تحلیل غلط تاریخ، گرای اشتباه به جامعه

به گزارش افکارخبر، تاریخ عرصه تکرار تجربه هاست، بهره بردن از تجربه اقوام، جوامع و نخبگان در تاریخ مستلزم درک شرایط و لوازمی است که آنها مبتنی بر آن دست به انتخاب و اقدام زده اند. اینکه از وقایع تاریخ برای تطبیق رخدادهای معاصر استفاده شود یعنی مشارکت در تجربه و عقل بشری که بدون شک یک از عقلایی ترین روش ها در تحلیل و تشخیص صحت و سقم امور می باشد. با این وجود در جامعه شناسی تاریخی برای درک علت انتخاب یک تصمیم و کنش توسط فاعلان تاریخی می بایست فضا، مقدمات و عوامل شکل دهنده آنرا به دقت مورد بررسی قرار داد.

بدین ترتیب می توان گفت که جامعه شناسی تاریخی معطوف به زمینه های تاریخی شکل گیری و تحول ساختار و فرآیند اجتماعی است. تاریخ اغلب یک نهاد اجتماعی یا پدیده اجتماعی را از آغاز پیدایش آن توصیف می کند در صورتی که جامعه شناس به تجزیه و تحلیل امور وقایع اجتماعی و توجیه علل آنها می پردازد و ارتباط میان آنها را تبیین می کند. بنابراین تاریخ و جامعه شناسی مکمل یکدیگرند. بزرگترین اشتباه در فهم وقایع تاریخی این است که بدون در نظر گرفتن سلسله علل و شرایطی که کنشگر یا تصمیم گیرنده در آن مجاب به اتخاذ آن تصمیم گردیده است، مورد تحلیل و الگوسازی قرار گیرد. و از سوی دیگر خطای بزرگتر اینکه، آن حادثه تاریخی بدون در نظر داشتن مقدمات و علل مقوم، به ساده ترین شکل ممکن با وقایع روز تطبیق داده شود.

روش فهم در تاریخ از مباحثبسیار مهم است. جامعه شناسی تاریخی نوعی تحلیل جامعه شناختی است که براساس منابع اطلاعاتی و داده های تاریخی اعم از اولیه وثانویه به تحلیل وقایع تاریخی می پردازد. با این وجود در بین اندیشمندان مکاتب مختلف، نظر واحدی در چگونگی فهم و تفسیر رخدادهای تاریخی وجود ندارد. این تعدد آراء و معرکه تفاسیر در مواجه با سیره معصومین علیهم السلام نیز وجود دارد. قول(سخن)، فعل(عمل) و تقریر پیامبراسلام بعنوان اسوه حسنه(لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرً) و متصل به مقام عصمت برای مسلمین حجت و دلیل انجام فرایض و سایر امور، از جمله امور سیاسی است. بعبارت دیگر سنّت یعنی رفتار، گفتار و امضای معصوم، همتای قرآن و یکی از منابع شناخت دین خداست. سنت، در کنار قرآن، عقل و اجماع از منابع اجتهاد در فقه بشمار می آید که فقها در منظومه اجتهاد بصورت روشمند و سیستماتیک از آن جهت صدور فتوا بهره می برند. بررسی و فهم احادیثبدون تسلط بر فقه الحدیثامکان پذیر نمی باشد. فقه الحدیثترکیبی از معنای لغوی فقه و معنای اصطلاحی حدیثاست. منظور از ترکیب این دو، فهم درست و ژرف از گفتار و کردار معصومان است.

پافشاری بر فهم درست و نقّادانه حدیثو جلوگیری از نشر اکاذیب و نافهمی ها و بدفهمی ها سیره همیشگی اهل بیت عصمت و طهارت بوده است. امام صادق(ع) می فرماید: أنتُم أَفقَهُ النّاسِ إذا عَرَفتُم مَعانیَ کلامِنا. شما هرگاه معانی سخنان ما را بدانید، فقیه‌ترین مردم خواهید بود.(۱) در برخی موارد، فهم نادرست حدیثاثری بدتر از نفهمیدن، ندیدن و نشنیدن روایت دارد.

