ابرقهرمانانی که زندگی سختی داشته‌اند/ عکس

ابرقهرمانان در اکثر موارد اوضاع خوبی دارند. بدن‌های بی‌نقص، عدم پیروی کامل از قوانین فیزیک و محبوب بودن در تمام دنیا. البته که مدیریت یک خانواده و زندگی شخصی در کنار جنگ با ابرشرورها کار راحتی نیست. اما مزایای ابرقهرمان بودن نیز ارزش سختی‌هایش را دارد. ابرقهرمانان می‌توانند با استفاده از قدرت‌هایشان زندگی را برای خود و دیگران راحت‌تر کنند.

اما بعضی اوقات، زندگی با قدرت بزرگ و مسئولیت بزرگ می‌تواند سخت باشد. درد، تنهایی، خیانت و مرگ می‌تواند کاری کند تا زندگی برای یک ابرقهرمان به سختی بگذرد. بر خلاف چیزی که به نظر مردم یک ماجراجویی زیبا و زندگی شگفت انگیز به نظر می‌رسد، قهرمان بودن می‌تواند کاری عذاب‌آور باشد. در ادامه با ۱۵ ابرقهرمانی که زندگی تلخی داشته‌اند آشنا شوید.

۱۵ - روشاک

«والتر جوزف کوواکس/ روشاک» از دنیایی که می‌بیند متنفر است. وی والدین بی‌مسئولیتی داشت. وی یک بار در کودکی‌اش به حدی روی پله‌های اضطراری ایستاد تا انگشتان پایش یخ زدند. در شماره دوم از کمیک Before Watchmen: Rorshach مقداری از دیدگاه «روشاک» نسبت به دنیا پس از یک دعوای گروهی که خیلی‌ها نمی‌توانستند از آن جان سالم به در ببرند نشان داده شد. وی در رابطه با بی‌عاطفگی دنیا صحبت می‌کند و می‌گوید با پی بردن به این موضوع از یک دنیا ناامیدی و درد و رنج آزاد شد.

قبول کردن سختی‌ها به «والتر کوواکس» اجازه داد که در زندگی‌اش به هدف برسد. رضایت وی از دنیایش به «روشاک» اجازه می‌دهد تا وجود داشته باشد و مانند ماسکی که همیشه روی صورتش می‌گذارد، هیچ ابهامی وجود ندارد. در دنیای وی فقط قربانیان و «روشاک» وجود دارند.

۱۴ - کلاغ

داستان سری اصلی چهار قسمتی به نام The Crow که توسط جیمز ابار نوشته شده به شدت تیره و تاریک است. داستان این سری دردناک است و در بعضی قسمت‌ها حتی خواندنش هم سخت است. ابار با نوشتن این داستان قصد داشت غم از دست دادن همسرش به دلیل تصادف را تسکین بدهد. داستان «اریک دریون/ کلاغ» به اندازه‌ای ناراحت کننده است که حتی تمام خشونت‌های جهان هم نمی‌توانند فراتر از آن قرار بگیرند.

«اریک دریون» که به شکل وحشیانه‌ای به قتل رسیده توسط غم از دست دادن «شلی»، نامزدش، در حال عذاب کشیدن است. اندوه «اریک» او را از قبر بیرون می‌آورد تا برای گرفتن انتقام به سراغ گروه دیوانه‌های مصرف کننده مواد مخدری برود که او و نامزدش را به قتل رساندند. «دریون» به شکل بی رحمانه‌ای به سراغ افرادی می‌رود که همسرش را به شکل وحشیانه‌ای به قتل رساندند. او در میان جستجویش به دنبال انتقام همسرش، به تنهایی در خانه قدیمی خود و «شلی» می‌نشیند و عکس‌های زندگی گذشته‌اش را تماشا می‌کند. «اریک» به بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن قاتلین همسرش را به قتل می‌رساند.

