شب گذشته بهرام افشاری بازیگر سریال تلویزیونی « پایتخت » مهمان دورهمی بود. او به محض آغاز صحبت با مهران مدیری گفت: سلام، بهرام افشاری هستم؛ ۳۲ ساله. خیلی هم عاشق شدم! و با این کار باعث خنده مدیری و حاضران در سالن شد.
اخبار چهره ها - وی در ادامه، در پاسخ به سوال مدیری مبنی بر تفاوت ظاهریاش با سایر بازیگران (قامت بسیار بلند) و سختی که برای حضور در این کار کشیده، بیان کرد: برای اینکه خودم را ثابت کنم، سختیها کشیدم و حرفها شنیدم؛ اما پر رو بودم و همیشه میگفتم میخواهم باشم؛ چرا که بازیگری و سینما یعنی زندگی. در همه دنیا زیبا، زشت، قد بلند، قد کوتاه، پولدار و فقیر هست و من هم جزو آنها هستم.
او در ادامه افزود: کارم را با تئاتر شروع کردم؛ البته در عرصه تصویر اولین کار سینمایی را برای رضا درمیشیان و در فیلم «عصبانی نیستم» بازی کردم. در تلویزیون هم با حضور در «پایتخت» بیشتر دیده شدم.
بهرام افشاری درباره چگونگی حضورش در «پایتخت» گفت: من در جشنواره تئاتر جایزه گرفتم و بعد از آن بیکار شدم؛ روزی در چایخانه نشسته بودم که به من زنگ زدند و گفتند احمد مهرانفر دنبال من است. با آقای مهرانفر تماس گرفتم و به من گفتند بیا دفتر آقای مقدم. وقتی رسیدم دفتر، آقای تنابنده را دیدم و بلافاصله به من گفت: قدت چنده؟! صحبتها انجام شد و خدا را شکر اعتماد شکل گرفت.
بازیگر سریال «پایتخت» نظرش درباره تلویزیون را هم اینگونه بیان کرد: احساس میکنم چنددستگی پیش آمده؛ تلویزیون سهم مردم است و باید برنامههایی که مردم دوست دارند در آن پخش بشود.
خاطره بهرام افشاری از کلاس رزمی
در بخشی از این گفتوگو مدیری به شیطنت و شلوغی این بازیگر در کودکی اشاره کرد. افشاری در این باره گفت: من خیلی انرژی داشتم؛ همیشه میخواستم ورزشهای رزمی بروم و به خاطر قد بلندم دعوا کنم! برای همین در دورهای رفتم کلاس رزمی سانشو. همان اوایل کار، مربی کوتاه قامتمون آمد و من را از بین جمعیت صدا زد و رو به همه گفت: «فنی را میخواهم بهتون یاد بدهم که خیلی کاربردیه؛ دیگه با هر کی دعوا کنید که از این درازتر نمیشه (خنده)». این بود که یک لگد به ما زد و همه تمرینها را روی من انجام داد! این روند ادامه داشت تا اینکه یک روز پدرم گفت: «تو کجا می روی که این قدر کبودی؟!» خلاصه که در تمرینات از من به عنوان موش آزمایشگاهی استفاده می کردند.
بازیگر سریال «دل» درباره مدال طلای خود در رشته والیبال هم اظهار کرد: من حرفهای نبودم؛ در هنرستان یکی از دوستانم آرمین تشکری من را به والیبال برد و من فقط مدال آخر را گرفتم. آنجا متمایز نبودم، چون همه هم قد بودیم؛ اما در بازیگری متمایزم.
افشاری درباره اینکه چرا ازدواج نکرده، هم اینگونه توضیح داد: هنوز به بلوغ ازدواج نرسیده ام. راحت بگویم من هنوز معنای زندگی مشترک را نفهمیده ام؛ من بچه طلاق هستم و در زندگی بودم که فقط مرد بوده و بودن مادر و بودن نیرویی به اسم زن در زندگی را آن هم در دورانی که به دنبال کشف و شهود بودم، حس نکردم. برای همین هنوز به این تصمیم نرسیدم که ازدواج کنم.
