بیوگرافی کارل مارکس؛ زنجیرهای نامرئی
چرا کارگر باید روزی چندین و چند ساعت کار کند و از خود بیگانه شود و درنهایت همانقدری پول بگیرد که بتواند بخورد تا دوباره تولید کند؟ قطعا کارل مارکس یکی از بزرگترین منتقدان اجتماعی تاریخ است که نقد درست و جامعهای از جهان کرد اما به قول خودش نتوانست آنطوری که میخواست جهان را تغییر دهد. در ادامه با ما باشید تا نگاهی بر زندگی کارل مارکس داشته باشیم.
تولد و اوایل زندگی
کارل هاینریش مارکس در تاریخ 5 مه 1818 به عنوان سومین فرزند از نه فرزند متولد شد و والدینش هاینریش مارکس و هنریِت پرسبورگ بودند. او در محله پروکنگاس 664 در شهر ترییر متولد شد که در آن زمان بخشی از استان راین سفلی از پادشاهی پروس بود. مارکس یهودیتبار بود اما از نظر دینی به یهودیت باور نداشت.
بسیاری از افراد طبقه متوسط در زمان تولد مارکس ایدههای لیبرال متفکران عصر روشنگری فرانسه و آرمانهای سیاسی انقلاب فرانسه را میستودند. از جمله این افراد، پدر و مادر مارکس بودند؛ پدر او بهعنوان فردی غیرمذهبی، مردی از عصر روشنگری و علاقهمند به تفکرات فلاسفهای چون ایمانوئل کانت و ولتر بود. هاینریش یک لیبرال کلاسیک و حامی اصلاحات و ایجاد قانون اساسی برای پروسی بود که در آن زمان سلطنتی مطلقه بر آن حکومت میکرد.
تحصیل در دانشگاه بن
کارل مارکس علاقه بسیار زیادی به فلسفه داشت و تحت تاثیر فلسفه هگل، قصد داشت در دانشگاه بن فلسفه بخواند. اما پدر او با سماجت اعلام کرد که پسرش باید وکالت بخواند. مارکس نیز در دانشگاه وکالت خواند و به دلیل بیماری سینه از خدمت در ارتش معاف شد.
البته اصرارهای پدر باعث نشد تا پسرش از فلسفه دوری گزیند و مارکس عضو گروهی به عنوان هگلیهای جوان شد که هر شب بحثهای سنگین فلسفی داشتند.
نامزدی و ازدواج
کارل تابستان 1836 را در تییر سپری کرد و از این زمان جدیت بیشتری در ربط با زندگی و تحصیلات خود به خرج داد.
در همان سال با جنی فون وستفالن، از اعضای تحصیلکرده پایینترین طبقه اشرافی آلمان، نامزد کرد. جنی پیش از آن با پسری اشرافزاده نامزد بود و برای اینکه با مارکس باشد، به نامزدی خود با او پایان داده بود.
به علاوه، آن دو از نظر طبقاتی و دینی با یکدیگر تفاوت داشتند. این دلایل باعث شده بود نامزدی کارل و جنی از نظر اجتماعی مجادلهآمیز باشد. اما مارکس با پدر نامزدش، لودویگ فون وستفالن (اشرافزادهای لیبرال) دوست شد و حتی بعداً تز دکترای خود را به او تقدیم کرد.
بعد از هفت سال نامزدی، کارل و جنی به تاریخ 19 ژوئن 1843 در کلیسایی پروتستان در کرویتسناخ ازدواج کردند.
انتقال به پاریس و آغاز فعالیت سیاسی
در سال 1843، مارکس مشترکاً با شخصی به نام آرنولد روگه سردبیری روزنامه تازه تأسیس و رادیکال چپ تندرو پاریسی سالنامه آلمانی فرانسوی را عهدهدار شد و در اکتبر 1843 به همراه همسرش به پاریس نقل مکان کرد.
آن دو در ابتدا با روگه و همسرش در یک مکان بهطور مشترک زندگی میکردند اما زمانیکه شرایط زندگی را دشوار یافتند، بعد از تولد دخترشان جنی به سال 1844 در جای دیگر مستقر شدند.
