نیم نگاهی به "هزار پا"ی پرطرفدار این روزهای سینما

فیلم سینمایی «هزارپا» به کارگردانی آقای ابوالحسن داوودی به تازگی به اکران سینما‌ها درآمده است و احتمالاً در روز‌های آینده خبر‌های زیادی را به خود اختصاص دهد.

چند فیلم جدید به جدول اکران اضافه شده‌اند؛ در ژانر‌های مختلف و با موضوعات متنوع. کمدی، اجتماعی و کودک و نوجوان ژانر‌های فیلم‌های اکران تیرماه هستند که می‌توانند دست مخاطب را برای انتخاب باز بگذارند. از آن‌جایی که معمولاً خانواده‌های ایرانی انتخاب اولشان کمدی است.

از بین «دارکوب»، «هزارپا»، «خاله قورباغه»، «به وقت خماری» و «مرداد»، «هزارپا» را برای تماشا انتخاب می‌کنیم! از آن‌جایی که در ایام تعطیل و آن هم در مورد فیلم‌های کمدی استقبال زیادی صورت می‌گیرد، ترجیحاً تعداد بلیت‌های مورد نظر را به صورت آنلاین خریداری می‌کنیم تا نکند پشت در بسته سالن بمانیم! (نکته: دراین گزارش بخش‌هایی از داستان فیلم لو می‌رود!)

کارگردانی معتبر

شاید برای مخاطب عام، صرفاً ژانر و بازیگران فیلم مطرح باشد، اما برای آن‌هایی که دستی برآتش سینما دارند و اصطلاحاً حرفه‌ای سینما را دنبال می‌کنند، قبل از ژانر و ترکیب بازیگران، نام فیلمساز مهم است. این را نگفتم که شاید خانواده به خاطر حضور آقایان رضا عطاران و جواد عزتی مشتاق تماشای فیلم بودند، اما آن کسی که نظرات را برای انتخاب «هزارپا» جلب کرد و به نوعی قضیه را مهندسی کرد شخص نگارنده گزارش بود! به هرحال آقای ابوالحسن داوودی کم کارگردانی نیست.

برای متولدین دهه ۶۰، هنوز «سفرجادویی» اش خاطره‌انگیز است. هنوز هم تلویزیون در ایامی که کف‌گیرش به ته دیگ می‌خورد، «جیب‌بر‌ها به بهشت نمی‌روند» را پخش می‌کند! «مردبارانی»، «نان عشق موتورهزار»، «تقاطع» و «زادبوم» را ساخته که هر کدام در زمان اکرانشان دیده شده‌اند و چندین مورد نامزدی بهترین فیلم و کارگردانی را درجشنواره‌های فجر و جشن خانه سینما به‌دست آورده‌اند. «رخ دیوانه» اش هم که در سال ۹۳ برنده نخستین سیمرغ جشنواره سی‌وسوم فیلم فجر به انتخاب مردم شد و تحسین منتقدان را برانگیخت.

با همه این اوصاف، ابوالحسن داوودی کارگردانی متشخص، کاربلد و معتبر است که توقعات را برای مخاطبان بالا می‌برد.

سالنی‌که‌پرنبود!

براساس عادت یکی از پردیس‌های جنوب شهر را برای تماشای فیلم به همراه خانواده انتخاب می‌کنم. طبق زمان‌بندی پنج دقیقه قبل از اکران به سالن می‌رسیم و با صدای بلندگوی داخل مجموعه برای دیدن فیلم به داخل سالن راهنمایی می‌شویم. برخلاف انتظار، سالن پر نیست.

پر که جای خود، شاید به سختی نیمی از سالن پر شده باشد. موضوعی که با توجه به شب تعطیلی و فیلم مورد نظر کمی عجیب به نظر می‌رسد؛ شاید روز‌های ابتدایی اکران فیلم مورد نظر و عملیاتی نشدن بسته‌های تبلیغاتی آن علت این استقبال کم باشد. به هرحال فیلم تقریباً سر ساعت مقرر آغاز می‌شود و البته پس از چند دقیقه دستگاه‌های خنک‌کننده سالن خاموش می‌شوند! موضوع را از مسوولان سالن پیگیر می‌شویم و می‌گویند به طور معمول در سانس پایانی کولر‌ها را خاموش می‌کنیم که برق کمتری مصرف شود؛ سالن تا آخر فیلم خنک می‌ماند! به هرحال با قدری دلخوری فیلم را نگاه می‌کنیم؛ کسی چه می‌داند شاید حرارت فیلم، گرمای سالن را فراموشمان کرد!

منافق، خلافکارو...

