من خرمشهر را قبل از آزادی در سمفونی آزاد کردم

امروز این حقیقت را باید پذیرفت که اصل خواننده سالاری و نگرش‌های سطحی که خواننده را صاحب تام و تمام یک قطعه موسیقایی می‌داند، آهنگسازان ما را مهجور کرده و باعث شده تا خالقان اصلی موسیقی که نت‌ها را به رشته تحریر درمی‌آورند و از هیچ، همه‌چیز می‌‌سازند، در میان توده مردم -با هر سطح فرهنگی- جایگاه چندانی نداشته باشند. متاسفانه نمی‌توان این حقیقت را کتمان کرد که با وجود خیل گسترده آهنگسازان خلاق این مرزو بوم، تعداد آهنگسازانی که هم‌اکنون در میان مردم کوچه و بازار شناخته می‌شوند، به سختی تعدادشان از انگشت‌های یک دست هم تجاوز کنند. «مجید انتظامی» یکی از همین معدود آهنگسازان است که توانسته در میان مردم شناخته شود و تقریبا کسی نیست که صدای لایت‌موتیف سوت «بوی پیراهن یوسف» و ملودی زیبایش را نشنیده باشد و یا شاید کمتر کسی باشد که موسیقی متن «آژانس شیشه‌ای» یا «بایسیکل‌ران» را با خودش زمزمه نکرده باشد. در یک عصر زمستانی به همراه مدیرعامل، تنها به قصد دیدار و احوال‌پرسی و نه تهیه گزارش یا مصاحبه به دیدار این موسیقیدان رفتیم. اما کلام شیوا و دوستانه مجید انتظامی و خاطراتی که او برایمان از مقاطع مختلف زندگی‌ هنری‌اش بازگو کرد، ما را برآن داشت تا جهت ثبت در تاریخ، برگی از این گفته‌ها را مکتوب کنیم. ماحصل این دیدار دوستانه همین چند خطی است که در ادامه می‌خوانید:

برش اول: روزهای سخت نوزاندگی در ارکستر سمفونیک

مجید انتظامی وقتی از کنسرواتوار برلین بازگشت، در ارکستر سمفونیک تهران به عنوان نوازنده «ابوا» مشغول کار شد. تا این که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و در ادامه این ارکستر دستخوش تغییرات زیادی شد: «وقتی انقلاب شد، از جمع 70، 80 نفره ارکستر، نزدیک به 60 نفر نوزاندگان خارجی که از کشورهایی چون بلغارستان بودند، با وقایعی که در کشور روی داد، ارکستر را ترک کردند و رفتند. همچینین رهبر ارکستر سمفونیک که آقای مشکات بودند نیز رفتند. ما بیست و پنج نفر مانده بودیم که برای نگه داشتن ارکستر باید چه کار کنیم. ما با همین 25 نفر کنسرت می‌دادیم و در میادین شهر ساز می‌زدیم. خوب یادم هست...اولین میدانی که در آنجا با همراهی ارکستر ساز زدیم، میدان «امام خمینی» بود که 6 صبح یک روز زمستانی به این میدان رفتیم و برای مردم موسیقی اجرا کردیم. حتی مردمی هم که ما را می‌دیدند، تعجب می‌کردند که چگونه ما با این شرایط اجرا می‌کنیم.»

اما فعالیت‌های ارکستر سمفونیک که با زحمات چند نوزانده دلسوز پابرجا مانده بود، شکلی دیگر هم پیدا کرد: «اجراها را به همین منوال ادامه می‌دادیم تا اینکه دعوت‌نامه‌ای از مرکز روانپزشکی رازی (بیمارستان امین‌آباد) آمد و از ما خواسته شد تا برای بیماران روحی و روانی اجرا کنیم. ما هم تجربه این را نداشتیم که برای این بیماران چه قطعاتی را باید اجرا کنیم. به هر نحوی بود آن روز در آن بیمارستان اجرا کردیم. بعدتر به سراغ حشمت سنجری رفتیم و خواستیم تا رهبری ارکستر سمفونیک تهران را بر عهده بگیرد. در آن زمان قطعاتی چون بتهوون را اجرا می‌کردیم و جالب اینجا بود که بعد از پایان یافتن موومان‌ها مردم نمی‌دانستند دست بزنند با الله اکبر بگویند. بالاخره ما با این شرایط سخت ارکستر را نگه داشتیم. ضمنا در آن زمان خبری از پول و حقوق نبود و به نوعی همه چیز معلق بود. وقتی جنگ اتفاق افتاد تصمیم گرفتیم به جبهه برویم و برای رزمنده‌ها اجرا کنیم. چند سرود هم یاد گرفته بودیم که آن‌ها را در جبهه اجرا می‌کردیم.»

