زندهیاد رسول ملاقلیپور جزو فیلمسازان فقید عرصه دفاع مقدس و جنگ بود که آثار به یادماندنی را از خود به جای گذاشت. او مانند برخی از فیلمسازان عرصه جنگ کارش را با عکاسی آغاز کرد و کم کم به سمت ساخت آثار سینمایی گرایش پیدا کرد.
در هفته دفاع مقدس بنا داریم با برخی از همکاران و نزدیکان وی گفتوگو هایی داشته باشیم. پیش از این با حعفر دهقان بازیگر سینما که با وی همکاری داشته مصاحبهای داشتیم و در ادامه به سراغ علی سلیمانی رفتیم که به قول خودش از بچهمحلههای مرحوم ملاقلیپور بوده است و حالا نوبت به بازیگری میرسد که با این کارگردان چندین همکاری داشته است و گفته میشد که بعد از چند همکاری رابطهشان خراب شد و به نوعی قهر کردندکه در یک مصاحبه با حبیب دهقان نسب به تفصیل به این موضع پرداختیم.
در ادامه به سراغ بازیگر فیلمی از ملاقلیپور رفتیم که در دوره خودش هم خیلی دیده نشد. آتنه فقیه نصیری بازیگر شناخته و محبوب بین مردم در فیلم سینمایی «مزرعه پدری» به کارگردانی رسول ملاقلیپور ایفای نقش کرد که با وی گفتوگویی انجام دادیم. بدین معنی که کلمات لحن ندارند باید این نکته گفته شود که آتنه فقیه نصیری خاطرههای خود را با لحش شیرین و پر احترام و حتی خنده تعریف کرد که به نوعی خاطره بازی با کارگردان فقید جنگ سینمای ایران بوده است. متن این مصاحبه به شرح ذیل آمده است.
شما در زمانی فیلم سینمایی «مزرعه پدری» به کارگردانی زندهیاد رسول ملاقلیپور را بازی کردید که تا این اندازه شاهد حضور رسانههای مختلف نبودیم و فضای مجازی وجود نداشت که خبرها به سرعت به مخاطبین منتقل شود، به همین دلیل فکر میکنم در آن دوره و با توجه به شرایط خاص دیگری که در ادامه به آن اشاره میکنم در مورد این فیلم مصاحبه و نقد ویژهای صورت نگرفت، اما پیش از این میخواهم از نحوه آشناییتان با رسول ملاقلیپور بپرسم که از چه سالی این آشنایی آغاز شد؟
اگر اشتباه نکم اولین آشناییمان مربوط به سال 1381 یا 1382 بود در فیلم «سفر به فردا» حضور داشتم که آقای جمشید هاشمپور در آن ایفای نقش میکردند. در آنجا با زندهیاد ملاقلیپور آشنا شدم و آن آشنایی باعث شد که در «قارچ سمی» بازی تنها در یک سکانس را بپذیرم. در واقع همکاری در این فیلم سینمایی باعث شد در اثر بعدی این کارگردان با عنوان «مزرعه پدری» حضور جدیتری داشته باشم. این کارگردان در فیلم «سفر به فردا» بازی مرا دیدکه مورد پسندشان واقع شده بود.
*زیر ستاره حلبیتان قلبی از طلا دارید
ایشان با وسواس کار میکردند و بسیار حرص میخوردند شما هم چنین خلق وخویی را از ایشان دیدهاید؟
خدا رحمتشان کند، مرحوم ملاقلیپور به یکباره منفجر میشدند و در ارتباط با کارشان حرص میخوردند. اما فکر میکنم این بیشتر برمیگشت به این نکته که با فرد مقابلشان آشنایی زیادی نداشتند و نمیدانستند که در پروژه و یا وظیفهای که به وی دادهاند تا چه اندازهای به او فمیتواند اعتماد کنند؛ در واقع وقتی که احساس میکرد کسی در کارش کوتاهی و اهمال میکند و کار را جدی نمیگیرد این برخوردها را نشان میداد، اما به محض اینکه اعتمادشان جلب میشد بسیار آرام میشد. من همیشه به زندهیاد ملاقلیپور میگفتم زیر ستاره حلبیتان قلبی از طلا دارید. مرحوم ملاقلیپور بسیار مهربان بود اما به هر حال عکسالعملهای انفجاری خودش را هم داشت.
