بازیگر محبوب آقازاده: در پایین شهر مشهد به دنیا آمدم...

سینا مهراد گفت: الآن شاید نسبتاً بالای شهر زندگی کنم ولی جایی تقریباً پایین شهر مشهد به‌دنیا آمدم و آن‌جا زندگی کردم. من اگر زاده‌شده یک خانواده پولدار بودم، قطعاً نمی‌توانستم در « شادروان » بازی کنم.
 مرزی که به آن اشاره کردم، در کلیت فیلم هم هست. خود فیلم هم روی مرزی حرکت می‌کند که یک طرف اغراق در نمایش کنش‌هاست؛ اغراقی که اگر شدید باشد می‌تواند حتی به لودگی منجر شود…

ولی در «شادروان» این‌گونه نمی‌شود، می‌شود؟

نه دیگر. می‌خواهم همین را بگویم. از طرف دیگر هم بنا را روی شوخی‌هایی بر اساس حوادثی چون مرگ پدر گذاشته که بعدها ممکن بود به‌واسطه‌شان متهم به زیر سؤال بردن نهاد خانواده یا موارد این‌چنینی شود. موقع خواندن فیلمنامه نگران این نبودی که ممکن است بعدها چنین سوءتفاهم‌هایی ایجاد شود؟

نه. اصلاً. روی مرگ پدر زیاد تأکید نمی‌شود. تکلیف فیلمنامه با خودش روشن است و خیلی سریع از سکانس دوم می‌رود به‌سراغ بحث همبستگی خانواده. حادثه‌ای تلخ، اما به‌شکلی شیرین، اتفاق می‌افتد و تکلیف تماشاگر با فیلم خیلی سریع روشن می‌شود.

فکر می‌کنم تا حدی در مورد سؤالی که می‌خواهم بپرسم توضیح دادی. مهم‌ترین کاراکترهایی که به‌واسطه‌شان نزد مردم شناخته شدی در سریال‌های «پدر» و «آقازاده» بودند؛ شخصیت‌هایی کاملاً مثبت و سربه‌راه. حالا در «شادروان» نقش متفاوتی را ایفا کرده‌ای: شخصیتی بسیار شیطان و عصیان‌گر (هر چند، همان‌طور که اشاره کردم، در «ژن خوک» هم نقش متفاوتی داشتی). از بین این دو جنس کاراکتر، کدام‌یک برایت جذاب‌تر یا چالش‌برانگیزتر است؟

بعد از آن دو کاراکتر، هر نقش دیگری به‌جز آن مدل برایم جذاب بود. چون – همان‌طور که گفتم – می‌خواستم یک نقش جدید بازی کنم. اما نقش نادر به همین دلایلی که گفتی – عصیان‌گر بودن، این‌که خیلی راحت و سریع جواب دیگران را می‌دهد و مسائلی از این قبیل – یک‌جور راحتی برایم ایجاد کرد. این راحتی، مهم‌ترین خصوصیت این نقش بود که در «آقازاده» و «پدر» نداشتم. در آن آثار نقش یک مأمور امنیتی و یک پسر کاملاً موجه را بازی می‌کردم. در هر دو مورد، به‌واسطه نقشی که بازی می‌کردم، هم میمیک صورتم، هم حرکت بدن و هم طرز دیالوگ‌گفتنم کاملاً کنترل‌شده بود. ولی در «شادروان» از همان مرحله پیش‌تولید خودم را رها کردم. اولین بار بود که چنین اتفاقی برایم می‌افتاد. حتی در «ژن خوک» هم این حسّ صددرصد را نداشتم. چون هم آن‌موقع کم‌تجربه‌تر بودم و هم پدرم – و جدا از این‌که پدرم بود، فردی به‌نام سعید سهیلی – بالای سرم بود. بالاخره آدم در چنین شرایطی نمی‌تواند کاملاً راحت باشد. اما در «شادروان» از همان اول خودم را رها کردم و به نقش سپردم. و فکر می‌کنم این نکته در خودِ فیلم مشخص است. راه‌رفتن، حرکات دست، و لحن حرف‌زدن شخصیت در این‌جا برایم خیلی آسان‌تر بود تا بازی‌کردن در «پدر» و «آقازاده».

بازیگر محبوب آقازاده: در پایین شهر مشهد به دنیا آمدم...



و این کار را بیشتر از تجربه «پدر» و «آقازاده» دوست داشتی؟

نه. هر دو را خیلی دوست داشتم.

بعد از خواندن فیلمنامه، توانستی روی قصه یا شخصیت تأثیری بگذاری؟ مثلاً پیش آمد که با کارگردان صحبت کنی و نظراتی داشته باشی که اِعمال شوند؟

کلاً گروه ما خیلی اهل تعامل بود. به‌خصوص سرپرست گروه که کارگردان بود.

اصلاً فیلم‌هایی که این‌قدر روان هستند، مشخص است که پشت‌صحنه خوبی هم داشته‌اند.

