به گزارش افکارنیوز، از روزی که دختر کوچولوبرای رسیدن به آمال کودکیاش انگشت خود را برید وخونش را ریختو با دختر عمویش هم قسم شدکه بازیگر شودسالهای زیادی گذشته. اینکه خوب گذشته یا بد خیلی مهم نیست و البته اینکه سخت گذشته یا آسان هم چندان مهم نیست. مهم این است که او پای قسمش ایستاد و امروز یک بازیگر است. سیما تیر انداز از آن دست بازیگرانی نیست که شهرت نام و چهرهاش با همدیگر متفاوت باشد. همانقدر که چهرهاش برای همه آشناست نامش هم همانطور است. قابلیتش اما در خلق کاراکترهای مثبت و منفی کارهایش را وسعت میدهد و باعثمیشود
بهتر در حافظه سینمایی آدم ها جا خوش کند. آیا کسی را سراغ دارید که عروس و البته جاری بدجنس سریال ستایش را که جمعه شبها همه را پای جعبه جادو میخکوب میکرد فراموش کرده باشد؟ گپ زدن با سیما تیرانداز درباره همه اولینهای به یاد ماندنی زندگیاش خالی از لطف نبود. اولینهایی که جالبترین آنها در رؤیای روزهای کودکی اش خلاصه میشود و البته هم قسم شدنش آن هم به شیوهای منحصربهفرد با دختر عمویش.
قسم بازیگری با خون
اولینبار علاقه به بازیگری چه زمانی در وجودتان شکل گرفت؟
من از کودکی رؤیای بازیگری داشتم حتی یادم میآید در دنیای بازی کودکانهمان همیشه با دخترعمویم دست میدادیم و قول میدادیم که در آینده بازیگر شویم. در حدی که حتی انگشتهایمان را خونآلود به هم آغشته کنیم و قسم بخوریم که بازیگر شویم!
منظورم این است که رؤیای بازیگری از کودکی بامن بود در تمام بازیهای بچگیمان در حال نقشبازی کردن بودیم. بعد از مدتی هم با دیدن یک تئاتر دوباره حس علاقه به بازیگری در من اوج گرفت. آن موقع به پدرم گفتم، حتما میخواهم بازیگر شوم. پدرم جواب داد پس باید در دورههای بازیگری شرکت کنی، اما گرفتار درس و مشق بودم و وقت این کار را نداشتم. این علاقه کمکم در حال از بین رفتن بود که یک روز در دبیرستان همکلاسی پشت سری من گفت: «خواهرم در کلاس بازیگری ثبتنام کرده است.» من هم پرسیدم: «آدرس کلاس را به من بگو. من هم میخواهم به آن کلاس بروم.» آدرس را که به من داد دقیقا در خیابان
دریاینور بود که یک کوچه با منزل ما فاصله داشت. اینطور شد که رفتم در کلاس ثبتنام کردم.
من آدم خوش شانسی هستم
از گذراندن این دوره تا بازیگر شدن تو چقدر زمان برد؟
خوشبختانه زمان خیلی کمی تا بازیگر شدن من سپری شد. فاصله ۲ سال بعد از گذراندن دوره بازیگریام، در «مرگ یزدگرد» و «هامون» بازی کردم. از خوششانسی من بود که توانستم آنقدر سریع پیشرفت کنم.
واکنش خانواده در مقابل تصمیم شما چه بود؟
با مخالفتهای زیاد خانواده و اشک و آه! آنها روبهرو شدم. اما در نهایت خانواده مجبور شدند شرایط من را بپذیرند و از یک جایی به بعد متوجه شدند که نمیتوانند جلودار من شوند. در واقع من راهم را انتخاب کرده بودم.
اولین تلاش جدیای که برای رسیدن به هدفت کردی چه بود؟
بعد از اینکه در دورههای بازیگری ثبتنام کردم در۲ تئاتر مشغول به کار شدم. یک تئاتر کودک بود و یک تئاتر ساده که با کارگردانی خانم گلاب آدینه.