*آنطور که باید به زنده یاد ملاقلیپور توجه نشد
شخصاً همیشه فکر میکنم به آقای ملاقلیپور توجهی که باید میشد، نشده است و آن طور که باید به کارها و اثرهایشان ارزش گذاشته نشد، به واقع این نوع رفتار را در فیلم سینمایی «مزرعه پدری» که خودم در آن حضور جدی داشتم، دیدم و لمس کردم. با آن همه تلاش و طراحیهای صحنه عجیب و غریبی که داشتیم که خودشان انجام داده بودند و همین طور کارگردانی خوبشان اصلا دیده نشد.
*ملاقلیپور علاقه زیادی به شهید باکری داشت
یادم میآید یکی از فیلمهایی را که بسیار دوست میداشتند «نجات سرباز رایان» بود و همیشه دلشان میخواست که سکانسهایی به آن شکل بگیرد. در «مزرعه پدری» اگر دقت کنید و نگاهی به سکانسهای جنگی بیندازید فکر میکنید که دارید به یک فیلم مستند نگاه میکنید، البته اینها نشأت گرفته از این میتواند باشد که خودشان در جنگ و جبهه عکاسی میکردند و از همان دوره تعداد زیادی فیلم و عکس داشتند که خودشان آنها را به ثبت رسانده بودند. یادم میآید که زندهیاد ملاقلیپور در مورد شهید باکری بسیار حرف میزد و او را یاد میکرد و تعلق خاطر ویژهای به این شهید داشتند. یکی از حساسیتهایی که آقای ملاقلیپور داشتند از افرادی بود که از جبهه و جنگ برای منافع شخصی خود بهره میبردند و استفاده میکردند و از این فضا به شدت عصبانی میشدند.
*همزمانی با «دوئل» باعث دیده نشدن «مزرعه پدری» شد
در ارتباط با «مزرعه پدری» باید بگویم آن سالی که این فیلم سینمایی به نمایش درآمد همزمان شد با فیلم پرهزینه دیگری به نام «دوئل» که توسط احمدرضا درویش کارگردانی شده بود و هزینهای که برای فیلم سینمایی «دوئل» و تبلیغاتی که برای آن شد، باعث شد که فیلم مرحوم ملاقلیپور دیده نشود. در واقع امکاناتی که در اختیار آن فیلم بود با «مزرعه پدری» قابل مقایسه نبود. به نظرم در جشنواره فجر آن سال به دلیل اینکه برای این فیلم هزینه زیادی شد و تبلیغات ویژهای برایش صورت گرفته بود به «مزرعه پدری» که یک اثر دفاع مقدسی خوب بود توجه نشد. ظاهراً این فیلم را به طور کلی ندیدند و این واقعاً وی را ناراحت میکرد.
در مورد رابطهشان با بازیگرهای فیلمشان بگویید.
در جاهایی برخی موارد را به بازیگرشان واقعاً دیکته میکردند و حساسیت بسیار زیادی داشتند مخصوصاً اینکه اصلاً علاقهمند نبودند بازیگر در مقابل دوربینشان زیاد بازی کند به این معنی که تلاش کند تا خودش و بازیش را نشان دهد. اغراق یک بازیگر مخصوصاً اگر در میمیک صورت باشد اعتراض میکردند و در نهایت بازی که دلشان میخواست را از بازیگر میگرفتند. اما با من خدا را شکر خوب بودند و از همان سکانس اول به دلیل اینکه اعتمادشان جلب شد دیگر با فراغ بال با هم همکاری میکردیم. یادم میآید وقتی از ویزور دوربین به بازی بازیگر نگاه میکردند کات میدادند و رو به بازیگر میگفتند زیادی ابروهایت را تکان میدهی اغراق نکن یا فلان کار نیاز نیست از صورتت برای ایجاد حرکتهای خاص زیاد استفاده کنی. خلاصه تذکرهای خود را به خوبی به بازیگر میدادند.