۱۳ - ریون

از قربانی کردن خود برای نجات گروه «تین تایتانز» در شماره یک تا پنج از سری کمیک‌های The New Teen Titans v1 تا رابطه رومانتیک دردناکش با «کید فلش»، «ریون» در زندگی‌اش چیزی غیر از غم و اندوه و از دست دادن تجربه نکرده است. وی چندین دفعه کشته شده و دوباره زنده شده، تحت شکنجه قرار گرفته، تحت تعقیب بوده و مدام با خود در جنگ است.

طبیعت شیطانی «ریون» او را به یکی از قدرتمندترین جادوگران کهکشان تبدیل می‌کند. «ریون» می‌تواند ذهن افراد را نابود کند و قوانین دنیا را تغییر دهد اما نمی‌تواند از هیچ‌کدام از چیزهایی که انسانیت را به وجود می‌آورند مانند ارتباط برقرار کردن با دیگر انسان‌ها لذت ببرد. وقتی صحبت از شخصی می‌شود که درد کشیده است، «ریون» کسی است که بیشترین تجربه را در این زمینه دارد.

۱۲ - سوامپ تینگ

داستان «الک هالند/ سوامپ تینگ» چندین دفعه نوشته و بازنویسی شد اما در تمام نسخه‌های مختلفش تفاوتی در گذشته تلخش نداشت. یکی از محبوب‌ترین نسخه‌هایش توسط الن مور در سری Saga of the Swamp Thing نوشته شد. در آن‌جا، الن مور «سوامپ تینگ» را به عنوان یک جانور که کاملا از گل و گیاه ساخته شده بود نشان داد و بخش‌های کمی از وی «الک هالند» بود. «هالند» تمام تلاشش را می‌کرد تا دوباره به یک انسان تبدیل شود و دوباره بتواند زندگی کند و بخندد و عاشق شود اما این اتفاق ممکن نبود. «سوامپ تینگ» خیلی زود متوجه می‌شود که شخصیت گذشته‌اش مرده و هیچ‌وقت باز نخواهد گشت و این موضوع باعث افسردگی‌اش شد.

 

۱۱ - سایکلاپس

«سایکلاپس» از اولین حضورش در اولین شماره از سری کمیک Uncanny X-Men v1 قهرمانی بوده که برای آدم‌های خوب و اهداف «چارلز اگزاویر» مبارزه کرده است. «اسکات سامرز/ سایکلاپس» به عنوان کسی که مدت‌ها برای افراد خوب جنگیده بیشتر از هر انسانی سختی کشیده است.

«اسکات» که از کودکی‌اش یتیم بوده در جوانی به یک رهبر تبدیل شد و هیچ‌وقت فرصت نداشت تا مثل یک جوان معمولی زندگی کند. قدرت‌های وی غیر قابل کنترل هستند و فقط با شیشه‌هایی از جنس یاقوت متوقف می‌شوند. زندگی عشقی‌اش نیز با تراژدی‌های زیادی همراه بوده و «اسکات» مجبور بوده مرگ عشقش «جین گری» را به دفعات تماشا کند. «اسکات» همچنین مجبور شد در شماره ۱۱ از سری کمیک Avengers Vs X-Men «چارلز اگزاویر»، مردی که بزرگ‌ترین تاثیر را بر زندگی‌اش داشت، به قتل برساند. در حالی که «اسکات» با درد و رنج کارش دست و پنجه نرم می‌کند، همان دنیایی که همه چیزش را برایش قربانی کرده او را به چشم یک تروریست می‌بیند.

 

۱۰ - بتمن

«بتمن» یکی از اصلی‌ترین نمادهای یک ابرقهرمان عذاب دیده است. وی در کودکی شاهد به قتل رسیدن پدر و مادرش توسط یک دزد شد. این اتفاق از آن روز تا به حال هنوز تاثیرش را روی «بروس وین» از دست نداده است. با وجود اینکه «بروس وین» یکی از ثروتمندترین افراد دنیا است و ویژگی‌های یک رهبر نظیر هوش بالا، کاریزما و ... را دارد، به دلیل حادثه خشونت‌باری که در کودکی شاهدش بود از نظر ذهنی نامتعادل است.