صرف مراجعه به کتب روایی ولو کتب معتبر شیعی و استناد به یک یا چند حدیثبه معنای تایید و مطابقت سازی آن با وقایع مدنظر روز نمی باشد. همین موضوع در فهم سیره سیاسی اهل بیت علیهم السلام نیز صدق می کند. اینکه چرا در شرایط تاریخی خاص، امیرالمومنین علی(ع) در برابر ظلم بزرگ غصب خلاقت بر جامعه مسلمین بنا بر مصلحت سکوت می نمایند و در مقابل فرزند ایشان، امام حسین(ع) با عده اندک شمار سپاهیان خود و باعلم بر خلف وعده مردم کوفه تا آخرین لحظه دست از جهاد برنمیدارند و یااینکه چرا امام صادق(ع) در دوران انتقال قدرت از بنی امیه و بنی عباس و بوجود آمدن خلا قدرت در جامعه، با وجود هزاران شاگرد دست به قیام نزده و سیره خاص خود را دنبال نمودند بدون شک نیازمند درک شرایط تاریخی و عواملی می باشد که این حضرات را براساس تکلیف الهی به این تصمیم رسانیده است و از دایره مصلحت امت اسلامی خارج نیست. نکته حائز اهمیت تر اینکه درک شرایط و مقدمات وقوع یک حادثه که در آن منجر به واکنش و عمل ائمه علیهم اسلام شده است در فهم علت آن کمک می کنند اما عده ای در تفاسیر و تطبیق موضوعات روز و معاصر نه تنها علل وقوع را در نظر نمی گیرند بلکه اصل واقعه را نیز به درستی درک و تحلیل ننموده اند.

مهمترین مصداقی را که می توان در حال حاضر مورد بررسی قرار داد؛ نوع مواجهه و رفتار اهل بیت با دشمنان می باشد. یکی از مواردی که به نادرستی مورد تحلیل قرار گرفته است تعبیر مذاکره بین امام حسین(ع) و عمرسعد می باشد. مقام معظم رهبری در دیدار با فرماندهان نیروی دریایی سپاه پاسداران به تحلیل نادرست از سیره اهل بیت در توجیه مذاکره با آمریکا اشاره نمودند: «وقتی صحبت مذاکره میشود، میگویند آقا شما چرا با مذاکره‌ی با آمریکا مخالفت میکنید؟ خب امیرالمؤمنین هم مذاکره کرد با فلان‌کس، امام حسین هم مذاکره[کرد]. خب اینها نشان‌دهنده‌ی سهل‌اندیشی است، نشان‌دهنده‌ی نرسیدن به عمق مسئله است. این‌جور نمیشود مسائل کشور را تحلیل کرد؛ با این نگاه عامیانه و ساده‌اندیشانه نمیشود به مصالح کشور رسید. اوّلاً امیرالمؤمنین که با زبیر یا امام حسین که با ابن‌سعد حرف میزند، او را نصیحت میکند؛ بحثمذاکره‌ی به معنای امروزی نیست؛ مذاکره‌ی امروزی یعنی معامله، یعنی یک چیزی بده، یک چیزی بگیر. امیرالمؤمنین با زبیر معامله میکرد که یک چیزی بده، یک چیزی بگیر؟ امام حسین با ابن‌سعد معامله میکرد که یک چیزی بده یا یک چیزی بگیر؟[هدف‌] این بود؟ تاریخ را این‌جور میفهمید؟ زندگی ائمّه را این‌جور تحلیل میکنید؟ امام حسین رفت نهیب زد، نصیحت کرد، گفت از خدا بترس».

