حادثه کربلا یک جنایت و یک تراژدی است

به راستی که امام حسین (ع) آموزگار شهادت است. آموزگاری مقتدر و باسواد. آموزگاری که در کلاس درسش مکتب شهادت را به شاگردانش می آموزد. این آموزگار، این شاگردان و این کلاس درس، پایان ناپذیرند. گویی کلاسی که آموزگارش همان آموزگار است و کلاسش نیز همان کلاس و مکتبش هم همان مکتب؛ این فقط شاگردان هستند که تعویض می شوند. آرزوی هر شاگردی است که حتی برای یک ثانیه هم که شده در این کلاس بنشیند و مشق شهادت کند. در باب شناخت امام حسین (ع) کلاسی لازم است همانند کلاس شهادت، کلاسی که پایان ندارد و هر لحظه بابی جدید از آن گشوده می شود و هر معلمی از پس این کلاس برنخواهد آمد.

حادثه کربلا یک جنایت و یک تراژدی است

از مدینه تا کربلا !

در باب علت خروج امام از مدینه و عدم بیعتش با یزید نقل های بسیاری است اما نکته ای که در تمامی آنها مشترک است دفاع از یک مکتب است. دفاع از مکتبی که گویی هرلحظه امکان سقوطش وجود دارد. همانند خانه ای که دیوارش کج است و امکان ریزش دارد. برافرادی که از خانه استفاده میکنند واجب است که آن را درست کنند و مراقبش باشند.

امام خمینی(ره) دراین خصوص میفرمایند: « سیدالشهدا (ع)، از همان روز اول که قیام کردند برای این امر، انگیزه ‌شان اقامه عدل بود؛ فرمودند که می‌‌بینی که معروف عمل نمی‌‌شود و منکر عمل می‌‌شود. انگیزه این است که معروف را اقامه و منکر را از بین ببرد. انحرافات همه از منکرات است، جز خط مستقیم توحید هر چه هست منکرات است. این‌ها باید از بین برود و ما که تابع حضرت سیدالشهدا هستیم باید ببینیم که ایشان چه وضعی در زندگی داشت. قیامش، انگیزه‌‌اش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود. سیدالشهدا دیدند که مکتب دارد از بین می‌‌رود. قضیه قیام سیدالشهدا و قیام امیرالمؤمنین در مقابل معاویه، قیام انبیاء در مقابل قدرتمندان و کفار، مساله این نیست که بخواهند یک مملکت را بگیرند، همه عالم پیش آن‌ها هیچ است. مکتب آن‌ها این نیست که کشور گشایی بکنند. این که سیدالشهدا را کشاند به آنجا، مکتب بود که کشاند به آنجا، عقیده بود که کشاند به آنجا و همه چیزش را داد در مقابل عقیده، در مقابل ایمان، و کشته شد و شکست داد، طرف را شکست داد».

شهادت یا حکومت مسئله این است!

اما سوال اینجاست که امام حسین (ع) اگر می دانست در این راه پیروزی نصیب وی نمی گردد و مطمئناً شکست خواهد خورد، پس چرا این قیام را آغاز کرد و خیلی از اصحاب را به کشتن داد؟ آیا هدف امام بدست آوردن حکومت بود؟ آیا ایشان نمی توانستند از راه مذاکره و یا هر راه دیگری این مشکل را حل کنند؟

در این باره مقام معظم رهبری میفرمایند: «کسانی که گفته‌‌اند هدف، حکومت بود، یا هدف، شهادت بود، میان هدف و نتیجه، خَلط کرده‌‌اند. نخیر؛ هدف، این‌ها نبود. امام حسین علیه‌‌السلام، هدف دیگری داشت؛ منتها رسیدن به آن هدف دیگر، حرکتی را می‌‌طلبید که این حرکت، یکی از دو نتیجه را داشت: «حکومت» یا «شهادت». البته حضرت برای هر دو هم آمادگی داشت. هم مقدّمات حکومت را آماده کرد و می‌‌کرد؛ هم مقدّمات شهادت را آماده کرد. هم برای این توطین نفس می‌‌کرد، هم برای آن. هرکدام هم می‌‌شد، درست بود و ایرادی نداشت؛ اما هیچ‌کدام هدف نبود، بلکه دو نتیجه بود. هدف، چیز دیگری است. هدف چیست؟ اگر بخواهیم هدف امام حسین علیه‌‌السلام را بیان کنیم، باید این‌طور بگوییم که هدف آن بزرگوار عبارت بود از انجام دادن یک واجب عظیم از واجبات دین که آن واجب عظیم را هیچ‌کس قبل از امام حسین، حتی خود پیغمبر انجام نداده بود. نه پیغمبر این واجب را انجام داده بود، نه امیرالمؤمنین، نه امام حسن مجتبی. واجبی بود که در بنای کلّی نظام فکری و ارزشی و عملی اسلام، جای مهمی دارد. امام حسین قیام کرد تا آن واجب بزرگی را که عبارت از تجدید بنای نظام و جامعه اسلامی، یا قیام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامی است، انجام دهد. با وجود اینکه این واجب، خیلی مهم و بسیار اساسی است، تا زمان امام حسین، به این واجب عمل نشده بود ـ عرض می‌کنم که چرا عمل نشده بود ـ امام حسین باید این واجب را عمل می‌کرد تا درسی برای همه تاریخ باشد. حالا چرا امام حسین این کار را بکند؟ چون زمینه انجام این واجب، در زمان امام حسین پیش آمد.

