حسن عشایری، عصب شناس و پژوهشگر مسائل اجتماعی درباره تاثیر سبک زندگی بر سلامت روان، میگوید: «اگر زندگی با روزمرگی پیش برود بدترین حالت است و به سلامت روان آسیب میزند. در واقع شخصی که درگیر روزمرگی است آستانه تحمل پایینی دارد و تعادلش به هم میخورد، بهگونهای که میتواند عصبی و افسرده شود و از خود رفتارهای نامناسب نشان دهد.»
بی شک نمیتوان بعد روانی افراد را نادیده گرفت، چرا که بسیاری از بیماریها ریشه در مسائل روحی دارند. از نظر شما سبک زندگی چه تاثیری بر سلامت روان افراد میگذارد؟
وقتی از سبک زندگی حرف میزنیم، منظورمان برنامهریزی روزمره، پارک رفتن، استراحت، خرید، نظافت خانه و... است. البته پژوهشهای زیادی در مورد سبک زندگی در دورههای مختلف انجام شده که بخشی از آن به شخص و خانواده بر میگردد، ولی بخش دیگر آن تحمیلی است. ما اکنون در زندگی خود دچار استرس، اضطراب و... هستیم و این عوامل در بسیاری موارد تنشزا هستند، چرا که زندگی حالت عادی ندارد و دلخواه افراد نیست. در ابتدا باید این وضعیت را قبول کنیم تا سلامت روانی اتفاق بیفتد. به عبارت دیگر یک بخش از زندگی ما به دلیل شهرنشینی و ارتباطات روزمره دست خودمان نیست، اما آن قسمتی را که دست خودمان است میتواند استرسها و نارساییها را خنثی کند و به ما فرصتی دهد که بعد از کار با خانواده و دوستان ارتباط سالم و موثری داشته باشیم تا از نظر روانی به تعادل برسیم. اگر زندگی با روزمرگی پیش برود بدترین حالت است و به سلامت روان آسیب میزند.
در واقع شخصی که درگیر روزمرگی است آستانه تحمل پایینی دارد و تعادلش به هم میخورد، به گونهای که میتواند عصبی و افسرده شود و از خود رفتارهای نامناسب نشان دهد. از این رو سبک زندگی در صورتی به سلامت روانی افراد کمک کند که توام با برنامهریزی باشد. باید افراد از روزمرگی بیرون بیایند و برای بازتوانی بیشتر در زندگی فرصت بگذارند. برای تحقق سلامت روان در سازمان جهانی بهداشت از جانب کشورهای مختلف موارد زیادی مطرح شده که یکی از آن استفاده از فرهنگ هنر است؛ اینکه افراد مطالعه کرده و ذهنشان را از افکار پوچ پاک کنند، حتی به این بپردازند که توان تغییر چه کارهایی را دارند. به اعتقاد من برای مبارزه با استرسهای تحمیلی مساله شناخت بسیار مهم است. باید افراد نسبت به خانواده و دوستان خود به شناخت برسند و زندگیشان را ارزیابی کنند. برای مثال در نظر بگیرند که کجا کم و کاستی دارند، از کجا بزنند و به کجا اضافه کنند. در واقع سبک زندگی بدون برنامهریزی اصلا معنا ندارد. افراد باید دائما در حال برنامهریزی، ارزیابی خود و تجدیدنظر بوده و شوق تغییر داشته باشند؛ این گونه است که زندگی بهبود مییابد.
اینکه افراد ورزش کنند، تفریح مناسب داشته باشند، به علایق خود بپردازند و... چقدر میتواند بر سلامت روان آنها موثر باشد و وضعیت این مساله در ایران چگونه است؟
ایران کشوری در حال تغییر است. اگر کسی بخواهد ورزش کند و در این راه سلامتی خود را از دست بدهد، اصلا فایدهای ندارد. برای مثال در رشته بدنسازی قرار نیست که فقط ماهیچه و اندامها تغییر کنند. باید از نظر روانی هم به بدن توجه شود. مشکل ما این است که دقیقا روی اندامها تمرکز میکنیم. از سوی دیگر، باید امکانات از نظر مادی و محیطی بررسی شوند تا بتوانیم بهترین استفاده را از امکانات داشته باشیم. برای مثال برخی افراد میتوانند با پرورش گل در زندگی خود تغییر ایجاد کنند؛ نه آنکه گلی را بخرند و از آن نگهداری کنند، بلکه تغییر با خلاقیت مدنظر است. بنابراین در چارچوب سبک زندگی میتوانیم تغییراتی را ایجاد کنیم. این در حالی است که بخشی از سبک زندگی غیر از ورزش، توجه به فرهنگ و هنر و مطالعه کردن است.
