سید سعید هاشمزاده منتقد سینما به بهانه رونمایی از فیلم سینمایی « مصلحت » به کارگردانی حسین دارابی و تهیهکنندگی محمدرضا شفاه در سیونهمین جشنواره فیلم فجر به نقد و بررسی این فیلم سینمایی پرداخته است.
متن این یادداشت با تیتر «درباره محتوا؛ و این مسئله» را در ادامه میخوانید؛
نقد تیغ برندهای است و از نظر بسیاری فیلمسازی درباره آسیب اجتماعی، با نقد همراه است؛ آن هم تیغ تند و تیز نقد. و بی آن، هیچ اثری ندارد. چنین اثری زمانی ماناست و تاثیرگذار که جای زخمش باقی بماند؛ در عقل و احساس.
فیلم سینمایی «مصلحت» یک تریلر سیاسی است و فیلم سیاسی گستره فراوانی دارد. چنین اثری در سینمای ایران از دوسویه ثابت، ساخته و پرداخته میشود. سویهای که بالکل «رد میکند و میکوبد» و سویهای که «تمام قد دفاع میکند». در این میان «سویه نقد» گم شده است و مصلحت به شدت به سویهای نایاب در این گونه آثار سینمایی نزدیک میشود. سویهای که میخواهد نقد کند، آن هم با قرار دادن یک قهرمان و طراحی براساس «روایت شاه پیرنگی» یا کلاسیک که بهنظر لازمه یک تریلر پر از گره و خرده اتفاقات تو در توست.
این تلاش تا دو سوم فیلم، هم در اجرا و هم در چیدمان افتهای داستانی موفق و برنده است. داستان قهرمانی که میکوشد فساد در دستگاه قضایی را ریشه کن و بر اساس واقعیتهای موجود، قانون را معیاری برای قضاوت بر سر یک قتل میداند. اما سیر دادرسی به یک اتفاق و رسیدن به عدالت خدشهدار شده و طیفی از نیروهای داخلی و امنیتی دستگاه قضایی، بر ضد قهرمان داستان میکوشند که در اجرای عدالت اختلال ایجاد شود.
در این مسیر کلی، داستان سیری استاندارد و پرداختی درست دارد. هم قهرمان کنشگر است و هم کاراکترهای منفی قدرت قابل قبولی برای دفع چنین کنشی دارند. و نتیجهاش میشود گم شدن عدالت. تمی که سالهاست در سینمای ایران به دنبالش میگردیم. اینکه فساد سیستم قضایی دست مایه یک فیلم خوش ساخت شود. اما مسئله از آنجایی به سراشیبی میافتد که فیلمساز ترمز را میکشد. دست دخالت گر خود را وارد داستان میکند و بدون خونریزی میخواهد جراحی اجتماعیاش را انجام دهد. بدون اینکه بداند نقد، یا همان آسیب شناسی سیستم فاسد، به یک تیغ برنده نیاز دارد و به یک نتیجهگیری محکم و قاطع. و جراحی بدون خونریزی نمیشود.
گویی که یک تراژدی را میخواهیم با ملودرام به پایان برسانیم. قهرمان خود را نادیده بگیریم و دوربین را برای رسیدن به نتیجه مطلوب فرامتنی، به سمت و سوی دیگری بگیریم و متوجه آن نباشیم که چرخاندن دوربین از قهرمان به یک کاراکتر فرعی اما موثر، نمیتواند به منزله نادیده گرفتن و فراموش کردن قهرمانمان باشد. در واقع با این کار فیلم خوش ساختمان، دچار یک محتوای از بیرون تزریق شده میشود و شالوده ساختاری اثر در بخش پایانی بر هم میریزد و روایت را دچار اخلال میکند.
در واقع دوربین مصلحت به جای اینکه نقد خود را به سر انجام برساند، خود اسیر مصلحتاندیشی میشود، گویی میخواهد همه را راضی نگه دارد و شاکی پیدا نکند. در صورتی که نقد اجتماعی و طلب عدالت آن هم در ابعاد سیاسی خودش به دیدگاهی قاطع و نه محافظهکار احتیاج دارد. زمانی که فیلم به جای دادخواهی به قدیسسازی روی میآورد، تیغ نقدش را کند و بی اثر میکند و دقیقاً خود، معنایی که بر آن تاکید دارد را فراموش میکند؛ معنای مصلحت.
پی نوشت: «مصلحت» خوش ساخت است، تا فصل آخرش. فصل پایانیاش یک فیلم هندی میشود که به ژانر خودش هم پشت میکند، به یک تریلر سیاسی. تریلر اشک و آه نمیخواهد و نمیگیرد اما پایان «مصلحت» همین را میخواهد، اشک و آه و این پایان یک فیلم سیاسی نمیتواند باشد.