روایتی متفاوت از حضور یک زن ایرانی در ورزشگاه فوتبال

رها پوربخش،خبرنگار ورزشی در یادداشتی، از زاویه ای دیگر به بازی هفته گذشته ایران و ترکیه در استانبول پرداخته است:

"بعد از بیست و سه سال توانستم فضای استادیوم را در باشاک شهیر استانبول و در بازی ایران و ترکیه تجربه کنم.با چندتا از ایرانی هایی که توانسته بودند بلیت بازی را بخرند قرار گذاشتیم با ون به استادیوم فاتح تریم استانبول برویم چون دورترین استادیوم ممکن برای این بازی در باشاک شهیر پیش بینی شده بود و راهی جز تقسیم کرایه وجود نداشت.

من تنها با یک قول مساعد که بلیت به دست شما خواهد رسید خودم را به ون رسانده بودم تا یک ساعت و نیم راه را در ترافیک استانبول طی کنیم تا به بازی دوستانه ایران و ترکیه برسم.راننده تُرک قبل از سوار شدن حسابی برای ما ایرانی ها کُری خواند و من هم تنها امیدوار بودم بازی تیم ترکیه امروز، مثل رانندگی این آقا باشد که اعتقادی به نرم افزارهای راهیابی نداشت و همگی را در انتها مجبور کرد قرص ضد تهوع بخورند.

یکی از آقایان همراه وقتی استرس من را برای دیر رسیدن و از دست رفتن بلیت دید؛ بلیتش را گذاشت روی دست و گفت "اگر نتونستید برید داخل بلیت من برای شماست خیالتون راحت."بالاخره بعد از یک ساعت و پنجاه دقیقه به استادیوم فاتح تریم رسیدیم. صدای همهمه جمعیت از بیرون استادیوم هم می آمد؛ ترک هایی که سرخ پوش و پرچم‌ به دست به سمت در ورودی حرکت می کردند. ایرانی هایی که با صورت های رنگی و شعار "این تیم شیرانه یا علی مدد" جواب شعارهای ترک ها رو می دادند. 

فروشنده های پرچم و لباس و... از یادم برده بود که من هنوز جایی آن طرف دیوارهای فاتح تریم ندارم.قول مرد رسانه ای، قول بود؛ دوان دوان بلیت ها را به ما رساند و راهی شدیم.جلوی ورودی اصلی گفتند یک دور ۱۸۰ درجه ای باید بزنید تا به ورودی مورد نظر برسید. ورودی ۳ بلوک b ؛ بعد فهمیدم از بخت خوب جایگاه ویژه تماشاگران ایرانی بود و قرار نیست درکنار طرفدارهای ترکیه بنشینیم. تمام ایرانی هایی که خواسته بودند بلیت را اینترنتی بخرند، تنها گزینه در دسترس برای آنها سمت تُرک ها بود و فدراسیون ترکیه هیچ جایگاهی را برای ایرانی ها قرار نداده بود.

فروش حضوری بلیت هم که تنها با آی‌دی کارت ترکیه و هر آی‌دی کارت ۴ بلیت قابل خرید بود.بازرسی بدنی انجام شد. وارد بلوک b شدم؛ بوی چمن، نور پروژکتورها و بازیکنانی که گرم می کردند. از هر طرف صدایی می آمد. ایران ...ایران ..."عمو احسان من و ببین، عمو احسان!" صدای دختربچه کنار دستی ما که به نظر می رسید از خانواده احسان حاج‌صفی بودند.

دخترک با پیراهن گل‌گلی و صورت رنگی و پرچم ایران در دست، من را یاد آخرین باری که به استادیوم آزادی رفتم انداخت؛ هفت سالگی و بازی پرسپولیس و یک تیم شمالی در آزادی بود. پدرم ما را به استادیوم برده بود و در طبقه دوم جای داده بود. تصویرهای مبهم کودکی و تنها حس گنگ و عجیب حضور در کنار صدهزارنفر که یکصدا می‌گفتند: " روبرو آماده باش... پرسپولیس چی‌کارش می‌کنه؟"بازیکنان وارد زمین شدند. سرود ملی ایران اول پخش شد و من تازه فهمیدم اولین بار است که صدای سرود ملی کشورم را در استادیوم می شنوم.

چند دقیقه که از بازی گذشته بود سه صندلی خالی جلوی ما را یک خانواده ترک پر کردند. اینکه چطور سر از اینجا درآورده بودند برایم عجیب بود ولی عجیب تر برای آنها وقتی شد که صدای طبل بلند شد و با هر ضربه طبل استادیوم فاتح تریم یکصدا می‌گفت"ایران".پدر خانواده برگشت و با بهت دید وسط جمعیت ایرانی هایی نشسته که آنقدر تشنه فریاد زدن هستند که وقتی ترکیه فشار می آورد و رامین رضاییان تکل موفق می زند اندازه یک گل فریاد شادی سر می دادند.یک نفر بلند بلند که انگار کی روش می شنید غر  می زد "این چه ترکیبیه؟ چرا مسعود شجاعی رو گذاشته هافبک دفاعی؟"صدایی از دور می آمد "ماشالا رامین ماشالا"رفیق کنار دستی من با حیرت می پرسید که هیچ کس بازی را گزارش نمی کند؟!بعد از اینکه ایران گل دوم را خورد صداها تقریبا یکدست شدند و اسم سیدجلال حسینی را فریاد می‌زدند. حالا با هر صدای طبل کسی نمی گفت ایران و اسم سیدجلال می پیچید.تعویض ها شروع شد، مهدی طارمی که از پس یک استپ ساده توپ هم برنیامده بود بیرون رفت. یکی یکی چهره های مطلوب ایرانی های دور و اطراف جایگاه ما وارد زمین شدند و حالا شعارهای ایران، ایران به زمین برگشته بود.

اشکان دژاگه یک کرنر، یک پنالتی و یک گل!و فریاااااد...صدای خانم سرتاسر سفیدپوش پیچید" دیدین؛ دیدین گفتم به کی روش اعتماد کنید. درسته دژاگه دو ساله یه بازی کامل نکرده ولی آقا کی روش ها رونالدو زیر دستش بوده!"سوت پایان زده شد.بازیکنان دور تا دور زمین چرخیدند و از ایرانی هایی که به هزار زور و زحمت تا فاتح تریم آمده بودند تشکر کردند.وقتی از در ورزشگاه خارج می شدیم در صورت تماشاگران ایرانی چهره بازنده ها نبود؛ هنوز با قدرت شعار میدادند؛ برای ترک ها پرچم تکان می دادند و امیدوار بودند."