وقتی صحبت از هنر باشد، بیشک سینما یکی از مردمیترین هنرها است. همین راحت ارتباط برقرار کردن مردم از هر قشری با دنیای سینما از آغاز توجه حکومتها را به آن جلب کرده بود، و هر کشوری به شکلی از آن برای پیشبرد اهدافش استفاده میکرد.
اخبار فرهنگ و هنر - احتمالا رهبران کره شمالی هم از این قاعده مستثنی نبودند و از آغاز برای سینما برنامه داشتند. چون وقتی آنها به قدرت رسیدند دههها از عمر سینما در شبه جزیره کره میگذشت.
سینما در شبه جزیره کره
مردم کره در همان سالهای نخست تولد سینما شانس آشنایی با این هنر را پیدا کردند. اگر نشریات کره را ملاک قرار دهیم نخستین آگهی برای نمایش فیلم در سال ۱۹۰۳ در یک نشریه ثبت شده است. در آن روزگار هنوز کره امپراتور داشت و سال ۱۹۰۶ به دستور امپراتورشان نخستین سالن سینما را در سئول ساختند.
البته در آن دوران هنوز سینمایی که امروز میشناسیم وجود نداشت و بیشتر به شکل جادویی تازه برای مردم حیرتزده بود. در کتاب «کشف دوباره سینمای کره» اشاره شده است که کمپانی «بریتیش آمریکن توباکو» در ازای دریافت پاکتهای خالی سیگار به مردم اجازه میداد به تماشای این جادوی نوظهور بروند.
از آغاز معرفی تصویر متحرک تا پا گرفتن صنعت محلی فیلمسازی در کره، محصولات سینمایی از آمریکا، انگلیس و البته ژاپن که خیلی زود به قدرت سینما پی برده بود، به کره میرسیدند. کرهایها نخستین فیلمشان را در سال ۱۹۱۹ در دورانی ساختند که امپراتوری قدرتمند آن دوران ژاپن کشورشان را اشغال کرده بود. یکی از نخستین فیلمهای کرهای اثر کوتاه با عنوان «چشمانداز سئول در جنگ» در این دوران ساخته شد که البته کارهای تکنیکالش را ژاپنیها انجام دادند.
ژاپن در آن دوران بنا به مصالحش از سینما در پیشبرد اهداف تبلیغاتیاش استفاده میکرد، اما تا پیش از اشغال منچوری و ماجراهای بعد از آن اندک فضایی برای فعالیت فیلمسازان کرهای به وجود آمد. یکی از مشهورترین فیلمسازان کرهای در آن دوران نا وون گیو بود که در بسیاری از فیلمهای خودش بازی میکرد. یکی از فیلمهای محبوب او با عنوان «آریرانگ» در سال ۱۹۲۶ ساخته شد.
ردپای شوروی در سینمای کره
در آن دوران بسیاری از جوانان کرهای که برای تحصیل به ژاپن رفته بودند، پس از بازگشت به شبهجزیره حامل پیام انقلابیون بلشویک بودند. «فدراسیون هنرمندان کارگر کرهای» یکی از دستاوردهای این اندیشهها بود که دو سال بعد از تاسیس، «کلوب هنرهای سینمایی کره» را بنا نهاد. این کلوب در سال ۱۹۲۸ نخستین فیلمش را با عنوان «سرگردانی» عرضه کرد. کیم یو کیونگ کارگردان فیلم بود و ایم هوا که بعدها یکی از چهرههای مهم ادبی کرهشمالی شد، در آن نقش بازی کرد. «سرگردانی» داستان آشنایی دارد. روایتی از زندگی کشاورزان ستمدیدهای که مالکی زورگو و بیرحم زندگی را به کامشان تلخ کرده است. کشاورزانی که در نهایت علیه مالک قیام میکنند. این کلوب بعدها به «سئول کینو» تغییر نام داد اما سال پرحادثه ۱۹۳۱ پایان راه آن بود.
در سال ۱۹۳۱ مهمترین رویداد اشغال منچوری به دست قوای امپراتوری ژاپن بود. حالا دیگر ژاپن به تمام قوای سینمایی برای پروپاگاندای نظامیاش نیاز داشت و از تمام زیرساختهای سینمایی کره برای این کار استفاده میکرد. در حالی که در سالهای پایان دهه ۲۰ گاهی در یک سال ۱۴ فیلم ساخته میشد، در سال ۱۹۳۳ فقط ۳ فیلم ساخته شد.
بعدتر که جنگ جهانی دوم آغاز شد و ژاپن در جبهه متحدین میجنگید، اوضاع بدتر هم شد. در سال ۱۹۴۱ ژاپنیها تمام بنگاههای کوچک فیلمسازی کره را تعطیل کردند و همه امکانات را به پروپاگاندای خود اختصاص دادند. در این سالها فیلمهایی با هدف تشویق جوانان کره برای پیوستن به ارتش امپراتوری ژاپن و تبلیغ شباهتهای فرهنگی میان ژاپن و کره ساخته میشد.
