حضور فیلم ایرانی «جدایی نادر از سیمین» (محصول سال ۱۳۸۹ هجری شمسی) در هشتاد و چهارمین دوره مراسم اُسکار و موفیقیت ویژه این اثر سینمایی در کسب جایزه اسکار بهترین فیلم زبان خارجی سبب شد تا بار دیگر بخش قابل توجهی از جامعه هنری و بالاخص سینمایی کشور را دچار توهم مَقبولیت کند؛ توهمی که موجب شد تا حضور گسترده تولیدات صنعت سینمای ایران در مجامع و کسب جوایز و اکران جهانی آثار و عرضه بدون محدودیت تولیدات سینمای ایران در عرصه بین الملل، به ذهنیتی برای عموم سینماگران مبدل و به عنوان تایید و تاکیدی مجدد از برای شعار همیشگی هُنر از برای هُنر شود.
البته این ذهنیت با هوشمندی «یه حبه قند» و اعلان عدم حضور در هشتاد و پنجمین دوره مراسم اُسکار گستردهتر شد و این در حالی بود که سازندگان این اثر سینمایی عاقلتر از آن بودند که در اوج تقابل سیاسی غرب با ایران، خود را در معرض انتخاب اُسکار قرار دهند و ژست هنری خویش در داخل از کشور را در تعارض با اهداف پیدا و پنهان و غرض و مرضهای سیاسی جوایز بینالمللی قرار دهند؛ از این جهت به صورت محترمانهای از ساده دلی متولیان وقت سینمای کشور استفاده کردند و این مطلب هم در نهایت به اسم جواد شمقدری، رئیس وقت سازمان سینمایی ایران تمام شد و وی با تبریک عجولانه خود به رضا میرکریمی، حضور در مراسم اُسکار را تحریم کرد و از این جهت بزرگترین هدیه مدیریتی را به این نگرش اعطا نمود.
سوای نظر از کم و کیف «یه حبه قند» و تحلیل محتوی آن، قطعا تحریم اُسکار و عدم فرستاده شدن این اثر به این مراسم، هدیهای بسیار ارزشمند، در دورانی بود که رویکرد برجسته غرب در تقابل با جمهوری اسلام ایران؛ به صورتی واضح در آثاری همچون آرگو (Argo) به نمایش درآمد و کارگردان یهودی الاصل این اثر ضعیف را مبهوت و حیران از برای تصاحب سه اُسکار بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه اقتباسی و بهترین تدوین در هشتاد و پنجمین دوره از جوایز اُسکار نمود و در نهایت سبب شد تا جامعه هنری و بالاخص سینمایی کشور همچنان در توهم مَقبولیت باقی بمانند و بدسلیقگی مدیران و سازمان سینمایی ایران را به عنوان عامل اصلی جلوگیری از بروز و شکوفایی صنعت سینمای ایران در عرصههای بین المللی معرفی کنند.
و این گونه بود که سعی ویژهای شد تا حتی عدم توفیق اثر سینمایی دو تابعیتیای همچون «گذشته» در هشتاد و ششمین دوره مراسم اُسکار (نیز به نوعی توجیه شود و از این جهت هیچگاه فهم نگردد که به راستی چه شد که این فیلم ایرانی-فرانسوی، به یکباره از طرف مادر فرانسوی خود ترد شد و مادر فرانسوی اثر تصمیم گرفت تا سرپرستی زندگی اَدِل یا همان فیلم معروف آبی گرمترین رنگ است (Blue Is the Warmest Colour) را بر عهده بگیرد و این اثر سینمایی معلوم الحال، که روابط جنسی اَدل (Adèle) و اِما (Emma) را به تصویر میکشد و روایتگر عشق میان دو زن همجنسگرا است را جایگزین «گذشته» ساخته و به عنوان نماینده فرانسه به مراسم اُسکار معرفی شوند.
البته شدت انعکاس اُسکار ۲۰۱۲ میلادی و تحولات سیاسی و بویژه شرایط پس از انتخابات ۱۳۹۲ هجری شمسی، همه و همه موجب شد تا هیچگاه ذهنیت غُلوآمیز سینمای ایران از رویدادهای هنری و جوایز بین المللی اصلاح نشود و در این میان حتی زیاد شدن فهم برخی هنرمندان ایرانی در تشخیص ذایقه انسان غربی و بالاخص آکادمی اُسکار نتوانست به موفقیت اثری همچون «امروز» در هشتاد و هفتمین دوره مراسم اُسکار (۲۲ فوریه ۲۰۱۵ میلادی) کمک کند.
بر این اساس، حتی انعکاس سیاه و ترسیم شرایط وحشتناک بحران هویتی و فرهنگی ایران در فیلم مخدوشی همچون «امروز» هم، دیگر نمیتوانست سطح توقع غرب از آثار سینمایی را برآورده سازد و شاید این امر تنها به سبب شخصیت ظاهرا مذهبی راننده تاکسی کهنهکار اثر یعنی یونس (با بازی پرویز پرستویی) بود که ظاهری از جنگ را در پَس خود روایت میکرد و در عین حال ضمن ترسیم فلاکت و سیاهی مطلق جامعه ایران، حضور معدود مرد صادق و باصفای ایرانی را نیز از برای مخاطب خود به تصویر میکشید.
همین سطح توقع و این اشکال قصه پردازی بود که سبب شد تا «امروز» رضا میرکریمی به هیچ عنوان نتواند با درام و داستان دختر یهودی که خانوادهاش به دست آلمانها در زمان اشغال لهستان در جنگ جهانی دوم قتلعام شده، رقابت کند و در نهایت این فیلم سینمایی لهستانی-دانمارکی ایدا (Ida) باشد که موفق به کسب جایزه اسکار بهترین فیلم زبان خارجی در اُسکار ۲۰۱۵ میلادی شود.
