
بار دیگر سخن از مذاکره است؛ نه برای نخستینبار، و بیگمان نه برای واپسینبار. تجربه پرزخم ما با ایالات متحده، فقط مربوط به ۴۷ سال گذشته نیست. از کودتای ۲۸ مرداد که بنا داشت چراغ ملی شدن نفت را خاموش کند، تا وعدههای برجام که نه تنور اقتصاد را گرم کرد و نه سایه تحریم را برداشت، تاریخ ما پر است از گفتوگوهایی که نابرابر آغاز شد و نابرابرتر تمام.
مگر باور نداریم که: «وَلَنْ تَرْضىٰ عَنکَ الْیَهُودُ وَلَا النَّصَٰرىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ»؟
و مگر ما بارها و بارها به قیمت لبخند دشمن، گامی به عقب برنداشتیم؟ لبخندی که بوی خنجر میداد.
اما مذاکره، فینفسه بد نیست. حتی امامی که فرمود «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند»، در نامهاش به گورباچف، دعوت به تأمل و گفتوگو داشت.
مشکل آنجاست که ما گاهی آنقدر مشتاق لبخند بودیم که چشم بر دندان تیز دشمن بستیم و آنقدر از تلخی جنگ خسته بودیم که به شهدِ سراب قناعت کردیم.
دشمن، دشمن است؛ چه در میدان، چه در میز مذاکره. این یعنی:
گرگ اگر در پوست میش آمد، هنوز هم گرگ است.
در عین حال، ما موظف به تدبیر و عزتمندانه زیستنیم. قرآن، گاهی حکم جهاد میدهد، گاهی حکم صلح؛ اما در هر دو، عزت را شرط میگذارد:
«وَلَا تَهِنُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ»
ما مأمور به امیدیم، نه به خوشخیالی.
تجربه اگر معلمی وفادار باشد، میگوید که اعتماد، اگر بیحساب باشد، نامش سادهلوحیست. و اعتمادسازی، اگر فقط از جیب ما خرج شود، اسمش تسلیم است، نه تعامل.
امروز باید با چشم باز وارد هر مذاکرهای شد؛ نه با پیشفرض شکست، نه با رؤیای فتحالفتوح. با واقعبینی. با حافظه تاریخی و با این یقین که:
هر که با گرگ رود، پوست خود آویزد بر دار مذاکرهای که پشتش مقاومت است، شرافت میآورد. اما مذاکرهای که پشتش دلزدگی و تسلیم است، حتی نان هم نمیآورد.
باید دید اینبار، کدام مسیر انتخاب میشود.
امید هست؛ اگر که حافظهمان را با حافظخوانی اشتباه نگیریم
رهبر معظم انقلاب، مذاکره را نه تابو دانستهاند و نه راه نجات مطلق. ایشان از سالها پیش، مذاکره را ابزار میدانند، نه هدف. از «نرمش قهرمانانه» در سال ۱۳۹۲ گفتند، اما همانجا هم تأکید کردند که این نرمش باید قهرمانانه باشد، نه از سر ضعف. در همان سال، هشدار دادند که آمریکا «غیرقابل اعتماد» است و باید خطوط قرمز حفظ شود. بعدها، با مشاهده عملکرد آمریکا در برجام، فرمودند: «نتیجه مذاکره با آمریکا را دیدیم»؛ و باز هم باب مذاکره را نبستند، اما آن را مشروط به تضمین واقعی، عمل متقابل و پرهیز از خوشبینی کردند. این سیر تطور، نه نشانه تزلزل، که نشانه پختگی یک نگاه راهبردی است؛ نگاهی که میخواهد عقلانیت را قربانی احساسات نکند.
اما مذاکره با قدرتی که خود را قیّم جهان میداند، آداب خاصی میطلبد. او زبان تعارف نمیفهمد، منطق را فقط وقتی میپذیرد که پشتش قدرت باشد، و عهد را فقط وقتی محترم میشمارد که در قبالش هزینه ببیند. در برابر چنین طرفی، سادهباوری خطرناکتر از تقابل است. قرآن در ماجرای موسی و فرعون، آداب سخن گفتن با قلدران را آموخته: نه با التماس، نه با توهین، بلکه با اقتدار توأم با حجت. آنجا که میفرماید: «فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَىٰ» یعنی نرم بگو، اما آنقدر قوی باش که طرف بفهمد اگر نترسد، دستکم به فکر فرو برود.
خداوند متعال به همه خادمان کشور، توفیق مضاعف عنایت کند و آنها را عالم به تکالیف و عامل به آنها قرار دهد.
نویسنده : مسعود پیرهادی