در این سالها، فیلم های سینمایی بی نظیری در سبکهای گوناگون ساخته شده اند. فیلم هایی که هدفشان تحریک انسان برای درک هر چه بهتر خود و جهان پیرامونش است. نمونه هایی که در ژانر کمدی و فانتزی، از واقعیت های تلخ زندگی بشر پرده برداشته و باعث می شوند تا زندگی فرد برایش حکم یک کمدی درامِ همیشگی را پیدا کند.
اما، صرفنظر از ژانر و خط روایتی که کارگردان های شهیر تاریخ برای بازگویی داستان های موردنظرشان انتخاب کرده اند، باید گفت که برخی از فیلم های سینمایی با اقبال بیشتری همراه بوده و در طول سالیان متمادی، همچنان در راس توجه مخاطبان قرار داشته اند.
شمار این فیلم های بی بدیل کم نیست اما ما در این مطلب، چند فیلم را انتخاب و معرفی کرده ایم.
ممنتو (Memento)
ممنتوی کریستوفر نولان یک معمای بدون نقطه ضعف از زندگی مردی به نام لئونارد شلبی (گای پیرس) است که حافظه کوتاه مدت خود را از دست داده و با کمک یادداشتها و عکسهایش سعی میکند کسی که همسرش را کشته است، پیدا کند و انتقام بگیرد. این فیلم نئو نوآر و روانشناسانه بهگونهای ظریف و دقیق ساخته شده که کمتر فیلمی توانسته از ساختار آن کپی کرده و در نهایت موفق شود.
این فیلم مملو از فریبکاریهای عمدی کارگردان است تا ما (بیننده) نیز همچون قهرمان داستان در ابهام و تاریکی حاصل از بی خبری بمانیم.
ممنتو شامل سکانسهای سیاه و سفید با روایت خطی و همچنین سکانسهای رنگی است که وقایع از آخر به اول در آنها روایت می شود.
استاد (The Master)
شاهکار بلندپروازانه، قدرتمند و مرثیهمانند پل توماس اندرسون روایتگر یک سرباز نیروی دریایی آمریکا در زمان جنگ جهانی دوم با بازی «خواکین فونیکس» است که به دلیل نداشتن ثبات روانی و اخلاقی به خانه باز گردانده می شود. اما وی در نتیجه آشنایی با فردی جنتلمن و بهظاهر روشنفکر، درس های زیادی از این فرد می آموزد.
این فیلم مملو از ویژگی های خاص است و در عین حال تحیر و سرگشتگی در تک تک صحنه های آن به چشم می خورد. تکنیک های سینمایی بی نظیر و ارائه دو شخصیت کاملاً متضاد از هم باعث می شود تا بیننده از اول تا آخر فیلم در جای خود میخکوب باشد.
پنهان (Caché)
تمامی فیلم های میشائیل هانکهی اتریشی قصد شکار کردن ذهن بیننده را دارند. فیلم پنهان او روایتگر زندگی آرام یک خانواده فرانسوی است که به واسطه فیلم های ویدئویی نامعلومی که دریافت می کنند، تحت تاثیر قرار گرفته و به آشفتگی و بی اعتمادی می گرایند.
نمای آغازین فیلم، چشمانداز بیرونی خانه ای در خیابانی فرعی در پاریس را به ما نشان می دهد و بیننده شاهد اتفاقاتی روزمره در خیابان است. اما پس از چند دقیقه متوجه می شود که این صحنه در واقع یک فیلم ضبط شده است که «آن» و «ژرژ» در حال تماشای آن هستند. این زوج به هیچ عنوان نمی دانند که چه کسی این فیلم را گرفته و به چه منظوری آن را برایشان ارسال کرده است!
تاکید اصلی این فیلم دلهره آور و گیج کننده که بسیار اثرگذار آغاز می شود، این است تا به بیننده نشان دهد، یک واقعیت ساده که «کسی در حال پاییدن ماست» تا چه اندازه می تواند موجب آشفتگی و ایجاد مشکل در زندگی انسان ها بشود.
هتل بزرگ بوداپست (The Grand Budapest Hotel)
هتل بزرگ بوداپست، خداحافظی قرن ۲۱ با قرن گذشته است. داستان فیلم از امروز به سال ۱۹۸۵ بعد به ۱۹۶۸ و در آخر به سال ۱۹۳۲ میلادی باز می گردد، جایی که مدیر یک هتل بسیار معروف اروپایی به نام گوستاو (رالف فاینس) ما را به دنیایی فانتزی وارد می کند. وی در تلاش است تا آرامش هتل را در خلال جنگ حفظ کند. اما در پی درگذشت یک بانوی مُسن، پلیس به گوستاو مظنون می شود.
گفتنی است که در فرم روایت داستان هتل بزرگ بوداپستِ «وس آندرسون» از جابجایی زوایای دید به عنوان ابزاری برای حرکت در تاریخ استفاده شده است. هر قدر فیلم بیشتر در گذشته پیش می رود، سکانس ها رنگ های زنده تر و درخشان تر پیدا کرده و شخصیت های داستان، فانتزی تر می شوند.
جایی برای پیرمردها نیست (No Country for Old Men)
بهترین فیلم برادران کوئن تمام عناصر یک فیلم هیجان انگیز را داراست. فیلم یک مطالعه شخصیتی است و نشان می دهد که چطور مردم با مردی بسیار بد، دیو صفت و بی احساس معامله می کنند. چیگور مردی بسیار خطرناک است و بعضی وقتها مسخره هم به نظر می رسد. جایی برای پیرمردها نیست، برپایه رمانی با همین نام از کورمک مککارتی نویسندهٔ آمریکایی و به کارگردانی جوئل و اتان کوئن است.
شخصیت پردازی این فیلم عالی است و هیجان و داستان آن تا آخر بیننده را با خود همراه می کند.
مکس دیوانه: جاده خشم (Mad Max: Fury Road)
جرج میلر با «مکس دیوانه: جاده خشم» یک بلاکباستر مدرن است. مد مکس همان طور که از نامش پیداست، یک اکشن جنونآمیز اما خارج از قاعدهی ژانر اکشن به حساب می آید که نمونه آن پیش از این ساخته نشده است.
جرج میلر با اینکه خشونتی افسار گسیخته را در این فیلم به تصویر می کشد اما این نمایش نه تنها منزجرکننده نیست، بلکه به دلیل فرم فانتزی که دارد، بسیار مورد توجه بیننده قرار می گیرد.
داستان فیلم پسارستاخیزی «مکس دیوانه: جاده خشم» در آینده اتفاق می افتد. جایی که منابع طبیعی در حال نابودی و زمین در حال تبدیل شدن به بیابانی بی انتهاست که نسل بشر را به ورطه نابودی می کشاند. همچنین، هرج و مرج همه جا را فراگرفته و گروه های یاغی حکمفرمای منطقه شده اند.