بهترین روش برای تحلیل و فهم این رویداد رجوع به متن واقعه است. بررسی متن این گفتگو نشان دهنده نوع برخورد حضرت اباعبدالله با دشمنی است که از لحاظ نیروی ظاهری دست بالا را دارد و با تمام قوا در برابر سپاه اندک امام صف آرایی نموده است. ایشان هم در برابر فرستاده عمرسعد و هم در گفتگو باخود او، از موضع عزت برای نصیحت و رهانیدن عمرسعد از مهلکه ی قتال با فرزند رسول خدا به وی در چند مرحله یادآوری و پیشنهاد می نمایند که از آغشته شدن دستش به خون پسرفاطمه الزهرا(س) بپرهیزد. بررسی این حادثه تاریخی به معنی مذاکره متداول در دنیای امروز نیست زیرا در متن و بطن گفتگوی بین امام حسین(ع) و عمر سعد نشانه ای از بده بستان و معامله وجود ندارد. در در این قسمت به متن گفتگو خواهیم پرداخت:

چون عمرسعد با لشکر عظیمى به کربلا آمد و در برابر لشکر محدود امام(ع) ایستاد. فرستاده عمرسعد نزد امام(ع) آمد. سلام کرد و نامه ابن سعد را به امام تقدیم نمود و عرض کرد: مولاى من! چرا به دیار ما آمده اى؟

امام(ع) در پاسخ فرمود: کَتَبَ إِلَىَّ أَهْلُ مِصْرِکُمْ هذا أَنْ أَقْدِمَ، فَأَمّا إِذْ کَرِهُونِی فَأَنَا أَنْصَرِفُ عَنْهُمْ

اهالى شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کرده اند، و اگر از آمدن من ناخشنودند باز خواهم گشت!

امام(ع) به فرستاده عمرسعد فرمود: یا هذا بَلِّغْ صاحِبَکَ عَنِّی اِنِّی لَمْ اَرِدْ هذَا الْبَلَدَ، وَ لکِنْ کَتَبَ إِلَىَّ أَهْلُ مِصْرِکُمْ هذا اَنْ آتیهُمْ فَیُبایَعُونِی وَ یَمْنَعُونِی وَ یَنْصُرُونِی وَ لا یَخْذُلُونِی فَاِنْ کَرِهُونِی اِنْصَرَفْتُ عَنْهُمْ مِنْ حَیْثُ جِئْتُ؛ از طرف من به امیرت بگو، من خود به این دیار نیامده ام، بلکه مردم این دیار مرا دعوت کردند تا به نزدشان بیایم و با من بیعت کنند و مرا از دشمنانم بازدارند و یاریم نمایند، پس اگر ناخشنودند از راهى که آمده ام باز مى گردم.

وقتى فرستاده عمرسعد بازگشت و او را از جریان امر با خبر ساخت، ابن سعد گفت: امیدوارم که خداوند مرا از جنگ با حسین(علیه السلام) برهاند. آنگاه این خواسته امام را به اطّلاع «ابن زیاد» رساند ولى او در پاسخ نوشت:
از حسین بن على(ع) بخواه، تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند. اگر چنین کرد، ما نظر خود را خواهیم نوشت. چون نامه ابن زیاد به دست ابن سعد رسید، گفت: «تصوّر من این است که عبیدالله بن زیاد، خواهان عافیت و صلح نیست.

عمرسعد، متن نامه عبیدالله بن زیاد را نزد امام حسین(ع) فرستاد. امام(ع) فرمود: لا أُجیبُ اِبْنَ زِیادَ بِذلِکَ اَبَداً، فَهَلْ هُوَ إِلاَّ الْمَوْتَ، فَمَرْحَبَاً بِهِ؛ من هرگز به این نامه ابن زیاد پاسخ نخواهم داد. آیا بالاتر از مرگ سرانجامى خواهد بود؟! خوشا چنین مرگى!

همچنین در عصر تاسوعا، امام حسین(ع) قاصدى نزد عمرسعد روانه ساخت که مى خواهم شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتى داشته باشیم. چون شب فرا رسید ابن سعد با بیست نفر از یارانش و امام حسین(ع) نیز با بیست تن از یاران خود در محلّ موعود حضور یافتند.