دقیقاً. اصلاً این یک قانون نانوشته است که اگر پشت‌صحنه خوب باشد، به مخاطب منتقل می‌شود. من دیگر بعد از «شادروان» به این اعتقاد پیدا کرده‌ام. چون کارهای دیگر را در سینما دیده‌ایم. من فکر می‌کنم ۹۰ درصد کارهایی که دیده نمی‌شوند و مخاطب با آن‌ها ارتباط برقرار نمی‌کند، به‌خاطر پشت‌صحنه‌شان است. حسین نمازی از همان اول تکلیف ما را مشخص کرد و دیدیم چقدر اهل تعامل است. با اضافه‌شدن مسعود سلامی، کار بهتر هم شد. مسعود سلامی آدم بسیار باسواد و اهل تعاملی است که به بازیگر پیشنهاد داده و کمک می‌کند. بنابراین برای بازیگرها خیلی خوب است که با مسعود سلامی کار کنند. خودِ من هم کلی نظر دادم که خیلی از آن‌ها در فیلمنامه وارد شد و خیلی‌ها هم رد شد. همه بازیگران نظر می‌دادند. اما مهم‌ترین موردی که خیلی به چشم آمد بحث تی‌شرت شخصیت بود. حسین نمازی گفته بود که می‌خواهد یک تی‌شرت فوتبالی تن شخصیت کند. چند تا تی‌شرت فوتبالی پوشیدم و گریم شدم. یک شب به خانه رفته بودم و داشتم با خودم فکر می‌کردم که ناگهان دیدم چقدر موهای من – آن‌جور که در تست گریم تصویب شده بود – شبیه مارادونا است. پیش خودم فکر کردم حالا که قرار است تی‌شرت فوتبالی هم بر تن این شخصیت برود، او را تبدیل به کسی کنیم که الگویش مارادونا است و دوست داشته یک فوق‌ستاره در زندگی بشود، آدم بلندپروازی بوده اما شرایط نگذاشته است. قضیه را به حسین نمازی گفتم و خیلی استقبال کرد. فردا لباس‌های بارسلونا و آرژانتینِ مارادونا را بر تن کردم و دیدم شده‌ام خودِ مارادونا. بعد از آن و در حین فیلمبرداری، همین‌طور دیالوگ‌ها و ایده‌هایی اضافه می‌شد. مثلاً برادرش به او می‌گفت «آقای دست خدا» و یکی دیگر می‌گفت «نادر مارادونا».

یک‌جا هم می‌گوید فرقش با مارادونا این است که دست خدا بالای سرش نبود.

بله. آن مونولوگ به‌شکل علنی داشت شخصیتش را بروز می‌داد. این عبارت در اواخر فیلم گفته می‌شود (همان‌جا که آن تغییر بُعد که در موردش صحبت کردیم رخ داده و با آهو صحبت می‌کند). به‌نظرم اضافه‌شدن مارادونا از آن پیشنهادها بود که حسین نمازی گارد نگرفت و قبولش کرد و روی شخصیت نشست. هر که راجع به «شادروان» نقد نوشته در مورد ماجرای مارادونا هم صحبتی کرده است.

خود شیطنت و عصیان‌گری شخصیت هم به مارادونا می‌خورد.

دقیقاً.

نکته جالب این است که این شباهت به‌قدری است که آدم فکر می‌کند این ایده قاعدتاً از اول در فیلمنامه بوده است. چون آن عصیان‌گری در زندگی شخصی خود مارادونا هم دیده می‌شد.

او هم یک شخصیت یاغی بود که اتفاقاً تصمیمات احمقانه‌ای هم در طول زندگی‌اش گرفت. نادر هم همین شرایط دارد.

فکر می‌کنم خودت عمدتاً بالای شهر زندگی کرده‌ای. چطور به شخصیتی که در «شادروان» داشتی (با آن مدل حرف‌زدن و ویژگی‌ها) نزدیک شدی؟ با راهنمایی کارگردان بود؟

الآن شاید نسبتاً بالای شهر زندگی کنم ولی جایی تقریباً پایین شهر مشهد به‌دنیا آمدم و آن‌جا زندگی کردم. مسیر مالی خانواده ما همین‌طور پله‌پله بالا آمده است. از منفی آن را به صفر رساندیم و بعد به مثبت رسیدیم. یعنی این فضا اصلاً برای من دور نبود. من اگر زاده‌شده یک خانواده پولدار بودم، قطعاً نمی‌توانستم در «شادروان» بازی کنم. یک سری از بازیگرانی که داریم، نمی‌توانستند شخصیت نادر را در «شادروان» بازی کنند. من از پایین تمام این عناصر را دیده‌ام. خیلی از عناصری که برای خیلی از تماشاگران فیلم آشنا بوده – مثلاً این‌که اعضای خانواده بیایند، شب بمانند و پیژامه بگیرند و… – همگی در خانواده ما بوده و در طول این سی سال برایم آشنا بوده است. به همین دلیل توانستم آن را به‌شکلی آشنا از کار در بیاورم.

آیا برای خود «شادروان» و در مسیر آماده‌سازی به‌طور خاص به پایین شهر رفتی؟

سه – چهار مرتبه با جوانانی از آن قشر قرار گذاشتیم و چند جلسه با هم نشستیم. من هم چند جلسه به باشگاه‌های پایین شهر رفتم و تمرین کردم. آن باشگاه‌رفتن‌ها خیلی در مدل راه‌رفتن من تأثیر داشت.