شکست هایی که سنگ بنای موفقیت های آینده می شوند، از این قاعده مستثنی هستند. در مورد توماس ادیسون که معروف ترین اختراع او لامپ حبابی بود هم این قضیه صدق می کند، به طوری که او 1000 بار تلاش کرد تا بالاخره نمونه اولیه موفقی ساخت. خبرنگاری از او پرسید: «1000 بار شکست خوردن چه حسی داشت؟» ادیسون پاسخ داد: «من 1000 بار شکست نخوردم. لامپ حبابی اختراعی با 1000 مرحله بود.»
بر خلاف ادیسون، بسیاری از ما از شکست خوردن اجتناب می کنیم. ما به قدری روی شکست نخوردن متمرکز هستیم که برای موفقیت تلاش نمی کنیم، و در عوض به یک زندگی معمولی رضایت می دهیم. زمانی که ما اشتباهی مرتکب می شویم، آن را پنهان می کنیم و و به طور گزینشی خطاها و اشتباهات را در رزومه زندگی مان اصلاح می کنیم.
«شکست یک گزینه نیست»، جری سی. بوستیک کنترل کننده پرواز ناسا ظاهراً در حین مأموریت بازگرداندن سفینه آسیب دیده آپولو 13 به زمین این را بیان کرد، و از آن زمان این جمله روی حافظه جمعی حک شده است. برای بسیاری از افراد در جامعه موفقیت محور ما، شکست فقط یه «غیر گزینه» به شمار نمی آید، بلکه یک نقص محسوب می شود. در بین تمام چیزهایی که ما در موردشان اشتباه می کنیم، این تفکر شاید در صدر لیست قرار بگیرد.
شکست بزرگترین معلم زندگی است
وقتی نگاهی دقیق تر به زندگی اندیشمندان بزرگ در طول تاریخ می کنیم، آمادگی برای شکست خوردن به هیچ وجه پدیده ای تازه یا خارق العاده نیست. از امثال آگوستین، داروین و فروید گرفته تا غول های کسب و کار و اسطوره های ورزشی کنونی، شکست ابزاری قدرتمند برای رسیدن به موفقیت بزرگ است. شکست و ناکامی بزرگترین معلمان زندگی هستند ولی متأسفانه بیشتر مردم و به ویژه فرهنگ های سازمانی محافظه کار، نمی خواهند آن را بپذیرند.
در عوض آن ها تصمیم می گیرند که محتاط عمل کنند و همان انتخاب های امن را دوباره و دوباره تکرار کنند. آن ها با این عقیده فعالیت می کنند که اگر هیچ موجی ایجاد نکنند، مورد توجه نیز قرار نمی گیرند؛ هیچ کس به خاطر شکست خوردن سر آن ها فریاد نمی زند چرا که به طور کلی هیچ وقت تلاش خاصی انجام نمی دهند تا به چیزی بزرگ برسند که احتمالاً ممکن است در آن شکست بخورند (یا موفق شوند).
با این حال، در اقتصاد امروزی، برخی از کارکنان دیگر از شکست فرار نمی کنند، بلکه از آن استقبال می کنند. بر اساس مقاله ای اخیر در مجله بیزنس ویک، بسیاری از شرکت ها آگاهانه به دنبال کارکنانی هستند که پیشینه ای از هم شکست و هم موفقیت داشته باشند، با این باور که این افراد در دل جنگ بوده اند، از نبرد نجات پیدا کرده اند و حالا دارای تجربه ای ارزشمند و پشتکاری مثال زدنی هستند.
آن ها کهنه کاران شکست هستند. مکتب فکری غالب در شرکت های مترقی این است که موفقیت بزرگ بستگی به ریسک بزرگ دارد، و شکست فقط یک محصول جانبی متداول است. مدیران اجرایی این شرکت ها به خاطر اشتباهاتشان عزا نمی گیرند بلکه آن ها را تبدیل به موفقیت های آینده می کنند.
سریع ترین مسیر به سمت موفقیت، داشتن طرز نگرشی مبنی بر عدم ترس از شکست است. رهبران و کارکنان برای اینکه کار خود را به درستی انجام دهند، موفق شوند و شرکت های خود را رقابتی نگه دارند، لازم است که هر روز دست به ریسک بزنند.