امام(ع) به یاران خود دستور داد تا دور شوند تنها عبّاس برادرش و على اکبر فرزندش را نزد خود نگاه داشت. همین طور ابن سعد نیز به جز فرزندش حفص و غلامش، به بقیّه دستور داد، دور شوند.

ابتدا امام(علیه السلام) آغاز سخن کرد و فرمود: وَیْلَکَ یَابْنَ سَعْد أَما تَتَّقِی اللّهَ الَّذِی إِلَیْهِ مَعادُکَ؟ أَتُقاتِلُنِی وَ أَنَا ابْنُ مَنْ عَلِمْتَ؟ ذَرْ هؤُلاءِ الْقَوْمَ وَ کُنْ مَعی، فَإِنَّهُ أَقْرَبُ لَکَ إِلَى اللّهِ تَعالى؛

واى بر تو، اى پسر سعد، آیا از خدایى که بازگشت تو به سوى اوست، هراس ندارى؟ آیا با من مى جنگى در حالى که مى دانى من پسر چه کسى هستم؟ این گروه را رها کن و با ما باش که این موجب نزدیکى تو به خداست.

ابن سعد گفت: اگر از این گروه جدا شوم مى ترسم خانه ام را ویران کنند.

امام(ع) فرمود: «أَنَا أَبْنیها لَکَ»؛(من آن را براى تو مى سازم). ابن سعد گفت: من بیمناکم که اموالم مصادره گردد. امام فرمود:

أَنَا أُخْلِفُ عَلَیْکَ خَیْراً مِنْها مِنْ مالِی بِالْحِجاز؛ من از مال خودم در حجاز، بهتر از آن را به تو مى دهم.

ابن سعد گفت: من از جان خانواده ام بیمناکم[مى ترسم ابن زیاد بر آنان خشم گیرد و همه را از دم شمشیر بگذراند.
امام حسین(ع) هنگامى که مشاهده کرد ابن سعد از تصمیم خود باز نمى گردد، سکوت کرد و پاسخى نداد و از وى رو برگرداند و در حالى که از جا بر مى خاست، فرمود: مالَکَ، ذَبَحَکَ اللّهُ عَلى فِراشِکَ عاجِلا، وَ لا غَفَرَ لَکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، فَوَاللّهِ إِنِّی لاَرْجُوا أَلاّ تَأْکُلَ مِنْ بُرِّ الْعِراقِ إِلاّ یَسیراً؛

تو را چه مى شود! خداوند به زودى در بسترت جانت را بگیرد و تو را در روز رستاخیز نیامرزد. به خدا سوگند! من امیدوارم که از گندم عراق، جز مقدار ناچیزى، نخورى. ابن سعد گستاخانه به استهزا گفت: وَ فِی الشَّعیرِ کِفایَةٌ عَنِ الْبُرِّ جو عراق مرا کافى است!

امام(ع) در هر گام به اتمام حجّت مى پردازد تا هیچ کس فردا، ادّعاى بى اطّلاعى نکند، جالب این که فرمانده لشکر دشمن نیز تلویحاً حقّانیّت امام(ع) و ناحق بودن دشمن او را تصدیق مى کند، تنها عذرش ترس از بیرحمى و قساوت آنهاست و این اعتراف جالبى است. از سوى دیگر تمام تلاش امام(علیه السلام) خاموش کردن آتش جنگ است و تمام تلاش دشمن افروختن این آتش است، غافل از این که این آتش سرانجام شعله مى کشد و تمام حکومت دودمان بنى امیّه را در کام خود فرو مى برد.