شکست ژاپن، آزادی کره و جدایی
پایان جنگ جهانی دوم دو نقطه اصلی دارد. یکی اشغال برلین و دیگری شکست ژاپن. در هر دو مورد نقش دو کشور از باقی کشورهای درگیر جنگ مهمتر است، آمریکا و شوروی. در شبه جزیره کره هم این دو کشور بودند که از شمال و جنوب وارد شدند و تا مدتها عنان امور را در دست داشتند و هر کدام سعی میکردند حکومتی نزدیک به باورهای خودشان سرکار بیاورند. البته در نهایت حتی پس از جنگ کره هم هیچکدام موفق به شکست دیگری نشد تا زخمی در مدار ۳۸ درجه شمالی در تن شبهجزیره کره بنشیند و از اینجا است که کره شمالی و کره جنوبی پدید میشوند.
همانطور که انتظار میرود، سینما در کره شمالی قرار نیست شبیه سینمای باقی کشورها باشد. حداقل قطعی است که چیزی تحت تاثیر سینمای شوروی کمونیستی خواهد شد. در تقسیم کره یک نکته مهم درباره سینما وجود دارد، اغلب امکانات و زیرساختها در جنوب است و اکثر هنرمندان متمایل به شمال.
سینما در کرهشمالی به رهبری کیم ایل سونگ
پس از آزادی کره در سال ۱۹۴۵ شمال در اختیار ارتش سرخ شوروی و جنوب در دست آمریکا بود. حدس دشواری در کار نیست، شمال همسوی شوروی و جنوب همرای غرب شد. نخستین فیلمهایی که پس از این رویداد ساخته شد، در جهت تبلیغ همین اهداف بود.
«روستای زادگاهم» (My Home Village) نخستین فیلمی است که پس از جنگ جهانی در کره شمالی ساخته شد. در این فیلم تمرکز بیش از همه بر ایدههای کمونیستی با تکیه بر ملیگرایی و البته آغازی بر تبلیغ کیش شخصیت کیم ایل سونگ است. آنچه در این فیلم روی میدهد با واقعیت تفاوت بسیاری دارد، و در جریان آزادسازی کره تقریبا اثری از نیروهای ارتش سرخ نشان داده نمیشود.
در سالهای بعد شبه جزیره کره بستر جنگی سه ساله میان شمال و جنوب است و در این دوران است که فیلمهایی در ستایش جنگ ساخته میشود. به هر روی جنگ است و حاصلش ویرانی. در پایان جنگ کره تقریبا اثری از استودیوهای فیلمسازی باقی نمانده بود و همه چیز از میان رفته بود.
پس از آن در کره شمالی با کمکهای اتحاد جماهیر شوروی و چین از زیرساختهای مورد نیاز فیلمسازی ساخته شدند و کارشان را از سر گرفتند. در این میان چه چیز بهتر از نوشتههای کیم ایل سونگ برای اقتباس سینمایی.
یکی از موفقترین فیلمهای سینمای کره شمالی «دخترک گلفروش» است که در جشنوارههای سینمایی بسیاری به نمایش در آمد و حتی در جشنواره کارلوویواری برنده جایزه هم شد. این فیلم با اقتباس از نمایشنامهای ساخته شد که گفته میشود کیم ایل سونگ هنگامی که در زندان ژاپنیها بود، نوشته است.
به این فیلم لقب «بر باد رفته» کره شمالی هم دادهاند. «دخترک گلفروش» که در زمان خودش در چین یکی از محبوبترین فیلمها بود، داستان دو خواهر در کره تحت اشغال ژاپن است که برای تهیه داروی مادرشان گلفروشی میکنند.
کیم جونگ ایل برای سینما حتی آدم میدزدد
دومین فرد از سلسله کیم در کره شمالی عاشق سینما بود. کیم جونگ ایل به خاطر کلکسیون فیلمهایش مشهور بود. گفته میشود که او بیش از ۲۰ هزار اثر سینمایی را جمعآوری کرده بود. او در این زمینه صاحب نظر هم بود و مقالاتی درباره سینما مینوشت که در آنها به شکل مشخص نشان میداد با فیلمسازی آشنا است. او کتابی با عنوان «هنر سینما» هم نوشته است.
یکی از مهمترین فیلمهای سینمای کره شمالی با عنوان «دریای خون»، تحت نظارت مستقیم او ساخته شد. البته که او در جایگاهی قرار داشت که برای رسیدن به اهدافش کارهای زیادی میتوانست انجام دهد مثلا آدمربایی.
در سال ۱۹۷۸، شین سانگ اوک فیلمساز مشهور اهل کرهجنوبی در هنگ کنگ ربوده شد و سر از کره شمالی درآورد. البته او قرار نبود بلافاصله پس از رسیدن به پیونگ یانگ روی صندلی کارگردانی بنشیند. آنطور که بیبیسی گزارش کرده است، ابتدا او را به زندان فرستادند، چهار سالی زندانی بود تا اینکه در یک مهمانی دولتی باشکوه او را با همسر بازیگرش چوی یون هی روبهرو کردند.
