دو دهه قبل در دورانی که رقابت رسانهای وجود نداشت، در حوزه سرگرمی سازی عدهای هنرمند و کمدین با کمترین تخصص وارد این عرصه شدند که برزگترین هنرشان نمایش پخمگی و «پَپِه» بازی در مقابل دوربین بود. دورانی که آیتمهای نمایشی کوتاه در رسانه ملی ساخته میشد و کمدی نظم و نسق نمایشی در قالب فیلم و سریال را نداشت. طبیعی بود در آن روزگار به دلیل یک ذائقه مشخص فراگیر در خلأ رقابت رسانهای و محدودیتهای مرسوم، مردم به این «لودهبازی» و «پپهبازی» بازیگران در آیتمهای کوتاه نمایشی اقبال نشان میدادند.
مولف چنین رویهای مهران مدیری بود و که بعدا تغییر مسیر داد و به روایتهای نمایشی سریالی مدون روی آورد. هر چند سریالهای مدیری همچنان همان ویژگی آیتمهای نمایشی را دارند و مخاطب در مواجهه با سریال پاورچین، اگر قسمتهای اولیه و قبلی سریال را ندیده باشد، میتواند همچنان با یک برش از سریال سرگرم شود. همین نگره به آیتمهای نمایشی، بعدها منجر به شکلگیری شبکهای به نام نسیم شد که با ارائه برشهای کمدی و طنز مخاطب را سرگرم میکند.
اما نگاه هنرمندان به ساحت نمایش هر شبی تحت عنوان «سریال» همچنان شبیه سیاق و روال آیتم سازی است. نمونه قابل تحلیل در این مقال و مجال سریال «پنچری» است. وقتی سریال پنچری را تماشا میکنید درخواهیم یافت قصد سازندگان، ساخت یک قصه دنبالهدار نمایشی به صورت سریال نیست. شاید دمل چرکین ندانستن و بلد نبودن در دورانی که مدیا اصلی رقبای سر سختی دارد بیشتر به چشم میآید.کم هنری، کم سوادی و رانت نمایشی را که در چنگال دفاتر تولید گرفتار است بیشتر از گذشته عیان میشود.
تلقی کارگردان و نویسندگان سریال شبه کمدی پنچری(ضد کمدی) همچنان به حوزه سریالسازی به صورت آیتمی است. به همین دلیل پس از تماشای ۱۷ الی ۱۸ قسمت مخاطب متوجه میشود چرا آیتم تقابل و برخورد شخصیتهای اصلی سریال به صورت یک سیکل معیوب دائما تکرار میشود. گویی نویسندگان همچنان در دهه هفتاد ماندهاند و تصور میکنند باید سریالی را به صورت آیتمی به نگارش درآوردند. هر برش از سریال «پنچری» مثلا قسمت هفتم و هفدهم، با برشی از قسمت اول و پنجم، تفاوت چندانی ندارد. یوسف تیموری (حمید) رضا داوونژاد (قادر) و حمید لولایی (عمو) داخل یک خوردو نشستهاند و دور شهر میگردند و کارگردان با کج سلیقگی بارزی، شهرگردی این سه کاراکتر را به صورت مکرر در قسمت های مختلف سریال تکرار میکند و تکههای مختلف را بریده و در تمامی قسمت های سریال پخش کرده است . کمدی در پنچری محدود میشود به سه بازیگری که دورانشان تمام شده است و مخاطب را نمیتوانند بخندانند. پنچری همان تم سریالهای مهدی مظلومی را دارد نه میخنداند نه موجب تغییر احوال مخاطب میشود و شوخی و کمدی از منظر سازنندگان منحصر می شود به رفتارهای هیستریک حمید لولایی که شانزده سال مداوم زیر آسمان شهر را تکرار میکند.
از ابتدای سریال میان قادر (رضا داوودنژاد) و شوهر خالهاش چالشی نمایشی وجود دارد که این سیکل برخورد و تقابل با چاشنی شوخیکلامی تکرار میشود. در طی این برخوردها قصهای شکل نمیگیرند، رویدادی خلق نمیشود و محرک داستانی خاصی وجود ندارد. یعنی با وجود نمایش مکرر این برخوردها درباره ازدواج قادر، روایت فیلم از نقطه «الف» به نقطه «ب» نمیرود. نوعی کرختی داستانی در بطن سریال پنچری وجود دارد که به صورت دائمی تکرار میشود. تم و پیرنگ سریال بشدت تکراری است و موضوع ازدواج جوانان روایتی بکر و بدیع برای ساخت یک سریال کمدی نیست.