مطالعه و تحلیل سطحی این گفتگو به وضوح نشان می دهد که این محتوا با مذاکرات متدوال در دنیای امروز تفاوت اساسی دارد. و حتی اگر بتوان اسم مذاکره به معنای رایج در روابط بین الملل را بر روی این محاوره گذاشت، متن این گفتگو از موضع عزت و دست بالا در برابر دشمن می باشد. مقام معظم رهبری در تحلیل خود از این واقعه در نماز جمعه سال ۶۳ به این مساله اشاره کرده و در تفسیر خود از مواجهه امام حسین(ع) با دشمن می فرمایند:

«در آن هنگامى که حضرت به کربلا رسیده بودند و عمربن‌سعد در روز چهارم محرم ظاهراً وارد کربلا شد. یک مدتى، چند روزى بین امام حسین و عمر سعد هى گفتگو مى‌شد. چند بار عمر سعد بلند شد، آمد توى خیمه‌ى امام حسین، نشستند با هم صحبت کردند. در یکى از این صحبتها، خطاب به عمر سعد جمله‌ حضرت، جمله‌ى طلبگارانه است، به عمر سعد مى‌گوید، حالا این‌جا ببینید شما تصور وضع را بکنید، امام حسین یک کسى است که قیام کرده و حالا آمده توى این بیابان به حسب ظاهر گیر افتاده و محاصره شده، ظاهر قضیه این بود دیگر. حضرت با یک مشت زن و بچه با پنجاه، شصت نفر، چهل، پنجاه نفر آن روز شاید هنوز هفتاد نفر هم نبودند. با چهل، پنجاه نفر مرد، جوان، پیر، همه جورى توى این بیابان ماندند، اطرافشان هم چند هزار مرد مسلحى که پول گرفتند آمدند این‌جا آدم بکشند؛ حیوانهاى وحشى، همان عسلان‌الفلوات که خود حضرت در مکه فرمودند همانند گرگهاى درنده‌ى گرسنه‌ى صحرائى؛ شمشیرها دستشان، نیزه‌ها دستشان و دهانهاى بازشان را منتظر طعمه‌هاى امیرعبیدالله قرار دادند. یک عده اینجورى امام حسین را محاصره کرده‌اند. خب، ظاهر قضیه این است که حسین‌بن‌على این‌جا گیر افتاده دیگر، در یک چنین وضعى شما ببینید لحن یک آدم چگونه خواهد بود. حالا هم فرمانده‌ى همان لشکرى که على‌الظاهر پیروز هست آمده توى خیمه‌ى امام حسین، صحبتى که بین اینها خواهد گذشت چگونه است؟ قاعدتاً این صحبت این خواهد بود که او ملامت کند، آقا چرا آمدى؟ حضرت هم بگویند دیگر حالا شده یک کارى بکنیم، فلان. مى‌بینیم درست به عکس است. وقتى مى‌آید توى خیمه‌ى امام حسین، امام حسین سؤال مى‌کنند یابن‌سعد! تو چرا حاضر نیستى که با ما حرکت کنى، قیام کنى؟ او مى‌گوید که من بچه‌هایم در آن جایند و گیر مى‌افتند. حضرت مى‌گویند برو پس نجنگ با ما، از فرمان عبیدالله سر باز بزن. مى‌گوید نمى‌توانم، مى‌ترسم، به من حمله مى‌کنند، مالم را مى‌گیرند. یعنى حضرت او را در موضع انفعال قرار مى‌دهد. به او اعتراض مى‌کند و او در صدد عذرخواهى از امام حسین برمى‌آید. یک چنین روحیه‌ى قوى و محکمى»(۲)

بهره برداری و استفاده از سیره اهل بیت در حیات سیاسی جامعه اسلامی توسط نخبگان و مجریان حکومت، به معنای بهره گیری از گنجینه الهی است که بدلیل اتصال به مقام عصمت می تواند دلیل و راهنما غیرقابل جایگرینی باشد. اما از سوی دیگر فهم و تحلیل صحیح از سیره ائمه علیهم السلام نیازمند درک شرایط و عواملی تاریخی است. بدون درک همه جانبه از علت اتخاذ تصمیم نباید به سراغ مطابقت سازی با وقایع روز رفت زیرا در اینصورت در نقطه مقابل بهره برداری از این منبع الهی قرار می گیرد و منجر به انحراف تصمیم سازان و افکار عمومی می گردد.

ارجاعات:

۱. معانی الأخبار، ص ۱، ح ۱

۲. نماز جمعه تهران ۱۳۶۳/۷/۲۰