آخرین باری که یک اظهارنظر جنجالی درباره مافیای سینمای ایران شنیده شد، مربوط به چند هفته قبل میشود که «غلامرضا موسوی»، تهیهکننده پیشکسوت سینما، در برنامه تلویزیونی «شبهای شفاهی» مقابل محمود گبرلو نشست و در پاسخ به این سوال که آیا همانطور که خیلیها میگویند او رئیس مافیای سینمای ایران است چنین پاسخ داد: «مافیا زاییده قانون است و در جایی که قانونمند باشد رشد میکند؛ اما در سینمای ایران فکر نمیکنم چنین بستر و قانونمندیای وجود داشته باشد. به گمان من این واژه بیشتر شبیه شوخی است و اغلب گویندهها با مفهوم آن آشنا نیستند. مافیا جایی به وجود میآید که پول باشد. فروش سالانه سینمای ایران چیزی حدود ١٧٠ میلیارد تومان است و رقمی نیست که جایی برای این ماجراها داشته باشد. »
البته این تعریف از مافیا در هیچ لغتنامه و دایرهالمعارفی وجود ندارد و دلیل جنجالی که چنین سخنی به راه انداخت هم همین بود. اما از طرفی این هم مشخص نیست که گبرلو عنوان رئیس مافیای سینمای ایران را از طرف چه کسانی به موسوی داد، چه اینکه عبارت «عدهای میگویند…» معمولا مخفی شدن پشت یک مصداق موهوم برای بیان صحبتهایی است که خودمان جرأت بیان صریح آن را نداریم و اگر قرار باشد دنبال رئیس مافیای سینمای ایران و نه احیانا یکی از اعضای معمولی آن بگردیم، گزینههای محتملتری نسبت به غلامرضا موسوی وجود دارند.
موسوی خودش چند سال پیش از وجود پولشویی در شبکه نمایش خانگی حرف زده بود و از یک همصنفیاش پاسخ شنید که او اساسا مفهوم پولشویی را نفهمیده و مگر میشود در شبکه نمایش خانگی ما پولشویی وجود داشته باشد!؟ اما مدتی گذشت و ماجرای اختلاس از صندوق ذخیره فرهنگیان برملا شد و سپس پای سریال شهرزاد هم در اینباره به میان آمد. بحث پولشویی در سینمای ایران در شبکه نمایش خانگی حالا به طور جدی بالا گرفت و معلوم شد که برخلاف سخنان آن همصنفی آقای موسوی، او مفهوم پولشویی را خوب بلد بوده و اینجور پاسخها (که فلانی معنی لغوی و اصطلاحی اتهامی که زده را بلد نیست و…) دمدستیترین نوع فرار به جلو و خالیترین پاسخ ممکن از هر نوع استدلالی به حساب میآیند.
در سینمای ایران مافیای پخش وجود دارد یا خیر؟ اینجا نباید نگران زیر پا گذاشته شدن اصل بیطرفی بود و میشود به صراحت و قاطعیت پاسخ داد که بله وجود دارد. اما از آنجا که هرکس وجود مافیا را انکار میکند، خودش هم به حضور در آن متهم است، آیا میشود این متهمان را به طور قطع محکوم دانست یا خیر؟ اینجاست که قواعد دستوپاگیر بیطرفی زورشان به صراحت کلام میچربد و باید به نیمهنویسی و کنایهگویی رفت. اما مافیای پخش در سینمای ایران چیست و چگونه کار میکند؟ آیا عدهای از سینماداران هستند که فیلمهای بفروش و آنها که معلوم است در گیشه موفق خواهند بود را از چنگ باقی همکارانشان درمیآورند؟ نه به هیچ وجه. مافیای پخش سینمای ایران را بخشی از تولیدکنندگان آثار همین سینما تشکیل میدهند و پیچیدگی قضیه هم از همینجاست. پرواضح است که وقتی بخشی از تولیدکنندگان آثار سینمایی نبض اکران را در دست داشته باشند، در حق باقی تولیدکنندگان چه اجحافی خواهد شد. امیر پورکیان که خودش هم در این سینما تهیهکننده است، میگوید معنای مافیای سینمای ایران را هنگام اکران فیلم خندههای آتوسا فهمیده است.