شین سالها بعد در خاطراتش نوشت: «کیم جونگ ایل از فیلمسازان کره شمالی ناراضی بود و اعتقاد داشت که آنها اصلا خلاقیت و ایده تازهای ندارند.» از اینجا به بعد است که شین سانگ اوک و همسرش چوی یون هی فیلمساز رژیم کره شمالی میشوند.
آنها تحت نظارت کیم جونگ ایل یکی از مشهورترین فیلمهای بینالمللی کره شمالی را ساختند که شبه گودزیلایی آهنخوار در آن به دنیا معرفی میشد. در فیلم «پولگاساری» هیولایی که اشتهای سیریناپذیری برای خوردن فلز دارد با ریختن خون دختری روستایی بر پیکر یک عروسک زاده میشود. او به مردم رنجکشیده کمک میکند تا حاکم ستمگر را سرنگون کنند اما پس از پیروزی خودش به مشکلی بزرگ تبدیل میشود. اشتهای سیریناپذیر او برای خوردن فلزات که اینجا نمادی از کاپیتالیسم است، به زودی با فداکاری همان دختری که به او جان بخشیده بود پایان مییابد.
این فیلم در دهه ۸۰ با سرمایه ۳ میلیون دلاری ساخته شد. البته از بسیاری جهات؛ مثلا ۱۰ هزار سیاهی لشکر فیلم، پروداکشن عظیمی بود اما در جلوههای ویژه کمی لنگ میزد و بیشتر شبیه فیلمهای دو سه دهه پیش از خودش بود.
او و همسرش سرانجام هنگامی که برای شرکت در یک جشنواره فیلم به وین سفر کرده بودند، از دست ماموران کره شمالی گریختند. شین بعدها در مصاحبهای درباره علایق سینمایی رهبر کره شمالی گفت: «او مثل هر مرد جوان دیگری عاشق فیلمهای اکشن، عاشقانه و ترسناک است. او هم هنرپیشههایی را میپسندد که دیگر مردان میپسندند. جیمز باند را دوست دارد.»
او در جای دیگری میگوید: «فیلم ترسناک «جمعه سیزدهم»، «رامبو» و اکشنهای هنگکنگی، فیلمهای مورد علاقه کیم جونگ اون هستند و بازیگران مورد علاقهاش شان کانری و الیزابت تیلور هستند.»
جشنواره فیلم پیونگیانگ
سال ۱۹۸۷ جشنواره فیلم پیونگیانگ پا به عرصه وجود گذاشت. این جشنواره از سال ۱۹۹۰ هر دو سال یکبار برگزار میشود. در آغاز امر مسئولان جشنواره فقط از کشورهای کمونیست و متحدان خود فیلم انتخاب میکردند. اما پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی کم کم ورق برگشت و در حضور فردی عاشق سینما چون کیم جونگ ایل هر چند کنترل شده و اندک اما نوبت به نمایش فیلمهای غربی هم رسید.
«مثل بکهام کاتدار بزن» نخستین فیلم غربی بود که سال ۲۰۰۴ به شکل عمومی در کرهشمالی به نمایش درآمد. این فیلم را ۱۲ هزار نفر در جشنواره فیلم پیونگ یانگ تماشا کردند.
از این جشنواره که بگذریم، اکثر مردم کره شمالی به محصولات سینمایی غرب چه جدید، چه قدیمی دسترسی ندارند. آنها به تماشای فیلمهای قدیمی محصول شوروی، چین و کوبا محدود شدهاند. در تلویزیون هم گاهی محصولات سینمای کره شمالی را میبینند. به هر حال مثل هر چیز دیگر این کشور عجیب از عادات فیلم دیدن مردمانش هم اطلاعی نداریم. اخیرا شایعاتی هم مبنی بر ورود غیرقانونی فیلمهای غربی از بازار سیاه چین به کره شمالی به گوش میرسد که با وجود سختگیریهای حکومت تایید یا ردش ممکن نیست.
نگاه مردم کره شمالی به سینما
کره شمالی بی شک منزویترین کشور دنیا است. از مردمش، سبک زندگیشان و البته نظراتشان چیزی نمیدانیم. آنچه از آنها میدانیم از طریق گفتههای افرادی است که به نحوی توانستهاند از این کشور فرار کنند.
کونگ دان او یکی از این فراریان است که در کتابی با عنوان «در آینه» در این باره نوشته است. او درباره تماشای فیلمهای کره شمالی میگوید: «هنگامی که در کره شمالی بودم با تماشای فیلمهای سراسر شعار به شدت تحت تاثیر قرار میگرفتم و حتی به گریه میافتادم. سالها بعد که دوباره به تماشای آن مینشستم به نظرم بسیار احمقانه میآمدند.»
مهمترین هدف سینمای کره شمالی از آغاز نمایش چهرهای منظم، پیشرو و کامیاب از کشور بود. حتی در سالهای آغازین مستندی با عنوان «مدار ۳۸ درجه» ساختند که در آن کرهجنوبی تحت اشغال آمریکا و با پلیس خشن مشغول سرکوب مردم و در همان هنگام کره شمالی به سرعت به سمت صنعتی شدن حرکت میکرد.