در اصل کار در این روزنامه اوج شکوفایی فکری مارکس بود؛ جایی که مارکس پی بُرد میتواند با قلم خود حرکت تاریخی جهان را تغییر دهد.
آشنایی با انگلس و ماتریالیسم
در سال 1844 مارکس در کافهای در پاریس با فریدریش انگلس، سوسیالیست آلمانی، ملاقات کرد و این آغاز دوستی مادامالعمر آن دو بود.
انگلس اثر تازه خود به نام وضعیت طبقه کارگر در انگلستان را به مارکس نشان داد و او را متقاعد کرد که طبقه کارگر عامل و ابزار انقلاب نهایی تاریخ خواهد بود. مارکس و انگلس مدتی بعد با یکدیگر در نوشتن نقدی بر عقیدههای فلسفی دوست سابق مارکس، برونو باور، همکاری کردند. اگرچه مارکس منتقد باور بود، اما بیش از پیش تحت تأثیر ایدههای هگلیهای جوان ماکس اشتیرنر و لودویگ فویرباخ قرار داشت، هر چند سرانجام مارکس و انگلس ماتریالیسم فویرباخی را کنار گذاشتند.
آشنایی با آدام اسمیت و نگارش کتاب مهم سرمایه
مارکس از اکتبر 1843 تا ژانویه 1845 بهطور فشردهای خود را وقف مطالعه اقتصاد سیاسی (آدام اسمیت، دیوید ریکاردو، جیمز میل و دیگران)، سوسیالیسم فرانسوی (به ویژه کلودهانری سن سیمون و شارل فوریه) و تاریخ فرانسه کرد.
مارکس مطالعه اقتصاد سیاسی را تا آخر عمر ادامه داد که نتیجه آن اثر مهم اقتصادی او مجموعه سه جلدی سرمایه است.
مارکسیسم تا حد زیادی تحت تأثیر دیالکتیک هگلی، سوسیالیسم تخیلی فرانسوی و اقتصاد انگلیسی شکل گرفتهاست. با توجه به مطالعات قبلی او درباره دیالکتیک هگلی، مطالعه اقتصاد سیاسی در پاریس، بدان معنا بود که تمام مولفههای اصلی مارکسیسم تا پاییز 1844 سر جای خود قرار گرفته بودند. در طول زندگی، موانع زیادی مارکس را از مطالعه اقتصاد سیاسی بازمیداشتند، اما او همیشه زمانی را به مطالعه اقتصاد اختصاص میداد؛ زیرا قصد داشت لایههای درونی کاپیتالیسم را درک کند.
دست نوشتههای اقتصادی فلسفی
نمای کلی مارکسیسم تا اواخر سال 1844 در ذهن کارل مارکس شکل گرفته بود. بسیاری از جنبههای دیدگاه مارکسیستی در مورد اقتصاد سیاسی جهان با جزئیات زیاد بررسی شده بودند، اما مارکس نیاز داشت برای از بین بردن ابهامات ذهنی خود درباره این نظریه اقتصادی جدید، جهانبینی اقتصادی خود را به کاغذ منتقل کند.
مارکس در همین باب دستنوشتههای اقتصادی و فلسفی را نوشت. دستنوشتهها درباره موضوعات متعددی، شامل شرحی از ازخودبیگانگی کارگران، بود.
در همین اثر او برای اولین بار کمونیسم را جنبشی لقب داد که به این ازخودبیگانگی پایان خواهد داد. با این حال، تا بهار 1845 مطالعه ادامهدار مارکس درباره اقتصاد سیاسی، سرمایه و سرمایهداری او را بدین نتیجه رساند که نظریه اقتصادی سیاسی جدید مورد نظرش سوسیالیسم علمی لازم است بر پایه دیدگاهی مادهباورانه (ماتریالیستی) از جهان استوار شود.
زندگی انقلابی و تبعید در غربت
نوشتههای مارکس خیلی سریع به دست عموم رسید و کارگرانی را در سرتاسر جهان به موضوع موجود آگاه کرد. همین نوشتهها باعث شد تا بسیاری از حکومتها کارل مارکس را یک تهدید قلمداد کرده و وی را تبعید کنند. مارکس به صورت غیر مستقیم به بروکسل و سپس به انگلستان تبعید شد.