او با بیان اینکه از سینمای سرگروه فیلمش مچگیری کرده، میگوید: «این سینما در حالی به مخاطبان فیلم خندههای آتوسا عنوان میکرد که ظرفیت فروش بلیت برای این فیلم به اتمام رسیده که حتی به اندازه یکپنجم ظرفیت سالن نمایش هم مبادرت به فروش بلیت نمیکرد. من شخصا وقتی متوجه این قضیه شدم به عنوان یک مخاطب معمولی به این سالن مراجعه کردم و از خانمی که متصدی فروش بلیت بود تقاضای خرید یک بلیت کردم که او گفت فروش بلیت این فیلم تمام شده و بهتر است فیلم دیگری را تماشا کنید. » او ادامه میدهد: «بعد از اینکه من چنین مطلبی را از این خانم شنیدم خودم را معرفی کردم و خواستم سالن مملو از جمعیت را به من نشان دهند که با ممانعت ایشان روبهرو شدم. بعد از مدتی به اصرار زیاد توانستم وارد سالن شوم که در نهایت تعجب، مشاهده کردم تنها ۱۵ نفر در سالن ۱۰۰ نفره این سینما نشستهاند و فیلم را تماشا میکنند. همین امر اعتراض شدید من را نسبت به دروغگویی مدیران این سالن سینما برانگیخت. »
عبدالرضا ساعتچیفر، دیگر تهیهکننده سینما که همین چند وقت پیش حریم شخصی را در گروه آزاد روانه اکران کرده بود هم میگوید: «امروز بهجای آنکه مخاطبان تعیین کنند چه فیلمی در سینما خوب است یا پرفروش، سینماداران بخت و تقدیر یک فیلم را در آستانه اکران تعیین کرده و مشخص میکنند هر فیلمی به چه میزان فروش باید برسد… . اگر سیستم اکران ما صحیح بود ابتدا به هر فیلم حداقل سانسها را اختصاص میداد و بعد اجازه میداد اگر مخاطبان از آن فیلم استقبال کردند تعداد سانسها را بیشتر کنند؛ نه اینکه برای یک فیلم خاص از ابتدا تعداد سانسهای زیادی در نظر گرفته شود و برای سایر فیلمها سانسهای بسیار کمتری اختصاص پیدا کند. » او در نهایت میگوید: «امروز گروهی از سینماها طرفدار یک فیلم هستند و برای آنکه از طرف شورای صنفی نمایش مورد اعتراض قرار نگیرند چند سانس محدود را، آن هم در صبح که مخاطب کمتری هست، به فیلمهای دیگر میدهند و تازه همان سانسها هم قابلیت خرید بلیت ندارند. »
تمام جملات ساعتچیفر یک طرف، این جمله هم یک طرف که میگوید: «تازه همان سانسها هم قابلیت خرید بلیت ندارند. » این جمله را باید در ادامه و تایید سخنان پورکیان قرار داد که میگفت حتی مخاطب را با این دروغ که ظرفیت سالن فلان فیلم تکمیل شده، از دم گیشه برمیگردانند… .» یعنی یک سینمادار حاضر است بلیت نفروشد و پول درنیاورد تا فیلمی را زمین بزند، اما چرا!؟ برای پاسخ به این سوال فقط نمیشود به ماجرای کف فروش فیلمها توجه کرد. به عبارتی قصد سینماداران فقط این نیست که با چنین اقداماتی باعث سقوط بعضی آثار از کف فروش و در نتیجه لغو ادامه اکران آنها شوند، بلکه این رفتارها عمق استراتژیک بیشتری دارند که به تهیهکننده بودن بنگاهداران پخش در سینماها برمیگردد. آنها نوع خاصی از سینما را میخواهند؛ نوعی که در آن صاحبسبکترند و ترویج انواع دیگر فیلمسازی و رونق آنها باعث کسادی بازارشان خواهد شد.