در اولین کار هم خودم را نباختم
اولین باری که مقابل دوربین قرار گرفتی بازی در کدام کار بود؟
بازی در «هامون» آقای مهرجویی بود خوشبختانه آن زمان آنقدر سنم کم بود که خیلی دلهره بازی نداشتم. با بازیگران آشنا نبودم البته آن موقع نه آقای خسرو شکیبایی آنقدر فوق ستاره بودند و نه خانم بیتا فرهی! در حقیقت نمیدانستم در چه کار مهمی بازی میکنم. خوشبختانه برخلاف نسل امروز که یک چیزهایی برایشان مهمتر از چیزهای دیگر است، ولی برای من خود بازیگری در اولویت است. هیچوقت فکر نکردم کجا بازی کردهام و با چه کسی بازی میکنم. همیشه و در هر جایی خود بازیگری برایم جلوتر از هر افتخار دیگری بوده و همین مسئله باعثمیشد در نقشآفرینیهایم راحت باشم و با آرامش بیشتری کار
کنم. حتی در مقابل مرحوم آقای خسرو شکیبایی و آقای انتظامی با آرامش بازی کردم. در واقع انگیزه بازیگری باعثشد که خودم را مقابل بزرگانی که با آنها بازی میکنم نبازم.
آقای انتظامی مراتشویق کرد
واکنش بقیه افراد گروه بعد از بازی در اولین کارت چطور بود؟
من خیلی جوان بودم و عوامل کار من را به چشم یک دختربچه نگاه میکردند اما هیچوقت فراموش نمیکنم که آقای انتظامی به من گفتند که آینده روشنی را برای تو میبینم و میدانم خیلی موفق میشوی. ایشان همیشه این لطف را به من داشتند و به من دلگرمی میدادند و به من میگفتند که تو دختر بااستعدادی هستی.
فکر میکنم با اینکه کمسن بودم اما همیشه انتخابهای خوبی داشتم. در دوره دبیرستان پدرم درمورد تحصیل من هیچ تصوری جز رشته تجربی و ریاضی نداشت و من بعد از گذراندن سال اول با تمام مخالفتهای پدرم تصمیم گرفتم به هنرستان بروم. این خودم بودم که برای زندگیام راه موردعلاقهام را انتخاب کردم و وقتی در رشته موزهداری و نمایش در دانشگاه قبول شدم پدرم باز هم اصرار داشت که رشته موزهداری را دنبال کنم. اما خب انتخاب من تحصیل در رشته نمایش بود. باز هم میگویم خوشبختانه انتخابهای زندگیام انتخابهای درستی بوده است. دلیل این اتفاقات خوب را نمیدانم شانس بدانم یا تقدیر
خوب.
اولین دستمزدت چقدر بود و با آن چه کردی؟
۸هزار تومان در سال ۶۸ گرفتم، یادم میآید با آن دستمزد یک انگشتر طلا و یک ضبط صوت خریدم.
میتوانستم مهندس معمار شوم
روند زندگی سیما تیرانداز بعد از بازیگر شدنش چه تغییراتی کرده است؟
روند زندگیام از خیلی جهات تغییر کرده است اگر تغییرات وجود نداشت که نمیتوانستم خودم را فرد موفقی بدانم. هر کسی بعد از گذر زمان نگاه و رویکرد زندگیاش فرق میکند. طبیعی است آدمها بعد از بالا رفتن سنشان انتخابهایشان فرق خواهد کرد، نگاهشان متفاوت و در کارشان حرفهای خواهند شد. در کل دنیای ما در حال تغییر است. نگاه من به زندگی و بازیگری در ۱۸ سالگیام با نگاه یک دختر ۱۸ ساله این دوره خیلی تفاوت دارد. اگر به اطرافمان دقت کنیم، متوجه میشویم این روزها حتی کتاب خواندنها هم الکترونیکی شده است.
سیما تیرانداز اگر بازیگر نمیشد چه شغلی را انتخاب میکرد؟
از قبل به معماری هم علاقه داشتم. شاید سعی میکردم شغل مهندس معماری را انتخاب کنم و یک زندگی کارمندی را انتخاب میکردم و زندگیام کاملا متفاوت میشد.
از ما حمایت نمیشود
هیچ وقت پیش آمده از تصمیمی که گرفتهای ناامید شوی؟
از انتخاب شغل بازیگری هیچ وقت پشیمان نشدم اما همیشه یک تاسف برای من وجود دارد و این تاسف از قبل برای من بوده است و همچنان هم وجود خواهد داشت. متاسفانه در کشور ما، هنرمند تامین مالی ندارد، یعنی تا زمانی که کار میکنی درآمد خواهی داشت و هنرمند ایرانی امنیت شغلی ندارد و این مسئله برای ما بازیگرها آزاردهنده است.
