آنقدر تحت فشار هستند که وقتی بحث به سمت شرایط اکران اولین تجربه جدیشان در ساخت انیمیشن سینمایی رفت، بغض کردند و منقلب شدند. آنها روزهای سختی را سپری کردهاند تا ویترین سینمای ایران در یکی از بحرانیترین دورههای خودش، از محصولات مناسب کودکان و نوجوانان خالی نماند و حالا هم در شرایطی تن به اکران حاصل کار خود دادهاند که هیچ چیز صورت ایدهآل ندارد و بهسختی مخاطب در سالنهای سینمای حاضر میشود؛ در این شرایط بازهم باید بیمهریها را تحمل کنند.
عباس عسگری کارگردان، محمدحسین صادقی تهیهکننده و فرشاد امینزاده نویسنده فیلمنامه «لوپتو» در این گفتگو حاضر بودند.
اگر بخواهیم درباره محتوای « لوپتو » صحبت کنیم، دو کلیدواژه بهصورت ویژه در آن نمود دارد؛ یکی «امید» است و دیگری «کارآفرینی». البته من معتقدم بچهها، ذاتاً عین «امید» هستند و نیازی نیست ما به آنها امیدواری را یاد بدهیم اما فراتر از این نکته، علاقهمندم بدانم زاویه نگاه شما به این دو کلیدواژه در فرآیند تولید این انیمیشن چه بوده است؟
امینزاده: این یک واقعیت است که بشر امروز گرفتار یک ناامیدی فراگیر شده که بخش عمدهای از آن ناشی از فقر و توزیع ناعادلانه ثروت است. در این شرایط که حال همهمان تاحدودی خراب است، نکته شما هم درست است که بچهها به صورت اتوماتیک همواره امیدوار هستند و فقط کافی است هر از گاهی دگمه مربوط به امیدواریشان را لمس کنیم تا امید از وجودشان فوران کند. یک انیمیشن هم شاید بتواند به اندازه یک ساعت، این روحیه را احیا کند.
عسگری: ما در فیلمنامه تعمد داشتیم که آغاز حرکت از کاراکتر «علی» باشد. قهرمان داستان ما که بعد از تعطیلی آسایشگاه و کارگاه، بازهم به ناامیدی دیگران و مشخصاً پدرش توجه نمیکند و خودش عامل حرکت میشود. این همان وجهی است که میتوانیم بگوییم بچهها خودشان نور هستند و میتوانند عامل حرکت شوند. در عین اینکه ما تأکید داشتیم نشان دهیم در کنار امید و ایمان، حتماً باید تلاش هم صورت بگیرد. اگر فرشتهای هست که به ما امید میدهد، باید در کنارش خودمان هم تلاش داشته باشیم.
درباره ایده «کارآفرینی» هم توضیح میدهید.
عسگری: مسئله «کارآفرینی» در ایده اولیه داستان ما نبود. در قالب اولیه به کاراکتر علی و پدرش رسیده بودیم و فرشته هم که جزو ایدههای ابتداییمان بود، فقط نیاز به بستری داشتیم که یک ناامیدی به داستان تزریق شود تا علی در راستای حل آن قدم بردارد.
همینجا یک سوال صریح بپرسم؟ ورود ایده «کارآفرینی» به داستان که ربطی به مشارکت با حوزه هنری و ماجرای نامگذاری سال که نداشته است؟
عسگری: نه واقعاً اینگونه نبود.
صادقی: این ایده متعلق به من بود. اجازه دهید خاطرهای بگویم. همانطور که عباس (عسگری) میگوید، ما داشتیم روی این مسئله فکر میکردیم که اینها باید کارشان چه باشد؟ ایده اولیه داستان ما خیلی تغییر کرده بود تا به نسخه پایانی برسد. ایده اولیه تنها ملاقات یک کودک با فرشته بود اما مدام درباره بستر شکلگیری این ارتباط فکر میکردیم. در فرآیند توسعه خلاقانه داستان، به این نتیجه رسیدیم که پدر علی باید مشغول به کاری باشد که در آن دچار مشکل میشود و علی به کمکش میآید. درباره اینکه چه شغلی داشته باشد، خیلی فکر کردیم. در همین فکرها بودیم که یک روز مادرم خدابیامرز که هنوز در قید حیات بود، از سفر مشهد یک عروسک خیلی معمولی برای دختر من، سوغات آورد.