مرگ
بعد از مرگ همسرش جنی در دسامبر 1881، مارکس به التهاب تنفسی مبتلا شد که او را در 15 ماه آخر زندگیاش ناخوش کرد و باعث مرگ او در نتیجه برونشیت و پلورزی شد. مارکس به تاریخ 14 مارس 1883 در لندن، در سن 64 سالگی، بهعنوان فردی بدون تابعیت، درگذشت. خانواده و دوستانش جسد او را در گورستان هایگیت لندن در 17 مارس 1883 در قسمتی که مخصوص ندانمگرایان و خداناباوران بود، به خاک سپردند. به گفته فرانسیس وین، در مراسم خاکسپاری او بین نه تا یازده نفر حاضر بودند.
جهان در آتش کمونیسم
بعد از مرگ مارکس بود که جهان پوست انداخته و جهانیان با ایدههای او آشنا شدند. ثمره تفکرات مارکس انقلاب سرخ اکتبر 1917 در روسیه بود که در آن لنین با تکمیل تفکرات مارکس نخستین انقلاب چپ گرایانه در جهان را به ثمر نشاند و در نتیجه آن بیشتر کشورهای جهان شروع به انقلابهای چپ کردند. بسیاری ایده کمونیست مارکس را ایدهای با شکوه اما غیر عملی میدانند و امروزه دگر مارکس مسئله مردم نیست. از طرفی نیز بسیاری از روشنفکران همچنان مارکس را فیلسوفی بزرگ میدانند که جهان را به بهترین شکل ممکن نقد کرد.
بخشی از مهمترین سخنان کارل مارکس:
این آگاهی انسان ها نیست که هستی آن ها را تعیین میکند
بلکه این هستی اجتماعی آنهاست که آگاهی شان را تعیین میکند.
..........
سیاست مداران اگر با هم توافق کنند داراییمان را میدزدند
و اگر به اختلاف برسند ، جانمان را.
..........
اولین شرط خردمندی ، انتقادی نگریستن به خود است.
..........
اگر یه فکر احمقانه را حتی پنج میلیارد نفر قبول داشته باشند باز هم آن فکر احمقانه است.
..........
فلاسفه تا کنون در پی تفسیر جهان به طرق مختلف بودهاند، درحالیکه هدف فلسفه تغییر جهان است نه تفسیر آن.
..........
کارگران جهان متحد شوید، شما چیزی برای از دست دادن ندارید جز زنجیر خود.
..........
پیشرفت اجتماعی را می توان با موقعیت اجتماعی جنس زن سنجید.
..........
هگل در جایی میگوید همه وقایع و شخصیتهای بزرگ تاریخ جهان از نو به شکلی ظاهر میشوند. وی فراموش کرده اضافه کند: بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی.
..........
نگاهی بر زندگی جان لاک
معمولا یک اسم مقابل جریان چپ و سوسیالیسم میایستاد و آن چیزی نیست جز لیبرالیسم. جان لاک فیلسوف انگلیسی بود که در شکلگیری اندیشههای لیبرالیسم تاثیر ژرفی داشت و همواره از وی به عنوان پدر لبیرالیسم یاد میشود. البته این فیلسوف لیبرالیسم برخلاف آدام اسمیت نه از بُعد اقتصادی که لیبرالیسم را از بُعد فلسفی اجتماعی شکل داد. در ادامه نگاهی بر زندگی او خواهیم داشت. با ما باشید.
تولد و اوایل زندگی
جان لاک در 29 اوت 1632 میلادی، در رینگتون، در 19 کیلومتری بریستول انگلیستان، دیده به جهان گشود و در همان روز غسل تعمید داده شد. اندکی پس از به دنیا آمدن لاک، خانواده او به یک خانه روستایی در دهکده پنسفورد، کوچ کردند، جایی که لاک در آن پرورش یافت. پدر لاک که او نیز جان نام داشت، وکیل معروف و نظامی سابق بود که در جنگهای داخلی بریتانیا نیز حضور داشت.