دوستی می‌گفت: «درسال‌های اخیر محبوبیت رضاعطاران طوری شده که اگر از جلوی لنز دوربین فیلمی رد شود، فروشش را تضمین کرده است!» راستش را بخواهید پر بیراه نمی‌گفت. عطاران آنقدری دربین مخاطبان جا افتاده که همه دوست دارند تماشایش کنند؛ حتی اگر مختصات شخصیت، لحن و اجرایش در فیلم‌ها ثابت باشد. جواد عزتی هم که در دوسال اخیر سیر صعودی فوق‌العاده‌ای داشته، این روز‌ها مورد پسند مخاطبان است و طبیعتاً زوج او و عطاران هرمخاطبی را وسوسه‌خواهد کرد. همانطور که در تیزر و پوستر فیلم مشخص بود، فضای داستان مربوط به دهه شصت است. عطاران و عزتی نقش دو جوان جیب‌بر و خلافکار (با ویژگی‌های دهه شصت) را بازی می‌کنند. داستان طوری پیش می‌رود که چند ضلع به وجود می‌آید؛ عطاران و عزتی، آسایشگاه جانبازان، خلافکار‌ها و تیم منافقین. قرار گرفتن اضلاع بیان شده درکنارهم، به طور پیش‌فرض می‌توانند برای مخاطب جذاب و البته تا حدودی غیرقابل باور باشند. جیب‌بر‌های قهرمان داستان (!) کیفی را می‌قاپند که ظاهراً متعلق به گروهی خلافکار است. گریم بازیگر سردسته خلافکار‌ها و موسیقی سکانس مربوط به آن هم، طبق معمول تداعی‌کننده پدرخوانده است. خلافکار‌ها دنبال جیب‌بر‌ها می‌افتند و از طرف دیگر عطاران متوجه می‌شود دختر پولداری، مدیر آسایشگاه جانبازان است و نذر کرده با یک جانباز ازدواج کند. به همین خاطر تلاش می‌کند به او نزدیک شود که همین نزدیکی در ادامه باعث باز شدن پای منافقین به داستان می‌شود...

خنده‌داراما...

ذهن خلاق کارگردان، شرایط اجتماعی دهه شصت که قبلاً در «نهنگ عنبر» هم به وفور استفاده شده، رقص، موسیقی قدیمی و نوستالژیک، زوج عطاران و عزتی و... مؤلفه‌هایی هستند که قطعاً باعث رضایت مخاطب خواهند شد. اما آیا هدف فیلمسازی مثل داوودی صرفاً همین است؟ مدت زمان فیلم نزدیک به دو ساعت است. مدتی که درمورد فیلم‌های کمدی ایرانی خیلی مرسوم نیست. این طولانی شدن (وقتی که با گرمای سالن هم همراه شود!) در انتها باعث خستگی برخی از مخاطبان می‌شود؛ نکته جالب، نمایش برخی از سکانس‌های نمایش داده نشده در فیلم در تیتراژ پایانی است که نشان می‌دهد کارگردان فیلم، پلان‌های زیادی را فیلمبرداری کرده و به لحاظ زمانی امکان جای‌گذاری‌شان در فیلم را نداشته است. شاید همین پلان‌های متعدد است که باعث شده تدوین به صورتی باشد که برخی از سکانس‌ها با برش خوبی به هم وصل نشوند و کارگردانی اثر را با چالشی جدی همراه کنند؛ چالشی که لااقل از فیلمسازی مثل داوودی بعید است. اگر از کارگردانی فیلم عبور کنیم، نکته بعدی فیلمنامه فیلم است. سکانس‌های مربوط به آسایشگاه جانبازان و نمایش وضعیت آ‌نها کاریکاتوری است.

این به آن معنا نیست که جانبازان اهل سیگار کشیدن و موسیقی گوش دادن و شیطنت نیستند، نه! منظور نوع نمایش این وضعیت است که لااقل برای آ‌نهایی که با این قشر آشنا هستند کمی غریب به نظر می‌رسد. اما نکته بعدی درباره یکی از اضلاع داستان است که شاید ضعیف‌ترین پرداخت را داشته باشد، به طوری که گویا کارگردان.

بزن در رو آن را درآورده است! نقش‌های مربوط به گروهک منافقین شدیداً در حد تیپ باقی می‌مانند و تنها اقدام فیلمساز برای پرداخت به آ‌نها، استفاده از روسری قرمز معروف منافقین است. همه این موارد را اضافه کنید به چند دیالوگ فیلم که علناً جنسی هستند و شاید باعث خنده چند نفری در سالن شود، اما در مقابل باعث سرخ شدن چهره و خجالت خانواده‌ها در کنار فرزندانشان نیز می‌شود. دو ساعت همراه با خنده و البته گرمای هوا گذشت و چراغ‌های سالن روشن می‌شوند. در‌های خروجی باز می‌شوند و در مسیر پچ پچ مخاطبان نشان‌دهنده رضایت آن‌ها از فیلم است؛ یکی از مخاطبان با صدای بلند می‌گفت: «حاجی این عطاران چقدر خنده‌دار خدایی!»