سال ۹۴ بود. دخترم داشت با این عروسک بازی میکرد که خیلی زود از هم وارفت و به چند تکه تقسیم شد! دخترم زد زیر گریه که چرا عروسکم اینقدر زود خراب شد. همین که مشغول بودم تا قطعات آن عروسک را دوباره سر هم کنم، با خودم گفتم چرا اینقدر باید یک عروسک، بیکیفیت باشد؟ همان لحظه بود که این ایده به ذهنم رسید که کار پدر علی، باید همین باشد؛ تولید اسباببازی باکیفیت. این ایده زمانی به ذهنم رسید که هنوز بحث مشارکت با حوزه اساساً مطرح هم نشده بود. ما کار را تا مرحله انیمیت پیش برده بودیم که همکاریمان با حوزه هنری جدی شد و به همین دلیل در داستان و محتوا هیچ دخل و تصرفی نداشتند.
هفت سال پیش که این ایده در ذهن شما شکل گرفت و تولید این انیمیشن کلید خورد، احتمالاً هیچکدام شما، در خواب هم نمیدید که حاصل کارتان قرار است در شرایطی مشابه آنچه امروز در جامعه شاهدش هستیم، اکران شود. وضعیت ملتهبی که بیتردید اصلیترین قربانیانش کودکان هستند. «لوپتو» یی که آن زمان در ذهن داشتید، حالا در این شرایط به دست مخاطب شما رسیده است. فکر میکنید این انیمیشن، برای بچهای که دارد شرایط ملتهب این روزها را درک میکند، چه حرفی دارد؟ فکر میکنید «لوپتو» میتواند دردی را از بچههایی که در این شرایط روحشان زخم برداشته است، التیام ببخشد؟
عسگری: اگر بخواهم رک صحبت کنم، یک فیلم شاید بتواند، یک ساعت، یک هفته و در بهترین حالت، یک ماه ذهن یک بچه را از پیرامونش پرت کند و به او این مسئله را یادآوری کند که تو همواره باید امیدوار باقی بمانی. متأسفانه حجم تولیدی که ما برای مصرف کودک ایرانی در این سالها داشتهایم، بسیار کم بوده است. در یک دهه گذشته به اندازه ۱۱۰ انیمیشن سینمایی هم برای عرضه نداشتهایم و با این تعداد از تولیدات بعید میدانم بتوانیم شاهد اتفاق بلندمدتی باشیم.
عسگری: ما حتی در بعد رسانهای هم تولیدات درخوری برای کودکان نداشتهایم. خیلی از خوراک مصرفی بچههای ما، امروز از خارج از کشور تأمین میشود و این اتفاق خوبی نیست. ما اگر دغدغه پیشرفت در هر زمینهای داریم، باید بتوانیم این خوراک را خودمان تأمین کنیم صرفاً هم بحث انیمیشن نیست، ما حتی در بعد رسانهای هم تولیدات درخوری برای کودکان نداشتهایم. خیلی از خوراک مصرفی بچههای ما، امروز از خارج از کشور تأمین میشود و این اتفاق خوبی نیست. ما اگر دغدغه پیشرفت در هر زمینهای داریم، باید بتوانیم این خوراک را خودمان تأمین کنیم. این به معنای آن نیست که هر آنچه در غرب و شرق ساخته میشود، برای ما خوب نیست، اتفاقاً خیلی از آنها خوب است، اما قطعاً متناسب با فرهنگ ما نیست. این ما هستیم که باید متناسب با فرهنگ خود تولید داشته باشیم.
امینزاده: من خودم خیلی اهل تماشای انیمه نبودم و خوشم هم نمیآمد. در مقطعی از یک استاد مشاوره گرفتیم و شاید حدود ۳۰ جلسه هم با او کلاس داشتیم. او ما را به سمت تماشای انیمهها سوق داد. در همه این انیمهها میدیدیم که کاراکتر اصلی، مدام در حال تلاش است.
صادقی: این ویژگی ژاپنیهاست که برای به دست آوردن هر چیزی، تلاش میکنند. آنها نفت ندارند و هر چه دارند تا را با تلاش به دست آوردهاند. این بخشی از فرهنگ آنها شده است.