مافیای سینمای ایران دقیقا یعنی چه؟
تخلف در آمار فروش گیشهها حتی یک روز هم در سینمای ایران غایب نبوده. از قبل از انقلاب که سیستم فروش فیلمها اصطلاحا فیکسی بود این حرف و حدیثها وجود داشت و بعد از انقلاب هم همچنان بوده و هست. رانتهای ویژه در اکران بعضی از آثار هم موضوع دیگری است که اکثر اوقات با وجود آنچه تصور میشود ربطی به ارزشی بودن یا نبودن یک فیلم ندارد. در این رابطه میشود به مظلومیت مطلق خیلی از آثار دفاع مقدسی در سالهای اخیر اشاره کرد که مافیای پخش به آنها فرصت آزمودن بختشان در گیشه را هم نداد. مساله دیگری که غیر از تقلب در آمار فروش فیلمها و رانتهای غیرخصوصی اکران وجود دارد، فیلمهایی هستند که اساسا سودآوریشان برای تهیهکننده را قبل از تولید فیلم یا حین تهیه کار به دست میآورند. پولشویی، وامهای بلاعوض و… از جمله عوامل این نوع عجیب از کسب درآمد هستند. سپس آثاری وارد چرخه اکران خواهند شد که اگر یک ریال هم نفروشند، برای تهیهکننده هیچ مهم نیست. این نوع فیلمها شمایل خاصی به آرایش رقبا در جدول اکران میدهند. اما مافیا چیست؟
مافیا سیستمی است که فروش محصولات خود را از طریق حذف شیمیایی رقبا رونق میدهد؛ نه از طریق بالا بردن کیفیت کارها و به عبارتی مصداقیتر، آنچنان که به سینمای ایران هم مربوط باشد باید گفت مافیای پخش بخشی از جریان فیلمفارسی است. البته این شکل از مافیای سینمایی بر روند تولید آثار هم تاثیر میگذارد. دقت کنیم ژانرهایی مثل وحشت یا معمایی و… که اساسا در همه جای دنیا پولساز هستند، چرا هیچوقت در سینمای ایران آنچنان پا نگرفتهاند؟
پرواضح است که ساخت یک فیلم مثلا معمایی، اگرچه با امکانات فیلمسازی ایران کاملا ممکن خواهد بود اما پیچیدهتر از یک فیلمفارسی و فراتر از توان فنی و ذهنی تولیدکنندگان این نوع آثار است و آنها لاجرم ناچارند به روشهای شیمیایی – و نه فیزیکی و فاحش- چنین رقبایی را از صحنه خارج کنند. بزرگترین و پربسامدترین ادعای کسانی که معمولا به سردمداری مافیا در سینمای ایران متهم میشوند تکیه آنها بر تولید تام و تمام آثارشان در بخش خصوصی است. اما اگر کسی قصد تحریف معنای معمول واژه مافیا را نداشته باشد باید گفت اساسا مافیا هم چیزی است که در بخش خصوصی فعالیت میکند وگرنه به ویژهخواریهای دولتی عنوان رانت داده میشود نه مافیا؛ در ضمن رانتهای دولتی -با فرض وجودشان- لااقل هر هشت سال یک بار بین گروههای مختلف دست به دست میشوند؛ در حالی که مافیا چنین نیست و حتی با تغییر نظام سیاسی در ایران میبینیم که اصحاب فیلمفارسی قبل از انقلاب، با تغییراتی در بعضی سطوح کارشان، به سینمای بعد از انقلاب هم میآیند، چه برسد از دولتی به دولت دیگر. البته تمام این صحبتها به آن معنا نیست که تهیهکنندگان سینمادار در ایران، تمام آثارشان را ذیل طیف فیلمفارسیها ساختهاند، بلکه مساله اصلی همان مغز جریان و به عبارتی همان گروهی است که ریلگذاریهای اصلی را انجام میدهد. در ضمن، بنا بر خصلت همیشگی بازار، این طیف هم همواره سازشکاریهای تاکتیکی فراوانی با شرایط زمانه دارد و ممکن است یک روز و در یک دولت از مسعود دهنمکی و روز دیگر و در دولتی دیگر از اصغر فرهادی حمایتهایی ویژه کنند که این هم برای هماهنگی با ساختارهای موجود است.
میزانسن صحنه اکران
در سینمای ایران پدیدهای داریم که به فیلمسازی دلی معروف است؛ اما اگر از پوسته این واژه زیبا عبور کنیم، به معنای چندان جالبی نخواهیم رسید. فیلمسازانی که خارج از سینما، تمکن مالی بالایی دارند و فعالیتشان در حوزه هنر صرفا یک نوع تفریح یا تفاخر است، قاعده صنعت فیلمسازی ایران را شکل و شمایل خاصی دادهاند. این پدیده باعث شده وقتی یک فیلماولی سناریویی را پیش تهیهکنندهای میبرد، آن تهیهکننده اول از او بپرسد که «چقدر از هزینه فیلم را خودت تأمین میکنی» و وقتی مقدار قابلتوجهی از هزینه تولید فیلم توسط خود آن جوان، بیاینکه قصد بازگشت آن وجود داشته باشد پرداخت شد، چند فقره وام و کمک بلاعوض از مراکزی مثل فارابی و مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی هم ضمیمه بودجه فیلم میشوند و دیگر بدون نیاز به اسپانسر – تا چه رسد به فروش فیلم در گیشه- هزینههای ساخت یک اثر تامین شدهاند. هنگام پرداختن به بحث مافیا در سینمای ایران از آن جهت لازم است حتما به این قضیه هم پرداخته شود که بخش قابلتوجهی از فیلمهای سینمای ما، امروز به این شکل ساخته میشوند و به هر حال فیلمی که هزینه ساخت آن توسط کارگردانش فقط به این دلیل تامین شده که میخواسته نامش را در کتاب کارگردانان سینمای ایران ثبت کند و به عبارتی فیلمی که ساخته نشده تا پولش را در گیشه دربیاورد، هم مختصات جدول اکران را شکل ویژهای میدهد و هم روی میانگین سطح کیفی آثار تأثیر کاهندهای خواهد داشت. این نوع فیلمها هر سال چند برابر ظرفیت اکران در سینمای ایران تولید میشوند و برای خیلیهاشان هنر و تجربه آخرین ایستگاه است.