بر خلاف راه تاریکی که برای خود انتخاب کرده، «بتمن» همیشه سعی می‌کند جنبه‌های خوب افراد را تا بیشترین حد ممکن ببیند و از برتری‌هایش استفاده می‌کند تا بدترین جنبه‌های دنیا را که خودش نمی‌تواند فراموش کند از بین ببرد، حتی برای یک لحظه.

۹ - مرد سنگی

«مرد سنگی» یکی از بادوام‌ترین و تراژدیک‌ترین شخصیت‌های انتشارات مارول است. همان پرواز موشکی که با مشکل مواجه شد و بقیه اعضای گروه «چهار شگفت انگیز» را به ابرقهرمانان تبدیل کرد، «بن گریم/ مرد سنگی» را به یک هیولا تبدیل کرد. شرایط «بن» هم یک نفرین بود و هم یک مزیت. «بن» به کارهای خوبی که انجام داده است افتخار می‌کند اما چیزی که همیشه می‌خواهد انسان بودن، عشق به «آلیشیا مسترز» و تجربه یک زندگی عادی است.

در شماره ۷ از سری کمیک Fantastic Four v5 «بن» پس از مرگ «یواتو» که یکی از ناظرین دنیا بود به این حقیقت پی برد که اگر «جانی استورم» مرتکب یک اشتباه نمی‌شد، سال‌ها پیش این اتفاق برایش نمی‌افتاد. پس از این اتفاق زخم‌های روحی «بن» سر باز کردند. وقتی که «بن» فکر می‌کند اگر آن اتفاق نمی‌افتاد می‌توانست در تمام آن مدت با «آلیشیا» باشد و با یکدیگر زندگی کنند، دلتنگی «بن» به شکلی نشان داده می‌شود که دل تمام خوانندگان به درد می‌آید.

۸ - هنک پیم

احساس وحشت و نگرانی می‌تواند به شکل‌های مختلفی خود را نشان دهد و ممکن است بعضی اوقات به دلیل بی کفایتی شخص درگیر با این مشکل باشد. خالق انقلابی «ذرات پیم»، «هنری پیم» یک دانشمند نابغه است که چندین دفعه دنیا را نجات داده است. حتی با وجود این موفقیت‌ها، «هنک پیم» فاقد عزت نفس است و همیشه خود را فردی بی لیاقت می‌داند.

در شماره ۲۱۳ از سری Avengers v1، احساسات، استرس و افسردگی باعث می‌شود تا به کسی که همیشه در کنارش ایستاده یعنی «جنت ون داین/ واسپ» آسیب برساند. او به «جنت» حمله می‌کند و پای چشمش را کبود می‌کند. این اتفاق باعث می‌شود تا ازدواج آن‌ها به هم بخورد و از گروه «انتقام جویان» نیز کنار برود. از آن موقع به بعد، «هنک» سعی کرد کارهای اشتباهش را جبران کند اما همیشه در اعماق وجودش حس گناه و مشکلات روانی را به همراه خواهد داشت.

۷ - گوست رایدر

«جانی بلیز» در اولین شماره از سری کمیک Ghost Rider v1 روح خود را به شیطان فروخت تا زندگی پدرش که در حال مرگ بر اثر سرطان بود را نجات دهد. او متوجه می‌شود که شیطان سرش کلاه گذاشته و پدرش به هر حال می‌میرد. شیطان «جانی» را به تبدیل شدن به «روح انتقام» نفرین کرد و وی با اهریمنی به نام «زاراتوس» پیوند خورد و نیمی از زندگی خود را به عنوان گوست رایدر شیطانی گذراند. زندگی وی تبدیل به سرگرمی برای ارباب دنیای زیر زمین یعنی «مفیستو» شده بود.