به امام خمینی(ره) هم می‌‌گفتند: «آقا! شما که با شاه درافتاده‌‌اید، خطر دارد.» امام نمی‌‌دانست خطر دارد؟! امام نمی‌‌دانست که دستگاه امنیتی رژیم پهلوی، انسان را می‌‌گیرد، می‌‌کشد، شکنجه می‌‌کند، دوستان انسان را می‌‌کشد و تبعید می‌‌کند؟ امام این‌ها را نمی‌دانست؟ کاری که در زمان امام حسین انجام گرفت، نسخه کوچکش هم در زمان امام ما انجام گرفت؛ منتها آنجا به نتیجه شهادت رسید و اینجا به نتیجه حکومت. این همان است؛ فرقی نمی‌‌کند. هدف امام حسین با هدف امام بزرگوار ما یکی بود. این مطلب، اساس معارف حسین است. معارف حسینی، بخش عظیمی از معارف شیعه است. این پایه مهمی است و خود یکی از پایه‌‌های اسلام است.

پس هدف، عبارت شد از بازگرداندن جامعه اسلامی به خطّ صحیح. چه زمانی؟ آن وقتی که راه، عوض شده است و جهالت و ظلم و استبداد و خیانتِ کسانی، مسلمین را منحرف کرده و زمینه و شرایط هم آماده است. البته دوران تاریخ، اوقات مختلفی است. گاهی شرایط آماده است و گاهی آماده نیست. زمان امام حسین آماده بود، زمان ما هم آماده بود. امام همان کار را کرد. هدف یکی بود. منتها وقتی انسان به دنبال این هدف راه می‌‌افتد و می‌‌خواهد علیه حکومت و مرکز باطل قیام کند، برای اینکه اسلام و جامعه و نظام اسلامی را به مرکز صحیح خود برگرداند، یک موقع است که وقتی قیام کرد، به حکومت میرسد؛ این یک شکل آن است».

یک تراژدی جان سوز!

استاد شهید مرتضی مطهری نیز درباره فیام عاشورا نظرات مهمی دارد و کتابی با عنوان حماسه حسینی از دیدگاه ایشان به چاپ رسیده است. ایشان در خصوص علت عزاداری و مرثیه خوانی در خصوص واقعه کربلا می فرمایند: «حادثه کربلا یک جنایت و یک تراژدی است، یک مصیبت است، یک رثاء است. این صفحه را که نگاه می کنیم، در آن، کشتن بیگناه می بینیم، کشتن جوان می بینیم، شیر خوار می بینیم، اسب بر بدن مرده تاختن می بینیم، آب ندادن به یک انسان می بینیم، زن و بچه را شلاق زده می بینیم، آب ندادن به یک انسان می بینیم، اسیر را بر شتر بی جهاز سوار کردن می بینیم، از این نظر قهرمان حادثه کیست؟ واضح است وقتی که حادثه را از جنبه جنایی نگاه کنیم، آنکه می خورد قهرمان نیست، آن بیچاره مظلوم است. قهرمان حادثه در این نگاه یزید بن معاویه است، عبیدالله بن زیاد است، عمر سعد است، شمر ذی الجوشن است، خولی است و یک عده دیگر؛ لذا وقتی که صفحه سیاه این تاریخ را مطالعه می کنیم، فقط جنایت و رثاء بشریت را‍ می‌بینیم. پس اگر بخواهیم شعر بگوییم چه باید بگوییم؟

باید مرثیه بگوییم و غیر از مرثیه گفتن چیز دیگری نیست که بگوییم. باید بگوییم: ز آن تشنگان هنوز به عیوق می رسد / فریاد العطش ز بیابان کربلا»

همانطور که ملاحظه کردید اهمیت کربلا و واقعه ی عاشورا بر هیچ کس پوشیده نیست اما چیزی که اهمیت دارد پیام ارزشمندی است که ما از این رویداد تاریخی درک می کنیم.