*ماجرای قهر ملاقلیپور و آتنه فقیه نصیری به خاطر مهران مدیری
وقتی میبینم در تمام صحبتهای تان حس خوبی از آن دوره دارید و با لحن خوشایند حرف میزنید میخواهم بدانم خاطره عجیبی دارید که بخواهید برایمان تعریف کنید؟
از فیلم سینمایی «مزرعه پدری» یک خاطره خیلی وحشتناک دارم، البته به نظرم خودم هم در این موضوع سادگی کردم. ماجرا از این قرار بود که در آن زمان سریال «پاورچین» به کارگردانی مهران مدیری از تلویزیون پخش میشد و چند نفر از دوستانم که در آن پروژه نیز بودند از دوستیشان با من استفاده کردند و در روزی که من در حال استراحت بودم از پروژه پاورچین با من تماس گرفتند و از من خواستند در یک قسمت از آن مجموعه به عنوان هنرپیشه میهمان حضور پیدا کنم. در واقع من هم در رودربایستی افتادم و چون کار آنها هم در یک روز انجام میشد در نهایت پذیرفتم. اتفاقاً وقتی که رفتم همه فکر میکردند بابت حضورم در آن مجموعه آن هم به عنوان بازیگر میهمان حتماً مبلغی دریافت کردم اما واقعاً اینطور نبود و دریغ از اینکه بعد از اتمام کارم یک نفر از عوامل این پروژه با من تماس بگیرد و یک خسته نباشید ساده بگوید. بعد از اتمام کار به منزل آمدم فردای آن روز رأس ساعت 7 صبح تلفن منزلم زنگ خورد و به روی پیغامگیر رفت که به یکباره دیدم صدای مرحوم رسول ملاقلیپور میآید که پای تلفن دارد داد میزند و از آنجایی که همیشه مرا به عنوان دختر صدا میزد میگفت دختر این چه کاری بود کردی، رفتی توی این کار مزخرف مهران مدیری و فیلم من را ول کردی. من دیگر در اینجا از ترس داشتم میمردم واقعاً.
*قهر یک هفتهای
تلفن را جواب ندادید؟
نه، از ترسم تلفن را جواب ندادم و بعد از آن عصری دستیارشان با من تماس گرفت و گفت: فردا ماشین دنبال شما میآید تا سر صحنه فیلمبرداری حاضر شوید . خدا میداند با چه حالی فردای آن روز سر صحنه فیلمبرداری حاضر شدم و به خاطر این اتفاق وی یک هفته با من قهر بود باور کنید یک هفته با من صحبت نکردند و من هم آنقدر آدم مغروری هستم که همین طور به قهر ادامه دادم تا اینکه عوامل پا در میانی کردند و ما را آشتی دادند.
ماجرای آشتی کردنتان را هم بگویید که به چه شکل بودید؟
در طول یک هفته زمانی که قرار بود در مقابل دوربین ایفای نقش کنم و کارهایی را انجام بدهم آقای ملاقلیپور نکاتی را که قرار بود به من بگوید به دستیارش میگفت و آنها به من منتقل میکردند تا اینکه هنگام فیلمبرداری یکی از همین سکانسها نکتهای را میخواستند به من بگویند که حرف هم را متوجه نمیشدیم چرا که ایشان به دستیارشان میگفت و دستیارشان به من منقل میکرد و من دوباره سوالی داشتم به دستیارشان میگفتم تا او به آقای ملاقلیپور بگوید و هیچکدام با هم به طور مستقیم صحبت نمیکردیم تا اینکه در نهایت دستیار آقای ملاقلیپور گفت ترو خدا بیایید با همدیگر حرف بزنید و آشتی کنید و من دیگر نمیدانم که چکار باید بکنم خلاصه در همین فضا بود که دوباره با هم آشتی کردیم. البته باید بگویم باعث این اتفاق شیطنت یکی از دستیارهایشان بود چرا که خود آقای ملاقلیپور آن فیلم را اصلا ندیده بودند.
در مجموع کارهای زندهیاد رسول ملاقلیپور چه نکتهای وجود دارد که برای شما جذاب است؟
نکتهای که برایم مهم است این است که آقای ملاقلیپور اهل قدیسسازی و دروغگویی نبود و شعارهای دور از ذهن و غیر واقعی نمیدادند در «مزرعه پدری» میخواستند نشان دهند که آدمهای مختلف از اقشار مختلف در جنگ حضور داشتند. این کارگردان به خوبی نشان میداد که رزمندگان زمانی که در جبهه بودند پدر و مادر و خانواده خود را به کلی فراموش نمیکردند؛ بلکه به فکر خانواده و عشق خود نیز بودند.
تماماً نقشی که در «مزرعهپدری» بازی میکردم در یک فضای سورئال و رؤیایی بود در آثار دفاع مقدسی و حالا یا آثاری که به مفاهیم ارزشی میپردازند نکتهای که باعث میشود مخاطب جذب آن نشود سفارشی بودن آنها است. این است که روح کار را از بین میبرد چرا که از دل برنیامده است.