کیهان کلهر در آغاز این گفتوگوی بلند درباره کم مصاحبه کردن صحبت کرده است.
در این سالها گفتوگوهای کمی از شما منتشر شده و حالا که ما روبهروی هم نشستهایم، بیش از چهار، پنج سال است که به هیچ گفتوگویی تن ندادهاید. چرا زیاد اهل مصاحبه نیستید؟
به دلیل اینکه صحبتکردن و مصاحبه زیبا انجامدادن راحت است و عملکردن به مسائلی که - در مصاحبهها - عنوان میشود دشوار. سعی میکنم بیشتر کار کنم، ولی از کارم صحبت نکنم. درواقع پرونده کاری یک نفر را با کارهای انجامشدهاش میسنجند - یا حداقل باید بسنجند- نه با تعداد مصاحبهها یا حرفهای شیرینش یا با بیان آرزوها و امیالی که یا به آنها رسیده یا در آرزوی رسیدن به آنهاست. دیگر اینکه به نظر میرسد مصاحبهکنندگان یا حتی منتقدان بنده در ایران در حیطه دهه اول فعالیتهای من مانده و با من حرکت نکردهاند و سؤالاتشان همیشه از یک نوع سؤالات خاص فراتر نمیرود و این برای من خستهکننده است که با هرکسی که صحبت میکنم مجبور باشم همان حرفهایی را که به خبرنگار قبلی گفتهام برایش تکرار کنم. از ناآگاهی این عزیزان نسبت به خودم، اهدافم و کارهایم بیشتر متعجب میشوم یا حتی دچار افسردگی مقطعی که مشخصا سازنده نیست. کلا در اجتماع امروز ایران، مصاحبهها به هر دلیلی فرم یکدستی پیدا کردهاند که حتی خواندنشان هم برایم سخت و خستهکننده است، چه رسد به اینکه مصاحبهشونده خودم باشم و مجبور شوم به همان سؤالهای ابتدایی و تکراری جواب دهم. سؤال، شعار، تمجید، شعار، ... همینچیزها. نمیخواهم در این چرخه قرار بگیرم. اصطلاحی در زبان فارسی داریم بهعنوان «حرف مفت». میدانید این اصطلاح چه معنیای میدهد یا ریشهاش کجاست؟
نه.
یعنی حرفزدن مجانی و مفت است، خرجی ندارد، ولی طبیعتا عملکردن سخت است. اجتماع هنری و بهویژه موسیقی ما مدت مدیدی است که بدجوری درگیر حرف و شعار شده و نتیجتا اگر هم عملی باشد به چشم نمیآید، چون فاصله حرفهای ایدهآلیستی و نگرش به خود از بام دنیا، با اعمال و کارهای انجامشده نمیخوانند و فقط توقع مخاطب را نسبت به هنرمندی خاص بیجهت بالا میبرد. بنابراین نوعی شارلاتانیسم و لمپنیسم در موسیقی ما اتفاق افتاده که خیلی مخرب است و متأسفانه هنرمندان تحتتأثیر یا در جو آن قرار گرفتهاند. گفتن و نوشتن و انتقادکردن از کار کسی، مخصوصا در مملکت ما نه سواد خاصی میخواهد و نه احساس مسئولیت بسیار زیادی را طلب میکند. امروزه هنرجو و خبرنگار و «منتقد» کافی است که مدت سه ماه به کلاس موسیقیدان خاصی بروند تا بقیه دنیا و هنر کل جهان را که هیچ، بلکه مسائل سیاسی روز را از منظر دید معلمشان ببینند که البته میبینند، مگر آنکه سواد تحقیقی عمیقی نسبت به مسائل هنری یا اجتماعی داشته باشند که البته مستلزم صرف وقت و مطالعه بسیار است که در بین جامعه جدید موسیقی، منتقدان آن و خبرنگارانش (اگر خوشبینانه به آن بنگریم) کمتر دیده میشود. مخاطب و قاضی من مردم هستند، نه کسانی که امروزه به خودشان منتقد میگویند که احتمالا، ٢٠، ٣٠ سال ساز زده و متأسفانه پیشرفت خاصی نداشتهاند و فکر میکنند کلهر یا دیگری جای آنها یا استاد فرزانهشان را در موسیقی تنگ کرده و باید با او تسویهحساب کرد. در نتیجه صحبتی باقی نمیماند و فقط باید کار کرد. از اینکه در موردم صحبت شود یا کارهایم از سوی چنین افرادی بررسی شوند یا در طبقهبندی خاصی قرار بگیرم همیشه بیزار بودهام. بنابراین نمیخواهم مورد بحث این افراد باشم و فقط سعی میکنم با مردم از طریق کارم صحبت کنم و با سازم.