در سری Ghost Rider: Spirit of Vengeance، «جانی بلیز» هر شب به مدت چند سال مشغول انجام یک مسابقه است و همیشه در تلاش برای دور شدن از مینیون‌های جهنم که فقط قصد داشتند او را تکه تکه کنند، بود. «بلیز» هر شب موتور سیکلت آتشین خود را تا حداکثر توانش به کار می‌گرفت اما ناموفق می‌ماند و در نهایت تکه تکه می‌شد. این اتفاق تا وقتی ادامه پیدا می‌کند که مامورین بهشت سر می‌رسند و به «جانی» پیشنهادی می‌دهند که قرار است او را از آتش جهنم رها کند. «جانی» خواسته فرشته‌های بهشت را اجرا می‌کند اما متوجه می‌شود که بار دیگر مورد سوء استفاده قرار گرفته است. پس از انتقام گرفتن از فرشته‌های بهشت که از او برای رسیدن به اهدافشان استفاده کردند، «جانی» باری دیگر نفرین شد تا هر شب تا ابد به مسابقه‌اش ادامه دهد.

۶ - دردویل

زندگی «مت مرداک» از وقتی که در اولین شماره از سری کمیک Daredevil v1 به دلیل تلاش برای نجات یک عابر پیاده مسن چشمانش را از دست داد تبدیل یک مجموعه‌ای از اتفاقات ناگوار شد. او چندین دفعه مجبور بوده مرگ دردناک دوستان، خانواده و معشوقه‌هایش را تماشا کند. او تمام دارایی‌هایش را از دست داده و بعضی اوقات روحش به چیزی که از آن متنفر است تبدیل شد. «مت» مجبور بوده با احساس گناه عواقب تصمیماتش که باعث عذاب کشیدن دوستان و نزدیکانش شده دست و پنجه نرم کند.

در شماره ۱۰ از سری Daredevil v4، نویسنده‌ای به نام مارک وید عذاب کشیدن‌های «بی باک» را به نمایش گذاشت. با احساسات پر آشوبش که توسط قدرت‌های «کیل گریو» و فرزندان بنفشش افزایش پیدا کردند، «مرداک» با جزئیات کامل توضیح می‌دهد که چه چیزهایی باعث عذاب کشیدنش می‌شوند. او به اندازه‌‌ای ناامید است که دیگر هیچ قوایی برای مقابله با «مرد بنفش» ندارد. این ماجرا وقتی به پایان می‌رسد مه «کیل گریو» از دردویل می‌خواهد مقداری از ترسش را به وی نشان دهد و دردویل دندانش را می‌شکند. ترسیدن چیزی است که دردویل به خوبی با آن آشنایی دارد و به خوبی می‌داند چگونه با آن مقابله کند.

 

۵ - روگ

«آن ماری/ روگ» جهش یافته‌ای است که می‌تواند انرژی زندگی، قدرت‌ها و خاطرات افرادی را که با آن‌ها ارتباط فیزیکی برقرار می‌کند جذب کند. خوانندگان «روگ» را اولین بار در شماره ده از سری کمیک Avengers Annual در حالی ملاقات می‌کنند که دارد قدرتمندترین قهرمانان کره زمین را تحت رهبری «میستیک» شکست می‌دهد. او قدرت‌های «میس مارول» (کاپیتان مارول) را از وی می‌گیرد و با آن می‌تواند تمام گروه «انتقام جویان» را شکست دهد. او کمی بعد در شماره ۱۵۸ از سری کمیک Uncanny X-Men v1 با دو نفر از قوی‌ترین افراد گروه «مردان ایکس» یعنی «ولورین» و «استورم» رو به رو می‌شود و آن‌ها با خوش شانسی می‌توانند زنده از دست «روگ» فرار کنند.