آن ها باید ایده ها، طرح ها، ارائه ها، توصیه ها، فناوری، محصولات، رهبری و بسیاری چیزهای دیگر را به صورت پر ریسک و پر استرس تحویل دهند. و باید تمام این ها را بدون ترس تحویل دهند، بدون ترس از هر نوع شکست، عدم پذیرش یا مجازات.
در مورد تلاش های فردی هم همین طور است، چه قصد داشته باشید بر چالشی خاص غلبه کنید یا اینکه به پتانسیل کامل خود در تمام جنبه های زندگی دست پیدا کنید. برای اینکه به بهترین توانایی خود برسید و غیر ممکن را ممکن سازید، نمی توانید از شکست بترسید. باید بزرگ فکر کنید، و باید به جلو حرکت کنید. وقتی به افرادی با این ذهنیت فکر می کنیم، مبتکران، مخترعان، و مکتشفان به ذهنمان خطور می کنند: آن ها از شکست به عنوان گامی ضروری برای رسیدن به موفقیت بی سابقه استقبال کردند.
چگونه ذهنیتی نترس داشته باشیم
یکی از بزرگترین رازهای موفقیت، عمل کردن در دایره توانایی خودتان ولی خارج از دایره راحتی تان است. اگر چه ممکن است شما به صورت جدی با شکست مواجه شوید، در عین حال ممکن است به صورت جدی با موفقیت مواجه شوید. و به همین دلیل است که ریسک و شهامت جدی ضروری هستند. در هر صورت، شما بیشتر از همیشه در مورد توانایی ها، استعدادها و عزم خود یاد خواهید گرفت، و اراده خود را برای چالش بعدی تقویت خواهید کرد. اگر این به نظرتان قلمروی خطرناکی می رسد، باید بگوییم که واقعاً هم همین طور می تواند باشد. ولی راه هایی وجود دارد که این ذهنیت نترس را در خود به وجود آورید.
نگرشی مثبت داشته باشید:
اولین قدم این است که به صورت آگاهانه نگرشی مثبت داشته باشید تا، بدون توجه به هر چیزی که با آن مواجه می شوید، بتوانید درس های تجربه را ببینید و به حرکت به سمت جلو ادامه دهید. این درست است که همه افراد ذاتاً مثبت اندیش نیستند. برای اینکه نگرش خود را عوض کنید، ابتدا باید یک انتخاب را برگزینید: باید به طور مرتب انتخاب کنید که نگرشی مثبت داشته باشید.
مطالب انگیزشی بخوانید و گوش دهید:
دوم، مدام محتوایی بخونید و گوش دهید که این نگرش را تقویت کند. تا می توانید کتاب های انگیزشی در مورد تفکر مثبت بخوانید. مطالعه شکست ها و واکنش متعاقب افراد موفق می تواند در این زمینه به شما کمک کند. اگر مدیر سازمان هستید، به کارکنانی که علی رغم تلاش زیاد در موضوعی با شکست مواجه شدند پاداش دهید و تلاش های آن ها را در جلوی تمام سازمان تحسین کنید تا همه متوجه شوند که شکست خوردن کاملاً قابل قبول است.
بنابراین کارکنان پیش خود خواهند گفت، «من همکار خود را می بینم که در کارش شکست خورد، و نه تنها به سر کار بازگشت، بلکه پیشرفت بیشتری هم کرد. من هم می توانم شکست بخورم و روز بعد سر کارم بیایم. همکارم گواهی بر این موضوع است.»
او همچنین با این تفکر انگیزه پیدا می کند که، «اگر من در مورد شرایط فعلی خودم راضی بمانم و دست به ریسک نزنم، فرد دیگری متوجه خواهد شد که من چه کار می کنم، و در طول زمان تلاش بیشتری از من می کند و در نهایت من را از کار بیکار خواهد کرد.» شما باید خود را بهبود دهید، وگرنه کس دیگری دستاوردهای شما را می گیرد، آن ها را بهبود می دهد، و نتایج بهتری کسب خواهد کرد.