برش دوم: ورود به سینما

اما شاید مهم‌ترین فصل زندگی هنری مجید انتظامی ورود او به دنیای سینما باشد. روایت این استاد موسیقی از نحوه ورودش به سینما خواندنی است: «در آن زمان کار برای نوزانده نبود. به همین خاطر من شروع به نوشتن و آهنگسازی کردم. اولین آهنگی هم که نوشتم برای یک انیمیشن به نام «زال و سیمرغ» بود. روزی خانه احمدرضا احمدی بودیم. من در آن زمان تازه از آلمان برگشته بودیم و به غیر از پدرم و چند بازیگر مطرح دیگر کسی را از سینما نمی‌شناختم. به هر حال در حال گوش دادن موسیقی همین انیمشین بودیم که آقایی وارد شد و از احمدرضا احمدی پرسید که این آقا کیست؟ ایشان هم گفتند که من پسر عزت‌الله انتظامی هستم. بعد از من پرسید : «میایی فیلم من را کار کنی؟» من هم گفتم: «ببخشید شما؟!»... گفت «مرا نمیشناسی؟ من مسعود کیمیایی هستم.» بعد با ایشان فیلم «سفر سنگ» را کار کردم و به مسیر سینما افتادم.

برش سوم: رهبری ارکستر

اما فعالیت‌های مجید انظامی تنها به ساخت موسیقی فیلم محدود نشد. او در دوران اوج پختگی‌ آهنگسازی‌اش چند اثر صحنه‌ای و سمفونی نوشت و سپس رهبری و اجرا کرد. اما او شاید متواضع‌تر از این باشد که خودش را یک رهبر ارکستر بداند: «من رهبر ارکستر حرفه‌ای نیستم. و سمفونی بتهوون را هم رهبری نکردم و تنها کارهای خودم را رهبری کردم. موسیقی هم مانند پزشکی تخصص‌های مختلفی دارد. من رهبری ارکستر را در رشته‌های دیگر خواندم و آموختم. اما رهبر حرفه‌ای نیستم. اولین کاری که در این زمینه انجام دادم اجرای «این فصل را با من بخوان» بود که به دلیل استقبال 10 شب و در طول دو سال مجموعا 20 شب اجرا شد. این تجربه خیلی خوب بود. بعد از این هم که دو سمفونی «ایثار» و «مقاومت» را ساختم.

سمفونی «خرمشهر» یکی دیگر از آثار ماندگار انتظامی است. او روایتی جالب از ساخت این اثر را برایمان بازگو کرد: « «خرمشهر» را من قبل از آزادسازی این شهر نوشتم و در واقع من خرمشهر را در موسیقی قبل از آزادسازی‌اش، آزاد کردم؛ «خرمشهر» را زمانی نوشتم که هنوز این شهر آزاد نشده بود. من وقایع جنگ را در هر بخش از موسیقی آوردم. در بخش اول که مردم در آرامش درحال زندگی کردن هستند و در بخش بعد حمله انجام می‌شود و بخش‌هایی از کشور از بین می‌رود. در ادامه هم که مردم با مقاومت شهر را پس می‌گیرند و در نهایت هم شادی مردم از آزادسازی روایت می‌شود. آقای چمران در آن زمان در ستاد احیای آثار و ارزش‌های دفاع‌مقدس بودند و متولی این کار شدند. ظبعا این موسیقی‌ها، ضبط‌های پرهزینه‌ای دارند؛ چرا که همه‌ صدای سازها با دقت ضبط می‌شود و تعداد زیادی نوازنده درگیر می‌شوند. البته آن زمان هزینه‌ها بسیار کمتر از الان بود. درواقع این کار شروع‌کننده یک روندی شد که بعدها موسیقی فاخر نام گرفت.»

