پیراهن قرمز را از من نگیرید، می‌میرم!

اکبر ایمانی، هافبک اسبق تراکتور ، که برای پشت سر گذاشتن دوران سربازی راهی ملوان شده بود، مدعی است جدایی از این تیم شرایط روحی سختی را برای وی شکل داده بود و از دچار شدنش به بیماری و افسردگی در این مدت خبر می‌دهد.

ایمانی که نتوانست فصل گذشته را به عنوان سرباز در ملوان تاب بیاورد، اکنون با قبولی در دانشگاه در مقطع دکترا، امیدوار بود که شرایط بازگشت به تراکتور برایش فراهم شود که با مانع بزرگی مواجه شده که خودش به شکلی جالب آن را توصیف می‌کند که در ادامه می‌خوانید.

از تراکتور که جدا شدم افسرده شدم

سی سالم که شد سرباز شدم و در آن مقطع هم دانشگاه قبول نشدم. یک سال به ملوان رفتم و خواندم و الان در مقطع دکترا در رشته مدیریت ورزشی قبول شدم. وقتی که به ملوان رفتم کشاله‌ام کش آمد و دو-سه ماهی نبودم. اصلا نمی‌دانم چطور بگویم اما انگار به من یک شوک بزرگ وارد شده باشد. از تراکتور که جدا شدم، خودتان که می‌دانید چقدر این تیم را دوست دارم و واقعا انگار مریض شدم. واقعا انگار مریض و افسرده شده بودم. ملوان تیم بزرگی است اما من نمی‌توانستم و کاملا افسرده شده بودم.

پیراهن تراکتور را از من نگیرید، میمیرم!

هدفم این بود که به تراکتور برگردم، واقعا بدون آن نمی‌توانم. من قرارداد سه ساله داشتم، وقتی به سربازی رفتم. الان اما وقتی برگشتم به من گفتند که اینجا به تو بازی نمی‌رسد و اشکم درآمد. به من گفتند بیا قراردادت را توافق کنیم تا فسخ شود، اما واقعا من نمی‌توانستم. مگر می‌توانی از خانواده‌ات جدا شوی. چرا متوجه نمی‌شوید که تراکتور تمام دارایی من است و به خاطر آن در حد کما از خودم بیخود شدم و نتوانستم دوری‌اش را تحمل کنم. اما الان متوجه شدم که قراردادم را به صورت یکطرفه فسخ کرده‌اند. خب بگویید چیکار کنم؟ این پیراهن را از من نگیرید. چرا باور نمی‌کنید بدون آن نمی‌توانم و میمیرم! بروم شکایت کنم؟ از عشق خودم شکایت کنم که مرا از آن دور کرده‌اند؟ انتظار نداشتم که به بعد از این‌همه مدت این رفتار را با من داشته باشند.

دو روز فرصت می‌خواستم تا خودم را به خمس اثبات کنم

جدایی‌ام از تراکتور دست من نبود. سربازی دست من که نیست. ولی تا زمانی که بودم برای تراکتور چیزی کم نگذاشتم و البته همه چیزم را هم مدیون این تیم و هوادارانش هستم. انتظار نداشتم قراردادم را یکطرفه فسخ کنند. خیلی‌ها آمدند تراکتور و احیا شدند و غریبه هم بودند، من که بچه آذربایجان هستم را قراردادم را یکطرفه فسخ کرده‌اند. من هیچ شرطی برای بازگشت نداشتم و وقتی اینطور گفتند به آنها گفتم اجازه بدهید دو روز بروم تمرین تا خودم را به خمس نشان دهم و چرا نمی‌گذارید در شهرم بمانم؟

پیراهن قرمز را از من نگیرید، می‌میرم!

فکر حضور در تیم دیگری را هم نمی‌توانم بکنم

من نمی‌خواهم به چیزی فکر کنم و اینکه الان به تیم دیگری بروم اصلا از ذهنم عبور نمی‌کند و واقعا در شوک هستم. من تمام توانم را گذاشتم تا درس بخوانم و دانشگاه قبول شوم تا دوباره بتوانم به تیمم برگردم، اما الان انگار دوباره به من شلیک کرده‌اند و باورم نمی‌شود که پیراهن تیمم را به من نمی‌دهند. اصلا بگذارید دو روز بروم تمرین اگر خمس گفت به کار من نمی‌آیی بعد می‌روم و پشت سرم را هم نگاه نمی‌کنم. اگر خوشش نیامد من می‌روم و اصلا بیخیال فوتبال می‌شوم. ولی شما را به خدا قسم این پیراهن را از من نگیرید.