امینزاده: اینکه آقای عسگری میگوید، نکته بسیار درستی است. ما با یک انیمیشن، نهایت میتوانیم یک ساعت بچه را به سمت خود جذب کنیم در حالی که باید بتوانیم بچه را بعد از فیلم خود، به یک محصول دیگر بسپاریم. حتی طراح بیلبوردهای خیابانی هم میتواند جزیی از این زنجیره باشد. باید مدام این شادی و امید را به کودک تزریق کنیم تا برای ثانیهای هم دچار ناامیدی نشود. ما به اندازه خودمان این کار را کردیم و امید داریم، بعدیها هم نقش خودشان را ایفا کنند.
صادقی: البته عمق تأثیرگذاری هم مهم است. ممکن است هسته محتوایی یک انیمیشن تا آخر عمر با یک بچه باقی بماند و یک اثر دیگر شاید فقط در لحظه تماشا برای مخاطب سرگرمکننده باشد. هر دو نوع اینها وجود دارد. خودم از گذشته به یاد دارم که مثلاً یک شخصیت از یک رمان، حس سخاوتمندی را به ما منتقل میکرد و این حس تا مدتها با ما باقی میماند. هر چه این تأثیرگذاری عمیقتر باشد، قطعاً مهم است. یعنی در کنار آن تعدد تولیدات، به این مسئله عمق تأثیرگذاری هم باید توجه داشته باشیم. اما دوست دارم درباره نکتهای که شما گفتید هم صحبت کنم؛ اینکه میگویید در خواب هم نمیدیدم که شرایط اینگونه باشد، بله، قطعاً همینطور است.
سالهایی که مشغول تولید «لوپتو» بودیم، برای شخص من سختترین سالها عمرم بود. من پدرم را در کودکی از دست دادم و در همین دوران تولید «لوپتو» و به دلیل کرونا، مادرم را هم از دست دادم. طبیعتاً من هم دیگر آن آدم هفت سال پیش نیستم اما همچنان دوست دارم، امید، حس خوب و نشاطی که زمانی در دلم داشتم را به بچهها منتقل کنم. همانطور که به درستی اشاره کردید، این ما هستیم که شادی را از بچهها میگیریم.
همین روزهایی که فیلم را اکران کردهایم، خیلی تحت فشاریم. ما سختیهای بسیاری کشیدیم تا این فیلم به سرانجام برسد اما واقعاً نمیخواهیم درباره این سختیها صحبت کنیم، تمام تلاشمان را کردیم که حس خوبی را به بچهها منتقل کنیم و حاصلش شد «لوپتو». این فشارها هم برایمان مهم نیست، ما همچنان به تلاشمان ادامه میدهیم. کودکی ما هم مدیون همان فیلمهایی است که در دهه ۶۰ برای ما تولید میشد. من کودک بودم که در کرمان یک بار به سینما رفتم و «گربه آوازهخوان» را روی پرده دیدم که خاطرهاش تا همین امروز برایم مانده است.
اتفاقاً از منظری شرایط روحی برخی بچههای امروز که متأثر از شرایط ملتهب جامعه هستند، چیزی شبیه احوالات شما در دهه ۶۰ است. آنچه در آن شرایط به بچههای دهه ۶۰ خیلی کمک میکرد، همین تولیدات کودک و نوجوان در سینما بود؛ از «گربه آوازهخوان» گرفته تا «شهر موشها» و «گلنار». اتفاقاً میخواستم بدانم فیلمی مثل «لوپتو» چقدر چنین رسالتی را برای خود در مواجهه با کودکان امروز قائل است؟
صادقی: عبور از شرایط ملتهب امروز، خیلی بیشتر متوجه بزرگترهاست تا بچهها. اینجا نقش والدین و بزرگسالان جامعه خیلی پررنگ میشود. ما همین امروز داریم تصورات بچهها درباره آینده را شکل میدهیم. چه حواسمان باشد، چه نباشد، داریم این تصویر را در ذهن بچهها شکل میدهیم. بچه در ذات خود، امید دارد، این ما هستیم که نباید کاری کنیم که این امید را از بچهها بگیریم. فقط کافی است مانع بچهها نشویم. آنها خودشان معدن انرژی و امید هستند. آنها معنی «ناامیدی» را نمیدانند. این ما هستیم که گاهی آنها را ناامید میکنیم. «لوپتو» میتواند این حال خوب را برای کودک بهوجود بیاورد اما نهایتاً برای همان یکی دو ساعت، مهم تداوم این حس با کمک بزرگترهاست. آیا حواسمان هست وقتی داریم درباره مسائل روز و التهابات جاری در جامعه صحبت میکنیم، چه حسی را به بچهها منتقل میکنیم؟ چرا باید جلوی بچهها از ترسها و هراسهایی که داریم، صحبت کنیم؟