در بخش نخست این یادداشت اشاره به کمدیهای آیتمی در دهه هفتاد شد و شیوه مرسوم ساخت کمدی آیتمی شد. نکته قابل توجه این است برخی بازیگران سریالهای کمدی بازیگران همان سریالها هستند و سازندگان سریال پنچری و خیل عظیمی از بازیگران سریال و فیلمهای کمدی برخاسته از جریان کمدیهای آیتمی دهه هفتاد هستند. یعنی میراث کمدی در سیما همچنان استفاده از ابزار نمایشی و مدل نمایشی در دوران گذشته است.
«یوسف تیموری» جوان اول سریال با سی و هشت سال سن در این سریال نقش جوان دم بخت را بازی میکند. «سولماز غنی» با چهل سال سن نقش نامزد او را ایفا میکند. از سوی دیگر زوج دم بخت دیگر این سریال «رضا داوود نژآد» سی هشت ساله در نقش قادر عاشق دخترخاله خویش است که نقش او را زهره فکور صبور با ۴۱ سال سن ایفا میکند. بیچاره تماشاگر چطور میتواند باور کند که این بازیگران با این ضریب سنی نزدیک به چهل سال همچنان دم بخت خواهند بود. آیا کسی باور میکند؟ کهنگی در آیتم سازی با استفاده بازیگران همان جریان را به صورت طبیعی مخاطب پس میزند و اگر سریال پنچری در صد قسمت ساخته شود بازهم مخاطب رسانه ملی تماشایش نمیکند.
روایت سریال «پنچری» به صورت پلشت و تهوع آوری عقب مانده و پیر است. گویی برای سازندگان و تهیه کنندگان همیشه ثابت سیما ترکیب زمانی و مکانی قصهها نباید دست بخورد و بازیگران همان قصههای دختر- پسری دهه هشتاد با موضوع مشکلات ازدواج جوانان همچنان تکرار شود و پیش فرض اولیه قصهها ثابت ماند با این تفاوت علی صادقی میرود، جایش را یوسف تیموری میگیرد، یوسف تیموری میرود، جایش رضا داوونژاد میآید و نکته جالب اینجاست جوان اولهای تلویزیون با معدل سنی چهل سال دیگر نمیتوانند مثل یک دهه قبل بازی طنازانه ای از خود ارائه دهند.
قصههای کمدی شبیه اوایل دهه هشتاد است و رضا داوود نژاد همچنان همان نقشی را ایفا می کند که در پشت کنکوریها و نون ریحون (فرزاد موتمن) ارائه کرد و هیچ تفاوت مشهودی در جایگاه و پرسوناژ او دیده نمیشود و داوودنژاد مثل یوسف تیموری همان نقش جوان «پَپِه» ای را بازی میکند که دست و پای جمع کردن خودش را ندارد و در نهایت به سعادت و مسرتی خاص میرسد. دو جوان بی دست پای سریال ، با پپگی و لودگی موفق میشوند شر دنیامفاخری (شهره سلطانی) را به خودش باز گردانند.
رسانه ملی نیاز به انقلاب عظیمی دارد. این انقلاب عظیم بدین صورت باید رخ دهد که تهیه کنندگان تازه نفسی به بدنه سیما وارد شوند که تعلقات و وابستگی مدیریتی نداشته باشند و تهیه کنندگان تازه نفس غیر وابسته، با نویسندگان تازه نفس همکاری کنند. سالهاست این چرخه معیوب تولید سریال کمدی (به صورت کلی تولید سریال) در سیما را چند تهیه کننده، نویسنده و کارگردان مشخص در انحصار خود دارند و آنچه میتواند در حوزه تولید موجب اتفاقی تازه شود، قطع روند انحصارگرایی در حوزه تولیدات سیماست که این اتفاق قطعا از محالات است. بیچاره مخاطبی که به دنبال سریالی ایرانی و سرگرمکننده میگردد با چنین تولیداتی مثل «پنچری» قطعا از جعبه جادو فرار خواهد شد.