تحصیلات
در سال 1647 میلادی، لاک به مدرسه معتبر وست مینستر در لندن فرستاده شد و تحت نظر الکساندر پاپم، نماینده مجلس و فرمانده سابق پدرش تعلیم دید.
او از طریق دوستش ریچارد لوور، که او را از مدرسه وست مینستر میشناخت با پزشکی و فلسفه تجربی که در دانشگاههای دیگر و در انجمن سلطنتی (جایی که لاک بعدها عضو آن گردید) تدریس میشد آشنا شد.
لاک در سال 1656 میلادی مدرک کارشناسی و در سال 1658 میلادی مدرک کارشناسی ارشد خود را دریافت کرد. او سپس در سال 1674 میلادی مدرک کارشناسی پزشکی گرفت. او در این دوران با دانش پزشکی بهطور گستردهای در دانشگاه آکسفورد آشنا شد و با دانشمندان و متفکران برجستهای مانند رابرت بویل، توماس ویلیس، رابرت هوک و ریچارد لوور همکاری کرد.
او در سال 1666 میلادی، لرد آنتونی اشلی کوپر (کنت شفتزبری اول) را که برای معالجه عفونت کبد به آکسفورد آمده بود، ملاقات کرد. کوپر که تحت تأثیر تواناییهای لاک قرار گرفته بود او را متقاعد ساخت که به جمع اطرافیان او بپیوندد.
شغل پزشکی
بعد از قبولی در رشته پزشکی، جان لاک به عنوان پزشک شخصی شروع به کار در خانه افراد مهم کرد. لاک بعدها به عنوان دبیر بخش تجارت و مزارع و مشاور اربابان نیز کار میکرد که این موضوع به او کمک کرد تا اندیشههایش را در مورد تجارت بینالمللی و اقتصاد شکل دهد.
نوشتن اولین آثار مهم
شفتزبری (کسی که لاک پزشک شخصی او بود)، به عنوان بنیانگذار حزب ویگ، تأثیر عمدهای در اندیشههای سیاسی لاک گذاشت.
هنگامی که شفتزبری در سال 1672 میلادی به عنوان صدراعظم برگزیده شد، لاک درگیر سیاست گردید. با کنار رفتن شفتزبری در سال 1675 میلادی، لاک زمانی را صرف مسافرت به مناطق مختلف فرانسه به عنوان راهنما و پزشک کلب بنکس نمود.
او در سال 1679، زمانی که وضعیت سیاسی شفتزبری بهبود یافته بود به انگلستان بازگشت. در همین زمان، و با احتمال زیاد به درخواست شفتزبری، لاک دو رساله درباره حکومت را تألیف نمود. با وجودی که قبلاً تصور میشد لاک این رسالهها را در حمایت از انقلاب باشکوه سال 1688 میلادی نوشته باشد ولی پژوهشهای جدید نشان دادهاست که این آثار پیش از رخداد انقلاب تکمیل شده بودهاست.
امروزه به آن به عنوان بحثی کلی در مخالفت با حکومت مطلقه (یه ویژه آن گونه که از طرف رابرت فیلمر و تامس هابز حمایت شده بود) و تأیید حقوق شخصی افراد به عنوان پایه مشروعیت حکومت نگریسته میشود. با وجودی که لاک با حزب ویگ در آن زمان همکاری داشت، امروزه از اندیشههای او درباره حقوق طبیعی و حکومت به عنوان اندیشههای انقلابی برای آن دوره زمانی از تاریخ انگلستان یاد میشود.
اتهام قتل و فرار به هلند
لاک در سال 1683 میلادی، پس از اینکه به او اتهام شرکت در دسیسه رای هاوس (دسیسه برای قتل شاه چارلز دوم) زده شد، مجبور شد علیرغم اینکه شواهد کمی علیه او برای همکاری در این نقشه وجود داشت، به هلند فرار کند.
در هلند، لاک این فرصت را یافت که به نوشتن بازگردد و مقدار زیادی از وقتش را صرف کار دوباره بر روی نوشتارش درباره درک انسان و تألیف مقالهای درباره بردباری نمود.