برش چهارم: کار بر روی موضوعات حساس

اما روایت ساخت دو اثر «واقعه عاشورا» و «سمفونی انقلاب» هم از زبان این آهنگساز شنیدنی است: «من برخی مواقع واقعا می‌ترسم روی بعضی از موضوعات آهنگسازی کنم. مثلا کار «روز واقعه». این موضوع اتفاقی است که در جان و روح و مردم ما ریشه دوانده است و کار کردن روی چنین موضوعاتی واقعا دشوار است. اگر آهنگساز خطایی در این زمینه بکند، بی‌ترید آبروی چندین و چند ساله‌اش به خطر خواهد افتاد. یا مثلا «سمفونی انقلاب». این هم موضوعی نیست که به راحتی هر آهنگسازی بگوید «باشد من در این باره آهنگ می‌نویسم». واقعا کار بر روی این موضوعات حساس و حتی خطرناک است. راستش را بخواهید می‌خواستم از ساخت «سمفونی انقلاب» فرار کنم. چون واقعا نمی‌دانستم این اتفاق را چگونه باید به زبان موسیقی روایت کرد. به هرترتیب این کار را انجام دادم و موسیقی را دقیقا بر اساس اتفاقاتی که در انقلاب روی داد، نوشتم. البته که ما هنوز استدیویی استاندارد نداریم. این موسیقی‌هایی که من می‌سازم، نوزاندگان باید دو نفر، دو نفر و سه نفر، سه نفر در استدیو بخش‌های مربوط به ساز خودشان را ضبط کنند. اما اگر همین موسیقی در یک استدیو استاندارد ضبط شود، واقعا صدای متفاوتی خواهد داشت.  

برش پنجم: آشنایی توده مردم با «موسیقی متن»

در این دیدار دوستانه سید نظام‌الدین موسوی مدیر عامل از همه‌گیر شدن ساخته‌های مجید انتظامی در جامعه سخن گفت: «به نظر من موسیقی متن «ار کرخه تا راین» از خود فیلم معروف‌تر است. موسیقی متن این فیلم به هویتمند کردن کل مجموعه اثر بسیار کمک کرده است. تداوم ذهنی فیلم را موسیقی پیش‌می‌برد و این نکته‌ای است که نمی‌توان از آن ساده گذشت. خوب یادم هست موسیقی این فیلم‌ها به قدری محبوب شده بوده که در آن زمان و با وجود تمام محدودیت‌ها، کاست موسیقی این فیلم‌ها به فروش می‌رسید و مردم شاید برای اولین بار جذب موسیقی متن یک فیلم شدند.» انتظامی هم در ادامه این صحبت‌ها از این که این موسیقی‌ها در محدوده جغرافیایی کشور خودمان ماند، سخن گفت و عنوان کرد که «کسی نیامد تا این موسیقی‌ها را در کشورهای دیگر هم پخش کند.»

برش ششم: صدای سنگ‌ها در روز واقعه

اگر موسیقی متن «روز واقعه» را شنیده باشید. حتما صدای سنگ‌هایی که در آن به کار گرفته شده بود، در ذهنتان تداعی می‌شود. خاطره این آهنگساز از روند ساخت این اثر هم بسیار جذاب و شیرین است: «معمولا وقتی نوازنده به استدیو می‌رود، خیلی شیک و منظم و تر و تمیز می‌رود. وقتی می‌خواستم موسیقی متن «روز واقعه» را ضبط کنم، صبح ساعت 5 با چند نفر از همکاران راهی کوه شدیم و سه چهار گونی «سنگ» جمع کردیم. چرا که پایه کار ما در ارکستر موسیقی متن این فیلم، را صدای سنگ‌ها تشکیل می‌داد. ما خاکی شده بودیم و چند گونه سنگ روی دوشمان بود. با این شرایط به استدیو رفتیم و صاحب استدیو از تماشای ما متحیر مانده بود و با خود می‌گفت اینها با این سنگ‌ها چه کاری می‌خواهند در استدیو انجام بدهند. از چند نفر از همکاران که به ریتم آشنا بودند هم دعوت کرده بودم تا در استدیو حاضر شوند. به هر ترتیب به آقای فرهودی که مسئول «استدیو پاپ» بودند گفتم مم می‌رویم و شما هم ضبط کنید. ما سنگ‌ها را در استدیو به هم می‌زدیم و این سنگ‌ها خرد می‌شدند. فکر کنید سه گونی سنگ در این استدیو خرد شد و آقای مشکات هم از آن طرف استدیو می‌دید که اتفاقت ناخوشایندی در حال روی دادن است (می‌خندد) به هر حال استدیوهای ضبط حساس هستند و این کار قطعا آسیب می‌زد. به هر روی طاقت ایشان بالاخره تمام شد و آمد گفت: «کافی است دیگر. این استدیو را شما نابود کردید!».

