گذشته و باعث تاراج چندصد هزار میلیارد تومان سرمایه ملی شده و مشکلات عدیدهای برای کشور، چه در بحث اقتصاد و چه در بحث بینالملل و در سایر حوزهها به وجود آورده است، چگونه باید با آنها صحبت کنیم؟
در رویکرد ارتباطگیری با این سنخ از جامعه که شما نام بردید، از دو حوزه توقع وجود دارد. یکی اینکه این جماعتی که از فرهنگ بسیطی برخوردار هستند و چندان پیچیدگیهای قدرت را درک نمیکنند و توسعهیافتگی و موفقیت و بهروزی را در این میبینند که احتمالا تلویزیون سیاه سفیدشان به تلویزیون رنگی بدل شود یا تلویزیون رنگی آنها، دارای ماهواره شود، بسیاری از مسائل را ساده و فیزیکال میبینند و هیچ راهی برای اصلاح آنها وجود ندارد. مگر تغییر در فرهنگ و آداب آنها؛ تغییر فرهنگ و آداب معیشتی افراد هم آدابدانی میخواهد. آدابدانی هم در کلاس بحث و درس و سخنرانی حاصل نمیشود و زمانبر است و یک سیرهای را میطلبد که آن سیره باید تغییر کند و تحولی باید به وجود بیاید. حیطه اقلیمی سرزمین هم در نوع نگاه موثر است. ما همیشه این را میگوییم که اگر شما خواستید یک انسان بسیط را که درک مشترکی با شما ندارد، اصلاح کنید خیلی لازم نیست زحمت بکشید که مستقیما او را آگاه کنید. کافی است بستر ارتقا و معرفتطلبی و اندیشمندی برای او تدارک ببینید که درس بخواند و به دانشگاه رود. آن فرد خودبهخود که از دانشگاه بیرون آمد، با شما زبان مشترک پیدا میکند. در حوزه طبقات محروم، بسیط و حاشیهنشینها و نیروهای جانبی که تمام زندگیشان در این خلاصه میشود که مقدار پول بیشتر و زندگی مرفهتری داشته باشند و چیز دیگری را درک نمیکنند، ما باید فرهنگ و مبانی فکریشان را اصلاح کنیم. آن فرد در این فرایند برمیگردد و اصلاح میشود.
حال سوال این است که با چنین وضعیتی، مشکل ما در کوتاه مدت حل میشود؟
حداقل در کوتاهمدت به هیچ عنوان حل نمیشود. چون با همان ادبیات که عرض کردم، فرهنگپذیری زمانبر است و تاریخ مشخصی ندارد. موضوع، موضوع نسل است و نسل تغییر میکند. پس ما برای نیازهای روزمرهمان چه باید بکنیم؟ امروز ما نیازمند آن هستیم که این تغییر را در چهره طبقات محروم ایجاد کنیم. اینجا تکلیف را از دوش فرهنگ بر میدارند و خیلی هم روی این طبقه فشار نمیآورند و میروند جای دیگر سرمایهگذاری میکنند. آنجا جایی است که کسی که استعداد سوار شدن بر موج عوامفریبی و مردمفریبی را دارد، از حضور در این عرصه باز میدارند. باور من این است که در چنین اوضاعی، آن اصولی که در قانون اساسی آمده، حساب شده است.
تمام گرفتاریهایی که در زمان آقای احمدینژاد داشتیم از این دست بود. ما به شورای نگهبان میگفتیم چرا این کار را کردید؟ قانون حاکم بر شورای نگهبان است و میگوید رئیسجمهور از میان رجال سیاسی و نامی کشور، مدیر و مدبر و غیره باشد که این ادبیات یعنی کسی باید رئیسجمهور شود و مدیریت کشور را بر عهده بگیرد که تجارب پیشین او، حاکی از آن باشد که او انسان موفقی در حوزههای پایینتر بوده است.
اینکه به یکباره شما را از حوزه گمنامی بیاورند و به ضرب روابط سیاسی و به جبر اعمال حمایتهای آنچنانی، به یک رجل نامی سیاستمدار مدیر و مدبر تبدیل کنند، مانند این است که در وزارت کشور، نمایندگان محترم مجلس، مثلا نماینده علیآباد میگفت روستای ما باید شهر شود! میگفتیم آقای محترم ما که حرفی نداریم. فردا مینویسم شهر علیآباد. اما علیآباد زمانی شهر میشود که مناسبات داخلی این حوزه جغرافیایی و این جمعیت و این اقلیم و مناسبات آن به شهر بدل شود تا تابلوی شهر برای آن بنویسیم. پس ما باید به متن بپردازیم، نه به اسم!