از جمله نوشتارهای او میشود به درباره درک انسان، دو رساله درباره حکومت و مقالهای درباره بردباری اشاره کرد که به صورت متوالی با فواصل زمانی اندک منتشر شدند.
پایان زندگی و مرگ
جان لاک در 28 اکتبر سال 1704 چشم از جهان فروبست و پیکرش را در حیاط کلیسای روستای های لور، در شرق هارلو به خاک سپردند. لاک هیچگاه ازدواج نکرد و از او فرزندانی به جای نماند.
تاثیر اندیشههای لاک بر تفکر سیاسی لیبرالیسم
لاک تأثیر ژرفی بر فلسفه سیاسی، و به ویژه بر لیبرالیسم نوین گذاشت. مایکل زوکرت عنوان میکند که لاک با معتدل کردن فلسفه حکومت مطلقه هابز و به ویژه مطرح کردن جدایی دین از سیاست لیبرالیسم را پایهریزی کرد.
لاک تأثیر زیادی بر ولتر گذاشت بهطوریکه ولتر از او با عنوان «لاک دانا» نام میبرد. بحثهای او در زمینه آزادی و قرارداد اجتماعی بعدها بر نوشتارهای الکساندر همیلتون، جیمز مدیسون، توماس جفرسون و سایر بنیانگذاران ایالات متحده آمریکا تأثیر گذاشت.
در حقیقت، یک بخش از رساله دوم به صورت کلمه به کلمه در اعلامیه استقلال ایالات متحده آمدهاست. اثرگذاری لاک به حدی بودهاست که توماس جفرسون نوشتهاست: «بیکن، لاک و نیوتن بدون استثنا بزرگترین انسانهایی بودهاند که در طول تاریخ زیستهاند. آنها پایههای ساختار عظیمی را ایجاد کردهاند که دانش فیزیکی و اخلاقی بشر در آن رشد میکند».
برخی از سخنان با ارزش جان لاک
محدودیت عادلانه ی دارایی انسان، در وسعت مالکیت او نیست.
..........
قوانین انسانی مقیاس سنجش اعمالی است که انسان ها باید انجام دهند. با این وجود مقررات بالاتری وجود دارند که این مقیاس های سنجش اعمال انسانی را ارزیابی میکنند.
این مقررات عبارت اند از: “قانون خداوند” و “قانون طبیعت”. بنابراین، قوانینی که انسان ها می سازند باید برحسب قوانین کلی طبیعت باشد و تضادی با این قوانین نداشته باشد. در غیر این صورت، این قوانین نادرست و زیان آورند. مجبور کردن انسان برای انجام هر کاری که متناقض و متضاد با طبیعت اش باشد غیر عقلانی به نظر می رسد.
جان لاک – رساله دوم
.........
اگر این را بپذیریم که حکومت داروی درمان شرارت هایی است که به دنبال داوری های انسان از اعمال خود می آید، و از این رو است که وضعیت طبیعی نمیتواند پایدار بماند، آن وقت میخواهم بدانم حکومتی که در آن یک نفر بر تعداد بی شماری فرمان می راند، آزادی آن را دارد که داور اعمال خود باشد، با رعایای خود هرچه میخواهد بکند بدون آن که مورد پرسش یا کنترل کسانی قرار گیرد که به خواسته های لذت طلبانه اون عمل میکنند؟
..........
نگاهی بر زندگی آدام اسمیت
آدام اسمیت یکی دیگر از فیلسوفان اقتصادی است که تاثیر ژرفی بر اقتصاد لیبرالیسم و سرمایهداری گذاشت. او با نگارش کتاب شاهکار خود یعنی ثروت ملل، تعریف جدیدی از سرمایهداری ارائه داد. در ادامه با ما باشید تا نگاهی بر زندگی آدام اسمیت داشته باشیم.