برش هفتم: صدای سی‌تار «بایسیکل ران»

موسیقی فیلم «بایسیکل ران» هم یکی دیگر از آثار ماندگار فرزند عزت‌الله انتظامی است. انتظامی برای موسیقی متن این فیلم هم توانست تا سیمرغ بلورین جشنواره فیلم فجر را کسب کند. حکایت ساخت این موسیقی هم در نوع خود جالب است: «من تا به حال جایی عنوان نکرده بودم؛ صدای سیتاری که در موسیقی متن «بایسیکل ران» شنیده می‌شود را «عباس مهرپویا» نواخته است. وقتی که می‌خواستیم موسیقی این فیلم را ضبط کنیم، ایشان حاضر نمی‌شد همکاری کند. بعد با ایشان صحبت کردیم و گفتیم که این فیلم، فیلم خوبی است و شما از همکاری در این فیلم پشیمان نمی‌شوید. در کنار «سیتار»، ساز «تبلا» هم داشتیم که پسر آقای نوذری یعنی ایرج نوذری نوزانده آن بود. من ارکستر را ضبط کرده بودم و گفتیم آقای مهرپویا بشنوند و نت‌ها هم که جلویشان است و سیتار را می‌زنند. بعد ما موسیقی را پخش کردیم و دیدم که ایشان نمی‌زند و ما را تماشا می‌کند. گفتم: «آقا چرا نمی‌زنید؟» گفت: «چه چیزی را بزنم؟». من هم در پاسخ گفتم «نتها را باید بزنید دیگر». بعد گفتند که :«نه آقا! جمع کنید این‌ها را...ما دوتایی با هم می‌زنیم و شما هم هر کاری دلتان خواست بکنید!» من دوباره گفتم آقای مهرپویا نمی‌شود که! باید با ارکستر بزنید و نت‌های من را بزنید وگرنه ارکستر بد صدا می‌دهد. خلاصه که نزدیک به سه هفته ضبط بخش سی‌تار طول کشید! و همه قراردادی که برای این فیلم بسته بودیم را پول استدیو دادیم و کار به جایی رسید که پول برای ادامه کار نداشتیم.

 

در انتهای گپ و گفتمان با استاد انتظامی نظرشان را در باره جوایز و نشان‌هایی چون شوالیه که دیگر کشورها به هنرمندان ما اهدا می‌کنند، پرسیدیم: «اغلب جوایز خارجی که در حوزه موسیقی اهدا می‌شود، را خواننده‌ها دریافت می‌کنند تا آهنگسازها و کمتر آهنگسازان را می‌شناسند. ضمن این که بیشتر با اهدای این جوایز اهداف سیاسی‌ خودشان را دنبال می‌کنند. به عنوان نمونه در بحث جوایز سینمایی؛ مگر ما فیلم خوب کم داشتیم؟ به هیچ کدام از اینم فیلم‌ها نگاه نشده و نمی‌شود و بیشتر فیلم‌هایی مورد توجه قرار می‌گیرد که در راستای اهداف سیاسی‌ خودشان است. ببینید من در مقاطعی در اروپا تحصیل و زندگی کردم و راحت‌تر از هر شخص دیگری می‌توانم در آن کشورها زندگی کنم. اما این مملکت را دوست دارم؛ اگر می‌خواستم کشور را ترک کنم همان 30 سال پیش این کار را می‌کردم. اما متاسفانه در کشور ما باید لباس آهنی داشته باشید تا بتوانید کار کنید. اما با تمام این سختی‌ها، در بین ایرانی‌ها حس‌هایی منحصر به فرد وجود دارد که در هیچ کجای دنیا نمونه‌اش را نمی‌توان پیدا کرد. هیچ وقت به این فکر نکردم که از ایران بروم. اگر از ایران می‌رفتم که مجید انتظامی نمی‌شدم.

برگ آخر

اما طی این دیدار گپ و گفت و در میان این خاطرات شیرین،‌نقبی هم به وضعیت کنونی موسیقی کشور زده شد و سید نظام‌الدین موسوی در بخشی از گفته‌هایش به برخی مشکلات هنرمندان عرصه موسیقی اشاره کرد: «بسیاری از هنرمندان در حوزه موسیقی هستند که حتی برای پرداخت هزینه سالن‌ها مشکل دارند و این جای تاسف دارد. چرا افرادی که عمرشان را گذاشتند باید شاهد برخورد نامناسبی باشند؟ همه توانش را بکار می‌گیرد تا مشکلات این‌چنینی هنرمندان را حل بکند و صدایشان را به گوش مسولان برساند. باید از مسولان پرسید که جای اساتیدی مثل مجید انتظامی در هنر ما کجاست؟ اساتیدی که عمرشان را پای این کار گذاشتند و در مقاطعی که بسیاری جرات نمی‌کردند کارهایی ارزشمند و در راستای اهداف جمهوری اسلامی انجام دهند، اساتیدی مثل مجید انتظامی با تمام توان وارد این عرصه شدند و آثار ماندگاری را برجای گذاشتند.»