اصلاحطلبان در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم تلاش کردند از طریق حمایت از آقای روحانی، دوباره جایگاه خودشان را در جامعه سیاسی اصلاح کنند و بتوانند بازگشتی داشته باشند. کما اینکه موفق بودند. الان هم زمینه را برای اینکه ورود کنند مناسب نمیدانند و فکر میکنند همچنان راه درست، حمایت از آقای روحانی تا سال 1400 است. در ارتباط با این موضوع، فکر میکنید راهبرد اصلاحطلبان این است یا استراتژی دیگری در میان است؟
اصلاحطلبان با حاکمیت دچار یک سوءتفاهمی شدهاند و جناح مقابل، به سادگی در حوزه سخت قدرت، تعابیر غیرواقعبینانهای را با اصلاحطلبان تطبیق دادند و در یک افق کجدار و مریز تلاش کردند ریشه اندیشه اصلاحات را از درون کشور بیرون بیندازند. آنها زمانی به عنوان برانداز، زمانی به عنوان لیبرالیسم، زمانی با عنوان اینکه طرفدار کدخدای جهان آمریکا هستند، زمانی با عنوان اینکه از اصول انقلاب تبری و دوری جستهاند، سعی کردند آنها را از عرصه کنشگری سیاسی کشور خارج کنند و رقبای رادیکال اصلاحطلبان، در پوشش بهرهگیری از ظرفیتهای مقدس نظام و انقلاب، تلاش کردند که این اندیشه را از حیطه قدرت و تاثیر به صورت اساسی ریشهکن کنند. با این دستفرمان و به دلیل برخی از ناکارآمدیها و ضعفهایی که اصلاحطلبان داشتند، تا اندازه زیادی هم این توفیق حاصل شد و عملا اصلاحطلبان در مقاطع بعد از سال 88 به حضیض ذلت فرو افتادند. اما اگر تصور شما این است که اصلاحطلبان مجددا تلاش میکنند که به قدرت برگردند و با این روند و با این تاکتیک شروع کردهاند، از جهاتی تصور شما میتواند درست باشد و از جهاتی نیز میتواند اشتباه باشد.
از چه جهاتی درست است؟
اساسا هر کسی کاری را با هدف رسیدن به یک نقطه متعالیتر، بالاتر، موثرتر و با کارآفرینی و اثربخشی بیشتری انجام میدهد. پس اوج مطالبه اصلاحطلبان در یک عمق بلند مدت، علیالقاعده میتواند آن باشد که میخواهند به آن میراث شکوهمندی که در مقطعی در اوج قدرت بودند، برگردند.
از چه جهتی این تصور غلط است؟
تصور اشتباه این است که اصلاحطلبان با اقدام موقتی و مقدماتی در زمان موجودشان، هدفگذاری و بازیگری سیاسی نکردهاند که به جایی برسند. اصلاحطلبان در این نقطه زمانی تلاش میکنند بگویند ما زنده هستیم. آنها تلاش میکنند بگویند ما عضو این خانواده هستیم. اصلاحطلبان تلاش میکنند بگویند اگر ما خطایی داریم رقیب ما هم خطا دارد. اصلاحطلبان دارند تلاش میکنند که بگویند نهادهای داور باید خود را از اسارت تاثیرپذیری از رقیب آزاد کنند. با چنین روندی، اصلاحطلبان مسلما حضور دارند و تلاش میکنند اعتمادسازی کنند.
این فرایند از انتخابات ریاست جمهوری سال 92 و با تایید نامزد اصلاحطلب یعنی آقای عارف آغاز شد؟
آقای عارف کفایت امر اصلاحطلبان را نمیکرد. در امر سیاستورزی شما نمیتوانید انتزاعی تصمیم بگیرید. نمیتوانید مبتنی بر آرمانهای خود اُتوپیای سیاست را در ذهن خودتان بپرورانید. از نظر اصلاحطلبان قطعی بود که آقای عارف پیروز عرصه قدرت نیست. پس وقتی تعبیر شما این است که او در انتخابات در نهایت پیروز نخواهد شد، پس یک گام عقبنشینی میکنید. به امید دستاوردی و این دستاورد را شما جایی کسب میکنید که یک فصل مشترکی کشف کنید و در این میان مشخصا آقای روحانی این استعداد را برای اصلاحطلبان داشت.
نکته دوم اینکه مفهوم اصلاحطلبی به شما یک آموزه و درس بزرگی میدهد و آن هم این است که نزد اصلاحطلبان، اصلاحطلبی از اصلاحطلبان مهمتر است. چون آن موضوع اصلاحطلبان است و آن مصداقی است برای تحقق موضوع. پس با توجه به اینکه امر اصلاحطلبی عبارت است از یک امر متحولانه، امر رو به توسعه و رو به رشد، آرام، قانونمند و موثر، میتواند در هر شرایطی، این ظرفیتی را که تعریف میکنیم، در وجود یک شخص یا تیمی متبلور کند و شما از آن بهره ببرید.
تعریفی که اصلاحطلبان در آن مقطع به صورت اقتضائی از سیاست داشتند این بود که آقای عارف با همه صلاحیتهایی که میتواند داشته باشد و اگرچه تجربه آقای عارف در بدنه اصلاحات یک تجربه روشن و دقیقی است اما دیدگاه اصلاحطلبان، به این علت که بیش از 20 گروه بودند، متفاوت از گروه همسو و معتقد با خودشان داشت. اما آنچه نزد همه این گروهها تقریبا به ضرس قاطع روشن بود این بود که با هویت مستقل آقای عارف به عنوان نماد اصلاحطلبان، احتمال پیروزی تقریبا در حد صفر ارزیابی میشد؛ لذا به اتکای این عقیده و این نظریه عقلی یا به اتکای این فرمایش حضرت علی(ع) که فرمودند:«به دست آوردن اندک بهتر از، از دست دادن همه است» حتی اگر آقای عارف واجد همه صلاحیتهایی بود که همه اصلاحطلبان را قانع میکرد اما چون به نتیجه نمیرسید و از دست میرفت، آنها هم آقای عارف را قبول نکردند. دست بر قضا امروز با برآوردی که از آقای روحانی میشود، به ما نشان داده شد که از طریق تجربه عملی، آن رویکرد اصلاحطلبان دقیقا درست بوده است. چون رضایت و تصویر و ارزیابی که امروز اصلاحطلبان از آقای عارف دارند به مراتب واقعیتر، عمیقتر و دلپذیر از سال 92 است.