تصور این موضوع سخت است که یک نفر با این حد از قدرت یک فرد درد و رنج دیده باشد اما موضوعی که مطرح است این است که «روگ» هیچ‌وقت نمی‌تواند قدرت‌هایش را خاموش کند و بدون آسیب رساندن به افراد دیگر با آن‌ها تماس فیزیکی داشته باشد. این موضوع باعث می‌شود تا هر نوع ارتباط فیزیکی با هر افراد دیگر غیر ممکن شود. «آن ماری» همچنین هر دفعه که به کسی دست بزند و قدرتش را مورد استفاده قرار دهد به صورت ناخواسته مقداری از خصوصیات شخصیتی آنان در وی باقی می‌ماند. یک دفعه چیزی نمانده بود تا «روگ» هویت واقعی خود را فراموش کند. او در نهایت از روی ناامیدی در شماره ۱۷۱ از سری Uncanny X-Men v1 به سراغ کمک «چارلز اگزاویر» می‌رود و به یکی از اعضای گروه «مردان ایکس» تبدیل می‌شود. «روگ» از آن زمان تا امروز در حال گشتن به دنبال روشی برای رهایی همیشگی از قدرت‌هایش است.

 

۴ – ولورین

«جیمز هاولت/ ولورین» در زندگی‌اش بیشتر از هرکسی در دنیای کمیک‌های مارول ماجراجویی و اتفاقات مختلف را تجربه کرده است. در حالی که «لوگان» همیشه در حال نجات جان دیگران، دنیا و حتی بعضی اوقات جهان هستی بوده، وی همچنین طعم غم و اندوه و درماندگی را نیز به خوبی چشیده است. «لوگان» که قابلیت شفایابی‌اش به او کمک می‌کند از هر نوع اتفاقی جان سالم به در ببرد، با انواع و اقسام دردها دست و پنجه نرم کرده است.

از شکنجه شدن غیر انسانی در پروژه «اسلحه ایکس» تا مشاهده مرگ عزیزترین نزدیکانش و حتی بدتر از آن مرگ افرادی که فقط او را می‌شناختند، «لوگان» همیشه درد و رنج زندگی بسیار طولانی‌اش را با خود حمل کرده است. وی همچنین همیشه رفتار پرخاشگرانه‌ای دارد که خارج از کنترل خود است. این جنگ درونی «لوگان» با ذات وحشی‌اش همیشه ادامه داشته است. او دوست دارد انسان بهتری باشد اما همیشه به خوی خشن خود می‌بازد.

۳ – اسکارلت ویچ

«واندا ماکسیموف/ اسکارلت ویچ» یکی از مخرب‌ترین جهش یافته‌های عالم کمیک بوک‌های مارول است. او می‌تواند دنیا را به هر شکلی که می‌خواهد تغییر دهد. «واندا» به اندازه‌ای قدرتمند است که می‌تواند حتی ذرات هستی را نیز تغییر دهد. «اسکارلت ویچ» به همراه همسرش، «ویژن»، دارای فرزندان دو قلو بود. در شماره ۵۱ و ۵۲ از سری کمیک Avengers West Coast یک روز شخصی به نام «آگاتا هارکنس» حقیقت را درباره فرزندان «واندا» به وی می‌گوید و به او اطلاع می‌دهد که آنان نمی‌توانند بدون تمرکز کامل وی روی آن‌ها وجود داشته باشند و در واقع بخش‌هایی از ارباب جهنم یعنی «مفیستو» هستند. این خبر فراتر از حد تعمل «واندا» است. با وجود اینکه فرزندانش توسط «هارکنس» دفن شدند، خاطرات فرزندانش هر روز برایش زنده می‌شدند و او به یک فرد شکست خورده تبدیل شد. دیوانگی وی به حدی ادامه پیدا کرد که با استفاده از قدرت‌هایش دنیایی خلق کرد که جمعیت جهش یافته‌ها تا ده برابر کمتر از مقدار معمول خود شدند و رویداد House of M شروع شد.

از آن اتفاق به بعد، «واندا» به نجات دهنده دنیا و بشریت تبدیل شد. او چندین دفعه کشته شد و دوباره به زندگی بازگشت و قدرت‌هایش به جهش یافته‌ها برای افزایش جمعیت خود کمک کرد. وی همچنین در داستان Avengers Vs X-Men کمک بزرگی برای مقابله با تهدید «ققنوس» بود. با وجود تمام این اتفاقات، «واندا» همیشه غم و اندوه فرزندانش و بخش بزرگی از خود را به همراه خود حمل خواهد کرد و از این موضوع ترس خواهد داشت که هیچ‌وقت مثل سابق نشود.