یک هنرمند قطعا برای مملکتش فعالیت میکند و خیلی طبیعی است که انتظار داشته باشد از هر لحاظی تامین باشد. از یک کارگر ساختمانی هم از من بازیگر بیشتر حمایت میشود چون او بیمه بازنشستگی دارد، بیمه بیکاری دارد و وزارت کار از او حمایت میکند. اما برای من هنرمند هیچ کدام از این حمایتها وجود ندارد. همین چند وقت پیش خانم نادیا دلدار گلچین، بدون هیج حمایتی از دنیا رفت و خانم حمیده خیرآبادی هم همینطور. همه ما به نحوی در این شغل از نبود امنیت شغلی رنج میبریم و متاسفانه هیچ کس به فکر ما نیست که شرایط مناسبی را برای ما فراهم کند. اگر بنا به دلایلی یک کارگردان یا بازیگر
کار نکند نابود خواهد شد و هیچ حمایتی از طرف دولت شکل نمیگیرد. تنها ناامیدی من از بازیگری همین مسئله است.
بازیگری من را زنده میکند
بزرگترین اتفاقی که از دوران بازیگری در ذهنت باقی مانده است چیست؟
اینکه در تمام این سالها عاشقانه بازی کردهام، در تمام بازیهایم با تمام وجود و عشق بازی کردم و درباره هر نقشی که از من بپرسند چه خاطرهای از آن داری میگویم عشق به نقش و بازیگریام همیشه جلوتر از هر چیزی در وجود من بوده است. بازیگری آنقدر از نظر روحی من را ارضا میکند که واقعا نمیتوانم به چیزهای دیگری فکر کنم. وقتی در حال بازی در یک نقش هستم به هیچ چیز جز آن نقش فکر نمیکنم. بازیگری من را زنده میکند. همین دیروز از صحنه تئاتر که پایین آمدم وقتی در آینه خودم را دیدم آنقدر حالم خوب بود که در آن لحظه خدا را شکر کردم و وقتی بازی نمیکنم اصلا این حال خوب را
ندارم.
تلخترین تصویری که از این سالها در ذهنت باقی مانده است چه تصویری است؟
خب تلخیهای این رشته کم نیست اما تلخترین اتفاق در حرفه ما این است که خیلیها در جایگاهی که حقشان است قرار نمیگیرند. خیلی از کسانی که شاید تواناییها و انرژیهای بیشتری دارند جایگاهشان پایینتر از افراد دیگر است و این اتفاق برای من تاسفبرانگیز است.
رضایت از کار بازیگری چطور به دست میآید؟
هر بازیگری میتواند این رضایت را برای خودش به وجود بیاورد. شما میتوانی هر کاری را انتخاب نکنی. شاید در زندگی کاری من فقط دو مورد وجود داشته است که تاسف خوردهام و اذیت شدهام که چرا آن کار را پذیرفتهام.
هم شانس میخواهد هم لیاقت
به نظر شما برای بازیگر شدن شانس مهمتر است یا مهارت و سواد بازیگر؟
شما ممكن است شانس بياوريد و به يك بازيگر مطرح تبديل شويد اما وقتي سواد و دانش نداشته باشيد به عنوان يك بازيگر كمدانش معرفي ميشويد و متقابلا ميتوانيد بازيگر باسوادي باشيد كه شانس بازي كردن نداشته باشيد پس شانس و لياقت هر دو مكمل يكديگرند.يك بازيگر بايد خيلي چيزها را بداند و قطعا نبايد فرد ناآگاهي باشد. در حقيقت دانش لازمه بازيگري است، چون وقتي دانش نداري مطمئنا قدرت تجزيه و تحليل هم نداري پس نميتواني پيشرفت كني. شانس براي مطرح شدن نياز است ولي براي تداوم كاري داشتن دانش ضروري است.
سیما تیرانداز چگونه بازیگر شد؟ + عکس
سیما تیر انداز از آن دست بازیگرانی نیست که شهرت نام و چهرهاش با همدیگر متفاوت باشد. همانقدر که چهرهاش برای همه آشناست نامش هم همانطور است. گپ زدن با سیما تیرانداز درباره همه اولینهای به یاد ماندنی زندگیاش خالی از لطف نبود.