در بخش دیگری از این گفتوگو درباره حس و حال کیهان کلهر هنگام ساز زدن و کنسرت او با گروه «رامبرانت تریو» میخوانیم:
شما از معدود هنرمندانی هستید که روی صحنه حسوحال خاص خودتان را دارید. گاهی مخاطب احساس میکند واقعا شما زمان ساززدن، روی زمین نیستید. حسوحالتان را هنگام اجرا چگونه میتوانید توضیح دهید؟
نمیتوانم و علاقهای ندارم که توضیح دهم. یعنی لزومی برای به اشتراکگذاشتن آن با دیگری نمیبینم. آن لحظات متعلق به خودم هستند و برای من و بسیار شخصی. البته و مطمئنا حاصلش هم به خودم میرسد هم به شنونده یا بیننده در آن لحظه ولی نه برایم قابل توضیحدادن است و نه دوست دارم ذهنیتی را به وجود بیاورم که قاب و چارچوبی برای شنوندهام بتراشم. هرچه هست همان است که میبینند و میشنوند.
دوست دارم در اینجا درباره کنسرت روزهای آیندهتان در تهران به همراه رامبرات تریو صحبت کنیم. شما بارها درباره تفاوت فضای موسیقی در ایران برای کنسرت با اروپا صحبت کردهاید، منظورتان چیست؟
منظور من حسی است که از مردم به هنرمند منتقل میشود و علاقهای که مردم نسبت به شنیدن این نوع موسیقی دارند. حسی که مردم به من و نوازندهها میدهند، تفاوت اصلی این فضاست. طبیعتا در ایران، کاری که من میکنم بیشتر از دیگر کشورها فهمیده میشود.
او درباره کنسرت «پردگیان باغ سکوت» و ارتباط با مردم هم صحبت کرده است.
شما از ابتدای سال ٩٦ که «پردگیان باغ سکوت» را شروع کردید بعد از مدتها با مردم آشتی کردید. در گفتوگوهایی گفته بودید بنایم بر این است که با مردم بیشتر آشتی کنم.
عرض کردم بنایم بر این است که با مردم بیشتر وقت بگذرانم. همیشه با مردم در آشتی بودهام اما در مرحله خاصی در چندین سال قبل از رفتارهای اجتماعی و از بیتوجهیای که در ایران به فرهنگ میشود، خیلی آزرده شده بودم. من بهعنوان کسی که در زمینه موسیقی تجربه دارد و همه بچگی و جوانیاش را روی آن گذاشته توقعاتی نه از مسئولان و دولت، بلکه از اجتماع دارم. هیچوقت چیزی از هیچکس نخواستهام اما ارتباطم با جامعهام کم شده بود و از کل آن آزردگی داشتم. آزردگیهایم کماکان سر جایش است اما فکر کردم حضورم بیشتر از نبودم میتواند کمک کند. در کنسرت «پردگیان باغ سکوت» هم این مسئله را دیدیم. بینمردمبودن، نفسکشیدن، برایشان ساززدن، در آغوشکشیدنشان و با هم عکسگرفتن، به قدری به من احساس رضایت میداد که از تصمیمم خوشحال شدم. درواقع آزردگی من در آن زمان از فرهیختگان بود نه مردم و مخاطبان عادی موسیقی. بههرحال در درازمدت به این نتیجه رسیدم که بودنم در مقایسه با نبودم به اجتماع بیشتر کمک خواهد کرد.
بعد از اجرای «پردگیان باغ سکوت» احساس میکنید مردم به فهمی که توقع داشتید از موسیقیتان که صرفا سازی است، رسیدهاند و موسیقی خوب و موسیقی بد را تشخیص میدهند؟
این وظیفه من نیست که این قضاوت را داشته باشم. مردم قاضی هستند اما وقتی چنین استقبالی از یک کنسرت سازی میشود نشان از اشتیاق مردم دارد. یک عده از مجریان میگویند مردم دیگر ساز و آواز تنها یا موسیقی سازی دوست ندارند. اینها نظر خودشان را در نوع مواجهه با مردم میگویند. مردم ممکن است ساز آنها را دوست نداشته باشند اما دوست دارند کسی را که در این رشته زحمت کشیده ببینند و به سازش گوش دهند، در نتیجه این نوع موسیقی را دوست دارند. اشکال مجری است نه موسیقی. معمولا عادت کردهایم اگر مثلا ساز جدیدی را میسازیم، ساز قدیمی را خراب کنیم، فکر میکنیم ایراد از ساز قدیمی است. یا به بهانه اجرای نوع سطحیتری از موسیقی، موسیقی قدیم را به آن متهم میکنیم که مردم دیگر آن را دوست ندارند و به آن گوش نمیدهند. اگر مجری به هر دلیلی نمیتواند آن نوع موسیقی را بهدرستی اجرا کند، مشکل مخاطب نیست و مسلما چاره در تغییر نوع موسیقی نیست. مثلا اگر الان یکی از استادان شناختهشده قدیمی که در قید حیات نیستند، یا کسی در آن سطح که تا این حد مورد احترام جامعه موسیقی باشد، کنسرت داشته باشد، بیشترین مخاطب را در بین کنسرتها خواهند داشت و من و امثال بنده حاضریم شب جلوی در سالن بخوابیم که بلیت آن کنسرت را بگیریم. نتیجتا وقتی کسی در رشتهای زحمت کشیده مخاطب هم قدردانی خواهد کرد و احترام میگذارد.