با این همه خودشیفتگی، خودبزرگ بینی و توهم مقبولیت سبب شد تا حتی کارگردانی همچون مجید مجیدی نیز در مصاف ارایه جهانی آخرین اثر سینمایی خود به نحوی ویژه خارج شود و فیلم سینمایی «محمد رسول الله(ص) » با تمام ویژگیهای نوین فنی و حرفهای فوق العاده و بعضا بیسابقه خود، در عرصه رقابت هشتاد و هشتمین دوره مراسم اُسکار (۲۸ فوریه ۲۰۱۶ میلادی) بازنده شود.
البته باید توجه داشت که در این سال، دیگر مدیر سینمایی ارشدی نبود که بخواهد جور ناتوانی آخرین ساخته پر هزینه مجیدی مجیدی در کسب جوایز جهانی را به دوش بکشد و بخواهد به صورت آبرومندانهای از حضور اثر سینمایی او در محک مجامع بینالمللی جلوگیری کند.
این گونه بود که آخرین ساخته کارگردان «رنگ خدا»، حتی پیش از رقابت با پسر شائول (Son of Saul) از گردونه جوایز حذف شد و کارگردان با سابقه «پدر» را صرف نظر از رعایت تمامی استانداردهای بینالمللی سینمایی در فیلم سینمایی «محمد رسول الله (ص) »، به چنین واقعیتی رساند که عرصه جهانی سینما و حضور بینالمللی آثار، تنها و تنها محدود به فیلمهایی است که در بردارنده ارزشهای مدنظر این جوامع باشد؛ پیامی رسمی به تمامی فعالان عرصه فرهنگ و سینمای ایران!
البته این پیام به صورتی شفاف، در سال ۲۰۱۷ میلادی و با استقبال کمنظیر و گُسترده صنعت سینمای جهان از «فروشنده» اصغر فرهادی و حضور طلایی این اثر سینمایی در مجامع مختلف جهانی، بویژه در هشتاد و نهمین دوره مراسم اُسکار (۲۶ فوریه ۲۰۱۷ میلادی)، به تمامی سینماگران و بالاخص فعالان این عرصه در ایران مخابره شد.
موفقیت «فروشنده» در کسب مجدد جایزه اسکار بهترین فیلم زبان خارجی، به وضوح نشان داد که افراد (اعم از کارگردان، تهیهکننده، نویسنده، بازیگر و ...) به هیچ عنوان نمیتوانند معیاری از برای برگزیده شدن آثار باشند و تنها ملاک تشویق جشنوارههای جهانی، محتوی یک فیلم است و اصولا ماهیت جوایز سینمایی، نه تشویق افراد، بلکه تروج آثاری است که به انعکاس صحیح و مطلوب دغدغههای ایشان در سطوح مختلف و از جنبههای گوناگون همت میگمارد.
از این جهت است که امسال هم، درب اقبال به سینمای ایران نیز بر همان پاشنه آشیل سابق چرخید و «نَفَس» نرگس آبیار با تمام شعارهای فمینیستی و المانهای تحقیر انسان مسلمان ایرانی و موضوعات تَلخ فراوان دیگر خود، نتوانست ذایقه گردانندگان و متولیان آکادمی علوم و هنرهای سینما در ایالات متحده آمریکا را شیرین سازد و به نودمین دوره مراسم اُسکار راه پیدا کند.
شاید پیش داوری باشد، اما قطعا این سرنوشت تمامی آثار و تولیدات سینمای ایران خواهد بود؛ سرنوشتی که قطعا در سال آینده و در نوع مواجه جشنوارههای بین المللی با تولیدات سینمایی شاخص و فیلمهایی نظیر «به وقت شام» ابراهیم حاتمیکیا مشاهده خواهیم کرد؛ تولیداتی که از لحاظ کیفیت تولید، استانداردهای بینالمللی سینمای جهان را رعایت و از فُرم سینمایی قابل قبولی برخوردار هستند و در عین حال دارای محتوای مهم و مسئلهای قابل فهم برای عموم است؛ محتوایی که به عنوان دغدغهای جهانی و با ادبیات سینمایی عرضه و میتواند انبوه مخاطبان را در اقصی نقاط جهان، جذب خود سازد.
بر این اساس فیلمهایی نظیر «به وقت شام» ابراهیم حاتمیکیا میتواند محک خوبی از برای صنعت سینمای ایران و برخی هنرمندانی باشد که دچار اختلال شخصیت خودشیفته شدهاند؛ سینماگرانی که ذات جشنوارههای جهانی را بزرگ و مهم میپندارند و به گونهای غلوّآمیز، احساس میکنند که هر اثر سینمایی؛ صرفا به جهت ابعاد مهم هُنری خود، از توانایی و لیاقت حضور در این مجامع، برخوردار هستند.
البته در این میان، مدیریت فرهنگی و سینمایی کشور نیز میتواند با عدم ارسال فیلمهایی نظیر «به وقت شام» ابراهیم حاتمیکیا و معرفی آثاری این چنین به نود و یکمین دوره مراسم اُسکار، پیام روشنی را نیز به غرب و گردانندگان صنعت سینمای جهان مخابره کند؛ پیامی ویژه با این مضمون: ما ضوابط و قواعد شما برای جایزه دادن به یک اثر سینمایی را به خوبی درک میکنیم و میدانیم و به این درجه از شعور رسیدهایم که آثار مورد نظر شما برای تقدیر و اعطای جوایز، میبایست بدور از هر گونه خودباوری ملی و دینی باشد و از این جهت سعی خواهیم کرد که چنین آثاری را حمایت و خدمت صاحب اُسکارتان ارسال کنیم.