اما بخش دیگری از آثار مربوط میشوند به تولیدات ارگانیک، یعنی فیلمهایی که توسط نهادهای مختلف حاکمیتی و با انگیزههای تربیتی، آموزشی و گاه ایدئولوژیک تولید میشوند. البته تولید این نوع آثار در چند سال اخیر به شدت کاهش پیدا کرده، اما مافیای پخش شاید علیرغم میل باطنیاش مجبور است گاهی بخشی از فضای خود را به این نوع آثار اختصاص بدهد. اما دسته دیگری از فیلمها آثاری هستند که با نگاهی به مضامین ملی و مذهبی ساخته شدهاند در حالی که هیچ نهاد یا ارگانی از آنها حمایت بخصوصی نکرده و نمیکند؛ چنین فیلمهایی را باید مظلومترین بخش از سینمای ایران بخصوص در عرصه اکران دانست.
هادی حاجتمند، کارگردان فیلم اشنوگل که در حوزه دفاع مقدس تنها با صرف هزینهای معادل ۳۵۰ میلیون تومان ساخته شده، در این باره میگوید: «سیستم سینمای ایران تحتهیچ عنوان براساس استراتژی مشخص نیست و اکران فیلمها برعهده سه شرکت پخش فیلم است که بهراحتی تصمیم میگیرند کدام فروش کند و کدام فیلم فروش نکند… . وقتی گفتیم موضوع فیلم ما دفاع مقدس است، صریحا به ما گفتند که نمیفروشد. آنچه ما انتظار داشتیم این بود که لااقل برخورد با فیلم ما همانند برخورد با سایر فیلمها باشد اما ما در این مسیر بیعدالتیهای بسیاری دیدیم. »
غیر از سه دستهای که از آنها نام برده شد و فیلمهایی که احیانا قابل جانمایی در این دستهبندیها نیستند، باید به گروه دیگری از آثار اشاره کرد که به فیلمفارسیها مشهورند و دوامشان در سبد تولید سینمای ایران، دوامی که طی تمام این سالها و بهرغم عوض شدن چندباره سلیقه مخاطبان و به راه افتادن موجهای متعدد فیلمسازی در کشور، ادامه پیدا کرده، در حقیقت نه به پسند و طبع مخاطب ایرانی، بلکه به مافیای پخش مربوط است. سالهاست که وقتی در تحلیلها به مشکلات ریشهای این سینما برمیخوریم، خیلیها به عنوان راهحل یقه دولت را میگیرند که باید زیرساختها را بهنر پرورش دهد.
مثلا معضل فیلمنامهنویسی در سینمای ایران که مدتهاست مرز بحران را رد کرده و پایان باز و قصههای بیآغاز و مضامین نخنما دست از سرمان برنمیدارند، یا کارگردانی آثار سینمایی ایران که میان نسل جدید، در اکثر مواقع از حداقل استانداردهای تکنیکی برخوردار نیست. در تمام این موارد گفته میشود که دولت باید بیاید و نیروهای خلاق و بااستعداد را کشف و معرفی و حمایت کند اما تقصیرها همگی بر گُرده دولتها نیست. تا وقتی مافیا دست از سر سینمای ما بر ندارد -یا دست آن را از بالای سر سینمایمان کنار نزنیم- این سینما نمیتواند رشد طبیعی داشته باشد. دوپینگهای دولتی هم اگرچه بتوانند مقداری و در مقاطعی موثر باشند، در نهایت از اثر میافتند و مسیر پیش رو دونده را از نفس میاندازد.