صادقی: طرف آمده برای من در فضای مجازی فحش نوشته است و میگوید شما میخواهید مردم را به سینما بکشانید تا یک سینما رکس دیگر بسازید! آخر این چه سناریویی است که در ذهن مریض برخی شکل گرفته است؟ برخی دیگر فشار میآورند که اساساً شما چرا میخواهید در این شرایط حال جامعه را خوب کنید؟ این چه سوالی است؟
اشاره گذرایی به برخی فشارها و هجمهها به دلیل اکران «لوپتو» در این شرایط داشتید. کمی بیشتر درباره این موضوع صحبت میکنید؛ استدلال معترضان به اکران فیلم در این شرایط، چیست و چه بازخوردهایی در این زمینه داشتهاید؟
عسگری: من که به شخصه خیلی درگیر مسائل اکران نیستم و به دلیل عدم شهرت، خیلی هم طبیعتاً بازخورد خاصی در این زمینه شاهد نبودم. یعنی کسی آنچنان من را نمیشناسد که بخواهد تحت فشارم قرار دهد. با این وجود، اگر با معترضی در زمینه اکران «لوپتو» مواجه شوم، کاملاً مدافع اکران فیلم در این شرایط هستم و از این تصمیم دفاع میکنم. فارغ از اینکه من چه نگاه و رویکرد سیاسیای دارم، مخاطب این فیلم بچهها هستند و این فیلم ساخته شده تا حال بچهها خوب شود. چرا نباید در این شرایط اکران شود؟
صادقی: واقعیت این است که من سعی کردم فشارها را به بچههای گروه منتقل نکنم. فشارها در فضای پخش، واقعاً ناراحتکننده است. با این همه تلاش فیلمی را به سرانجام رساندهایم و در این شرایط ملتهب اکران کردهایم اما عدهای انگار آنقدر ذهنشان مریض است که با هر پدیده «حال خوب کن» مخالف هستند! طرف آمده برای من در فضای مجازی فحش نوشته است و میگوید شما میخواهید مردم را به سینما بکشانید تا یک سینما رکس دیگر بسازید! آخر این چه سناریویی است که در ذهن مریض برخی شکل گرفته است؟ برخی دیگر فشار میآورند که اساساً شما چرا میخواهید در این شرایط حال جامعه را خوب کنید؟ این چه سوالی است؟
این فشارها را صرفاً در فضای مجازی تجربه میکنید یا بهعنوان یک تهیهکننده در بدنه فعالان سینما هم نشانههای آن را دیدهاید؟
صادقی: ما بهعنوان انیمیشنساز خیلی با بدنه فعالان سینما در ارتباط نیستیم اما میدانیم فشارهایی از این سمت هم وجود دارد. بالاخره برخی از عوامل تولید انیمیشن ما، از فعالان حرفهای سینما هستند که دامنه فعالیتشان محدود به انیمیشن نیست و آنها هم تحت فشار هستند! به همین دلیل هم تقریباً از حضور در تمام مراسمهای مرتبط با اکران فیلم، در رفتهاند! حتی حاضر به حضور در افتتاحیه فیلم هم نشدند و ما میدانیم که همه این رفتارها، دلیل دارد.
برخی افراد در تیم ما بودند که شاید در برخی مسائل با آنها همنظر هم نبودیم اما بالاخره رفیق بودیم و همکاری میکردیم، امروز اما نشانههای این فشار از بیرون، کاملاً واضح است. اینکه برخی تلاش کردند اتفاقات بسیار تلخی مانند درگذشت کیان پیرفلک را به اکران فیلم ما گره بزنند و در توئیتی که علیه ما میزدند، نام این کودک را هشتگ میکردند تا به ما فشار بیاورند، بسیار برای من آزاردهنده است. با این همه اما عزم ما برای ادامه این مسیر جزم است و هر چه پیشتر میرویم در مسیری که انتخاب کردهایم جدیتر میشویم.