شاید کمفروش ترین و کمسانسترین فیلم روی پرده این روزها، بهانه خوبی برای نوشتن گزارش از نظرات مخاطبانش نباشد. فیلمی که کم میفروشد و ترس از کم فروشی آن باعث میشود، سالنهای انتهای شب و کمی را در اختیارش قرار دهند.
«آن سوی ابرها» آخرین ساخته کارگردان فیلم سینمایی «محمد رسول الله» و «بچه های آسمان» جزو کم فروش ترین فیلم های سینمای امروز است و بر خلاف فیلم هایی مثل «تگزاس» و «عصبانی نیستم»، ظاهراً مدیران تشخیص دادهاند که این فیلم سرگرمی مفید و مناسبی برای این شب های ماه رمضان مردم محسوب نمیشود.
برای جویا شدن نظرات مردم، سانسهای این فیلم را در سایتهای فروش بلیت اینترنتی بررسی میکنم. پراکندگی و کم بودن سانسها و یا دیروقت بودن زمان نمایش فیلم مانع از رفتنم به سینما و گفتگوی حضوری با تماشاگران شد. البته گفتگوی حضوری یک آسیب هم دارد، تا وقت کنی با یک نفر صحبت کنی، همه از درب خروج سینما خارج شدهاند و تو ماندهای و یک نظر. تنها راه صفحات رسمی این فیلم در فضای مجازی است. فیلم کم تبلیغ و کم مخاطب، اظهار نظر زیادی هم نخواهد داشت؛ تنها باید بگردی تا متوجه نظرات چند مخاطب شوی.
سایتهای فروش در انتهای صفحه هر فیلم، سفره نظرات مخاطبانش را پهن کردهاند تا آزادانه بنویسی و بخوانی تا شاید تصمیم به رفتن یا نرفتن بگیری؛ فعلا اینجا تنها راه است برای کشف نظر درباره فیلمی که کمترین سالن را دارد.
از همان ابتدا شروع به خواندن میکنم، جایی که نوشته است: «آخرین دیدگاه ها»
دیدگاه هم کلمه قشنگی است، یادم باشد در ویرایش آخر، به جای تکرار مکرر کلمه نظر، بنویسم دیدگاه.
در اولین پیام نوشته است: «عالی بود ... عشق و انسانیت همه جا ارزشمند و زیباست»
دومین نظر کمی مفصل تر نوشته شده است:
«بسیار عالی بود، دوبار تا الان دیدم برای بار سوم هم آمادگی دارم که بروم و تماشا کنم. نفهمیدم دوساعت فیلم چطور تموم شد...تنوع روابط انسانی...تاثیراتی که هر کدوممون میتوانیم روی زندگی بقیه بذاریم... دم آقای مجیدی گرم. این جور فیلمها نیاز به حمایت فراوان دارند... خداقوت واقعا»
سومین دیدگاه هم مثبت است اما با این تفاوت که نویسنده اش به جای تجزیه و تحلیل صرفا نتیجه تماشای فیلم را نوشته است:
«جانم با دیدنش حال آمد! بسیار انسانی و زیبا!» یا دیگری که نوشته است:
«فقط یه جمله: حالمو خوب کرد... حتی اگه شک دارید برا دیدنش کافیه موزیکشو دانلود کنید گوش کنید بعد با عجله میرید ببینید»
با خواندن این دیدگاه ها حتما متوجه شده اید که علت نوشتن نظرات، ترغیب یا عدم ترغیب مخاطبانی است که فیلم را ندیده اند. کسانی که لذت برده اند به عنوان مبلغ فیلم مینویسند و کسانی هم که مخالف هستند شکایتشان را.
برخی از کاربران به جای نوشتن نظر، سعی میکنند دیدگاهی که با نگاهشان تناسب دارد را پیدا و روی نشانه قلب روبرویش کلیک کنند تا شاید سهمی در این تبلیغات داشته باشد.
بیشترین تایید یا به تعبیری «لایک» که 655 عدد است برای مخاطبی است که چندان وقت برای نوشتن نگذاشته است ولی با میلی که در تکرار کلماتش پنهان شده ، حس خودش را انتقال داده است:
«واقعا واقعا واقعا فیلم زیبایی بود.شاید سالها بگذرد و چنین فیلم هایی ساخته نشود. هر چقدر بگم زیبا بود»
نگاه تحسین و تایید در دیگر دیدگاه ها ادامه دارند:
«مثل همیشه کارگردان فیلم خوب ساخته بود.یک تجربه جدید در سینمای ایران» یا «این فیلم شاهکار بود ... مدتها بود چنین فیلم زیبایی ندیده بودم ... موزیک فیلم ... مکانهای فیلمبرداری فوق العاده بودند ... شاهکار بود شاهکار ... یکبار دیگه هم می بینم این فیلمو ...» یا دیگری «فیلمی زیبا و دیدنی، مجید مجیدی با روح لطیفش مثل همیشه...»
برخی از دیدگاه ها فارغ از ابراز احساسات، در نیم پاراگرافی که نوشته اند، انتقادی نیز کرده اند:
«ای کاش از آقای مجیدی بیشتر حمایت می کردیم متاسفانه از زمان شروع اکران این فیلم، فروش زیادی نداشته، در عین حال که نسبت به بقیه فیلم ها بهتر هست»
«می گویند چرا فروشش کم است، خب مسلمان نه سانس درست و حسابی داده اید و نه تبلیغات خاصی شده است. این فیلم از لحاظ مضمون در سینمای نئورئال و چرک ایران جزو یگانه هاست»
در جایی مثل «اینستاگرام» چیز زیادی پیدا نمی کنم بجز این یکی:
«آن سوی ابرها خلاف جریان است...پرده نقره ای این روزها از تو در توی قلب عاشق مجیدی هوای ابری دل سینمای شبه روشنفکری اجتماعی ساز را آفتابی می کند.
آن سوی ابرها قاب گرفتن زیبایی است در اوج کثافت و رذالت. بچه های آسمان کمی بزرگتر شده اند و باز به زمین برگشته اند و این بار از میان سرزمین هفتاد و دو ملت و مردمان گرم مزاج هند راه آسمان را با روایت عشق ومحبت وانسانیت نشان می دهند.
آن سوی ابرها خط بطلانی است بر جریان سیاه نمای اجتماعی ساز و بعضا عقده گشای این روزهای سینمای ایران...
فیلم بومی است ... اساساً نه به این خاطر که همه چیز در هند روایت می شود...کارگردان بوم روایت را هند انتخاب کرده است...انتخاب هوشمندانه برای تضاد بدی وخوبی، عشق و نفرت، فقیر و غنی، هوشمندانه از این جهت که می توانست ایران باشد ولی نیست...
امیر و تارا برادر و خواهری که طعم تلخ و زهرآگین دشنه حوادث را خورده اند...نفرت می بینند ولی عشق نثار می کنند... و این یعنی نیاز امروز ما... دقیق تر یعنی رسالت اصلی سینما ... ساختن و نشان دادن آرمان وامید...
پ،ن:بعد از دیدن این فیلم باید گفت سلام بمبئی...»
اینها بخشی از نظرات فیلمی است که اگر ترغیب به دیدنش شده باشید، احتمالا زمان مناسب یا سالن در دسترسش را به زحمت پیدا خواهید کرد.