عاشق شدن بهتاش فریبای پایتختی ها
وی در ادامه خاطره جالب عاشق شدنش را تعریف کرد و لحظات خوشی را برای مخاطبان رقم زد. بازیگر پایتخت در این باره گفت: من زمانی که هنرستان می رفتم یک مدرسه دخترانه هم پایین مدرسه ما بود؛ آنجا به دختری که همیشه از جلوی مدرسه ما با اتوبوس رد می شد، علاقه مند شدم و به هم لبخند می زدیم. تا اینکه یک روز به او لبخند زدم و او گفت: خفه شو دهنتو ببند! و من بسیار ناراحت شدم. به خانه رفتم و آهنگ های غمگین گوش کردم. تا اینکه فردای آن روز دوباره دختره را دیدم که به من لبخند زدم. من واقعاً متعجب بودم از این رفتار دوگانه! بعداً متوجه شدم آنها دو خواهر دوقلو هستند! مدتی گذشت؛ یک روز سرویس ما خراب شد و قرار شد دخترها و پسرهای هنرستان با هم در یک سرویس به جایی بروند. من از فرصت استفاده کردم و بلافاصله سوار سرویس شدم و در بهترین جای ممکن که نزدیک آن دختر خانم باشم، نشستم. یهو خواهرش رو به راننده کرد و گفت: آقای راننده این پسره مزاحم ما شده! خلاصه راننده درها را بست و من نه راه پس داشتم و نه پیش. من را بردند دم کلانتری و به شکل خوبی ماموران من را هدایت کردند!
مدیری بعد از شنیدن قصه عاشقی افشاری گفت: این جالبترین جریان عاشق شدنی بود که تا به حال در دورهمی شنیده ام (خنده)
افشاری در پایان، درباره اینکه اگر بازیگر نبود، چه میکرد؛ گفت: من خیلی به فوتبال علاقه داشتم، اما پدرم اجازه نداد. قرار بود از طرف یک تیم باشگاهی سراغم بیایند، اما پدر نگذاشت. واقعیت این است که فوتبال برای من هیجان انگیزتر از بازیگری است؛ بازیگری را دوست دارم، اما هیجان چندانی برایم ندارد. مگر اینکه نقش خیلی متفاوت باشد و بخواهم در خلوت خودم اتود بزنم. من بیشتر بازیگر درمانی کردم؛ چرا که نیروی درونی در من بود که میتوانست من را به سمت تخریب ببرد. به هر حال قد بلندی داشتم و میتوانستم با اخلاقی که داشتم به سمت خلاف بروم. اما بازیگری کمکم کرد از این توانایی در جهت سازنده استفاده کنم.
استندآپ کمدی مدیری درباره گلایه مردم از ماندن در خانه
مهران مدیری هم در بخش استندآپ کمدی خود گفت: به نظر میرسد به تدریج باید ماسک را هم به فهرست پوشاک اضافه کرد؛ احتمالاً در گذشته هم اینطور بوده است که بشر برای دفاع از خود پوشاک مختلفی را استفاده کند. استفاده ار کلاه زمانی باب شد که کبوترها تصمیم گرفتن احترام انسان را نگه ندارند، عینک آفتابی زمانی آمد که میگفتند فلانی وقتی میخندد، یک دروغی در چشم هایش است. پس از این ماسک هم بعید است که ما دل بکنیم!
در بخش دیگر مدیری سراغ گلایههای برخی از مردم از ماندن در خانه رفت و گفت: طرف وسط سال نو نشسته در خانه و زانوی غم بغل گرفته و میگوید دلم برای ارتباطاتی که در گذشته داشتم، تنگ شده! شما چه ارتباطاتی در گذشته داشتی؟! یک ماست میخواستی بخری ۱۶ لایه شال گردن دور سرت میپیچیدی که کسی شناسایی ات نکند! واقعیت این است که دل بعضی از ما برای لوس بازی هایمان تنگ شده است.
گفتنی است میثم ابراهیمی خواننده کشورمان نیز شب گذشته دو قطعه اجرا کرد.