تولد و اوایل زندگی
زمان دقیق تولد آدام اسمیت مشخص نیست. اما چیزی که میدانیم این است که آدام اسمیت در سال 1723 در اسکاتلند نامگذاری شده و غسل تمعید داده شد. پدر او قبل از تولد فرزندش درگذشت و به همین دلیل مادرش نام وی را بر فرزندش گذاشت. همچنین نقل شده است که آدام اسمیت در سن 3 یا چهار سالگی توسط کولیهای رومانیایی دزدیده شده و بعد از مدتی به آغوش خانواده بازگشت.
تحصیل در رشته فلسفه
آدام اسمیت در 15 سالگی وارد دانشگاه گلاسگو اسکاتلند شد و شروع به خواندن فلسفه اخلاق و فلسفه اجتماعی کرد.
در سال 1740 میلادی اسمیت با بورس ویژه سنل دانشگاه گلاسکو وارد کالج بالیول در دانشگاه آکسفورد شد و در 1746 میلادی آن جا را ترک کرد. در 1751 میلادی با دیوید هیوم نویسنده و فیلسوف با نفوذ و مشهور اسکاتلندی آشنا شد.
میان این دو نفر از دیدگاه عقیدتی و شخصی نزدیکی بیشتری نسبت به سایر شخصیتهای مطرح در روشنگری اسکاتلند وجود داشت. در همین سال اسمیت کرسی استادی دوره آموزش منطق، در دانشگاه گلاسگو را به دست آورد و سال بعد در همین دانشگاه شروع به تدریس منطق کرد.
سفر به فرانسه
شهر گلاسگو مرکز جدی مطالعه و پژوهش و یکی از کانونهای روشنگری اسکاتلند بود. وی مدتی به پاریس رفت و با دکتر فرانسوا کنه پزشک دربار لوئی پانزدهم که بنیانگذار مکتب اقتصادی فیزیوکراسی بود به گفتگو پرداخت. به رغم عقاید جاری عصر که منبع ثروت را طلا و نقره میانگاشت، کنه زمین را یگانه سرچشمه ثروت میدانست و عقیده داشت ثروت از تولید سرچشمه میگیرد؛ او فقط طبقات کشاورز را مولد واقعی ثروت میدانست. آدام اسمیت با دکترین تمایل به کشاورزی کنه و فیزیوکراتها موافق نبود. اسمیت پس از بازگشت به اسکاتلند کتاب بررسی درباره ماهیت و علل ثروت ملل را در 1776 منتشر کرد.
ثروت ملل
این کتاب یکی از نخستین کتبی است که به بررسی جامع ماهیت ثروتمندی یک ملت میپردازد و موضوعاتی چون «تقسیم کار»، «تولید» و «بازار آزاد» را مورد پژوهش قرار میدهد.
ایدهی اصلی کتاب، خودکار بودن اقتصاد است؛ بدین معنی که اگر اقتصاد، آزاد گذاشته شود، خود را متعادل و تنظیم میکند و خودخواهی هر شخص در نهایت منجر به پیشرفت کل جامعه میشود. این مفهوم معمولاً با نام «دست نامرئی» شناخته میشود. البته آزاد بودن اقتصاد میتواند تحت تأثیر عوامل بیرونی متعددی قرار گرفته و محدود شود. تاجران ممکن است با یکدیگر تبانی نمایند و قیمتها را بالاتر از حد معمول نگه دارند. اسمیت معتقد است که جامعه باید همواره نسبت به این خطرات آگاه باشد.
برخی از مهمترین سخنان و جملات آدام اسمیت
پول کلا یک مسئله اعتقادی است.
..........
در جاده شهر شک و تردید باید از دره ابهام می گذشتم.
..........
دانشآموزان شواهد حواس خود را نادیده میگیرند تا انسجام ایدههای تخیل خود را حفظ کنند.
..........
همه با داد و ستد زندگی می کنند.
..........
اولین چیزی که باید بدانید خودتان هستید. مردی که خودش را می شناسد می تواند از خودش بیرون بیاید و مانند یک ناظر به واکنش های خودش نگاه کند.
..........
انسان حیوانی است که معامله می کند: هیچ حیوان دیگری این کار را نمی کند – هیچ سگی استخوان را با دیگری عوض نمی کند.