۲ - مرد عنکبوتی

«پیتر پارکر» از وقتی که یک نوجوان بود با درس دردناکی که در رابطه با قدرت و مسئولیت پذیری آموخت به یک قهرمان تبدیل شد. «پیتر» از زمان مرگ دردناک «عمو بن» زندگی‌اش را وقف مبارزه با جرم و جنایت کرد. تعهد «مرد عنکبوتی» برای محافظت از شهروندان و نبرد با ابرشرورها در سال‌های گذشته برایش گران تمام شدند.

علاوه بر اینکه «پیتر» هیچ‌وقت خودش را به خاطر اجازه دادن به یک دزد برای فرار کردن و بعدا کشتن عمویش نمی‌بخشد، وی همیشه دیگران و حتی عزیزانش را بالاتر از خود قرار می‌دهد. این موضوع باعث اتفاقات تلخ در زندگی شخصی‌اش و عذاب کشیدن نزدیکانش شد. در اکثر مواقع این «پیتر» نبود که بهای کارهایش را می‌پرداخت بلکه خانواده، دوستان و حتی همسرش به خاطر کارهایش عذاب کشیدند.

در داستان One More Day، «پیتر» ازدواجش با «مری جین واتسون» را با نجات داده شدن «زن عمو می» توسط «مفیستو» معامله کرد. در شماره ۵۴۵ از سری کمیک Amazing Spider-Man v1 «پیتر» و «مری جین» عشق و فرزند متولد نشده‌شان را فدا کردند و قبول کردند تا در دنیایی زندگی کنند که ازدواجشان هیچ‌وقت اتفاق نمی‌افتد. «پیتر» همچنین سال‌ها پیش از این اتفاق در شماره ۱۲۱ و ۱۲۲ از سری Amazing Spider-Man v1 اولین دختری که عاشقش شد یعنی «گوئن استیسی» را به دلیل انتقام جویی «گرین گابلین» از دست داد. «گرین گابلین» که در آن داستان «گوئن» را به گروگان گرفته بود، وی را از بالای پل بروکلین به پایین می‌اندازد. «پیتر» موفق می‌شود با تار عنکبوتش «گوئن» را در هوا بگیرد و شدت پرتاب به اندازه‌ای بود که وقتی او توسط تار عنکبوت متوقف شد گردنش شکست و به این ترتیب بود که «پیتر» اولین عشقش را از دست داد.

 

۱ - هالک

«بروس بنر» یکی از تراژدیک‌ترین موارد این لیست است. او سال‌ها مشغول حمل نفرین شخصیت دیگر خود، یک موتور تخریب به نام «هالک شگفت انگیز»، بوده است. او به خاطر جانور وحشی که هنگام عصبانیت و اضطراب به آن تبدیل می‌شود مجبور بوده از بین رفتن تمام زندگی‌اش را برای چندین سال تماشا کند. او چندین دفعه مانند یک حیوان شکار و زندانی شده است. حتی وقت‌هایی که توانست به سختی به خوشحالی برسد، مدتی بعد این خوشحالی وی از بین می‌رود. در داستان حماسی World War Hulk، دنیا باید با یک «هالک» که دیگر از همه چیز خسته شده دست و پنجه نرم کند. «هالک» نه تنها از کره زمین تبعید شد، بلکه امپراتوری که برای خود در سیاره «اسکار» خلق کرد نیز از بین رفت و در نهایت عشقی که پیدا کرد نیز از وی گرفته شد. او اعضای گروه «ایلومیناتی» یعنی «تونی استارک»، «بلک بولت» و «دکتر استرنج» را مقصر می‌داند که رای به تبعید وی دادند. وقتی که «هالک» به کره زمین بازمیگردد، او یک دانشمند نابغه عذاب کشیده نیست بلکه یک فاتح انتقام جو و غیر قابل کنترل است.