چرا مردم ما محافل کتابخوانی ندارند؟ چرا برخی مردم به صورت جدی درباره نیازهای خود حرف نمیزنند و از دیگران نمیپرسند که شما چگونه مشکل خود را حل میکنید؟ گرچه تفریح در ایران بیشتر به معنی فروشگاه رفتن و وقت گذراندن است، اما نباید با هدر دادن اوقات فراغت به پوچی رسید. من به افرادی که برای مشاوره پیش من میآیند میگویم اقدامات انجام شده خود را در طول یک هفته برایم بازگو کنند، چرا که انجام برخی امورات بسته به توانایی افراد آگاهانه نیست و نمیدانند که چقدر سبک زندگی آنها به سلامت روانشان کمک خواهد کرد. از سوی دیگر، گاهی اوقات سبک زندگی میتواند سلامت روان افراد را به خطر بیندازد. برای مثال کم تحرکی، به تنهایی غذا خوردن و... نباید در محور زندگی قرار گیرند. میتوان با نوآوری به تفریحات کیفیت داد.
البته فرهنگ ما بیشتر بر اساس فردگرایی است و ما در خود نیز فرو رفته ایم، در حالی که میتوانیم از دیگران یاد بگیریم. بنابراین باید در زندگی از دیگران کمک بگیریم. باید فرد گرایی را در ایران تغییر دهیم، چرا که این مورد تا حدی پنهان مانده که ما حتی جرات بیان بسیاری مسائل را نداریم، در حالی که باید برخی مسائل با دیگران مطرح شود و مشارکت اتفاق بیفتد تا از این تغییر هم سبک زندگی بهبود یابد و هم سلامت روان تضمین شود. به نظر میرسد ما خیلی نمایشی هستیم و میخواهیم نشان دهیم که کم نمیآوریم، اما بهتر است با صداقت که لازمه زندگی است و برای سلامت روان مهم است به دیگران بگوییم تمایلی به مهمانیهای آنچنانی نداریم، چرا که کیفیت مجالس از کمیت آن برایمان مهمتر است. در مورد اشتغال هم باید گفت که باید در نظر بگیریم کار برای ماست نه ما برای کار. البته کار همراه با کسب درآمد میتواند سطح زندگی را ارتقا دهد.
شاهد آن هستیم که برخی افراد در جامعه دچار روزمرگی شده اند؛ برای بهتر شدن سبک زندگی رعایت چه مواردی ضروری است؟
در نشستهای دوستانه و خانوادگی باید نقد اتفاق بیفتد. یکی از مسائلی که سلامت زندگی را تضمین کرده و سلامت روان را تایید میکند این است که هم نقدپذیر باشیم و هم انتقاد کنیم. از سوی دیگر، در سبک زندگی کار، خانواده و اوقات فراغت مطرح هستند که باید برای آنها برنامهریزی کرد. اگر اوقات فراغت در تنهایی بگذرد، اثربخش نیست. ارتباطی موثر است که به زندگی معنا دهد. سبک زندگی یعنی معنا دادن به زندگی که فراتر از مسائل مادی است. به عبارت دیگر باید بدانیم چطور زندگی کنیم. در واقع زندگی در سه بعد زیستی، روانی و اجتماعی معنا پیدا میکند.
زندگی جاده صافی نیست. پستی و بلندی دارد، یعنی ممکن است اتفاقاتی بیفتد که قابل پیشبینی نباشد. از سوی دیگر، قدم زدن، تعمیرات وسایل خانگی و... جزو زندگی هستند، حتی بنده پیشنهاد میدهم که برای بالا بردن کیفیت امور شخصی اقدامات خود را در برگهای یادداشت کنیم و آنها را مورد ارزیابی قرار دهیم. من خود همین کار را انجام میدهم. گاهی خود را نقد و گاهی نیز تشویق میکنم. همچنین برای بهداشت روانی بهتر است هفتهای یا ماهی یک بار در خانواده شورایی بگذاریم و به اتفاق نظر برسیم که میتوانیم چه تغییراتی را ایجاد کنیم. تغییر سبک زندگی بدون نقشه امکانپذیر نیست و برنامهریزی میخواهد، چرا که باید زندگی آگاهانه اداره شود.