بازیگر پرحاشیه این روزها از «طپانچه خانم» می‌گوید
مارال فرجاد، آرش فلاحت‌پیشه، ندا مقصودی، گیلدا حمیدی، بهزاد جاودان‌فرد، غزاله جزایری، جواد پورحیدری، مرضیه سهراب، سیما خزاعی و سعیده آغویی در این نمایش همبازی او هستند؛ نمایشی که موفق شده بود در سی‌وچهارمین جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر، تندیس‌های بهترین کارگردانی، بهترین بازیگری زن، و بهترین طراحی لباس را از آن خود کند و به ‌عنوان نمایش برگزیده آن دوره از جشنواره شناخته شود، حالا برای دومین‌بار روی صحنه رفته است.
 

اغلب نمایش‌هایی که به دهه‌ها و قرن‌ها پیش بازمی‌گردند، سعی دارند زبان دیالوگ‌ها را به آن عصر نزدیک کنند. در «طپانچه خانم» به نظر می‌رسد در این باره شاهد افراط هستیم.

این بحث از گذشته‌ حتی در سینما هم مطرح بوده است. زبان نمایش، مصنوع است و شاید نتوان مابه‌ازای تاریخی مشخصی را برای این زبان در نظر گرفت. جوان که بودم و مجله فیلم را می‌خواندم، برخی منتقدان درباره دیالوگ‌هایی که مرحوم علی حاتمی می‌نوشت هم همین بحث را داشتند که در زمان قاجار، آدم‌ها با این لحن صحبت نمی‌کردند. علی حاتمی پاسخ داد که زبانی را ساخته است و این زبان به ‌دلیل گوش‌نوازی و وزن خاصی که در خود دارد، به گوش خوش می‌نشیند. همچنین از کلمات و واژه‌هایی استفاده می‌شود که امروز کمتر از آنها استفاده می‌شود. یکی از دلایلی که دوست داشتم در این نمایش بازی کنم، اتفاقا زبان آن بود.

این، کار شما را سخت نمی‌کرد؟

البته برای من چالشی بود که در این شکل از زبان بتوانم یک نقش را بازآفرینی کنم. طبیعتا سختی‌های خاص خود را دارد چون نقطه‌ای که باید در انتهای جمله بگذاریم، بعد از سه خط اتفاق می‌افتد. این‌که کجا نفس بگیرید و درعین‌حال حس را هم به کلمات منتقل کنید، کار دشواری است اما وقتی از ابتدا متوجه باشید که قرار است چه بگویید، این کار ساده‌تر می‌شود. این نوع زبان به این نیاز دارد که ابتدا خود بازیگر کلمات و مفهوم کلی را هضم کند و بداند می‌خواهد چه بگوید. وقتی خط قصه را بدانید و متوجه باشید در کجای جغرافیای این روایت قرار گرفته‌اید، متوجه می‌شوید که باید چه‌کار کنید و می‌فهمید با این دیالوگ چه کنش دراماتیکی صورت می‌گیرد.

به نظر شما در این نمایش، چه چیزی به متن‌های مبتنی بر خیر و شر افزوده شده است؟ مثلا به هوشنگ؛ کاراکتری که شما در طپانچه خانم بازی‌اش می‌کنید.

هیچ چهره سیاه مطلقی وجود ندارد. گوبلز در زمان جنگ‌جهانی دوم جنایت‌های بی‌شماری انجام داد و بسیاری از طرح‌ریزی نقشه‌های هیتلر به عهده او بود و تبلیغات زیادی در این زمینه انجام داده بود. در نتیجه از گوبلز، هیتلر، صدام‌حسین و... چهره سیاهی در ذهن داریم؛ اما جالب اینجاست گوبلز قبل از این‌که نیروهای متفقین به آلمان برسند، ابتدا فرزندانش و سپس خودش را می‌کشد. عکس‌هایی از او ‌همراه خانواده‌اش وجود دارد که مشخص می‌کند او ‌بشدت خانواده خود را دوست داشته است. صدام‌حسین هم همین روابط را با خانواده و... داشته است. درنتیجه همه افرادی که معتقدیم دیکتاتور و افراد سیاهی هستند، در زندگی شخصی خود وجوه انسانی هم ممکن است داشته باشند. هوشنگ هم نمی‌تواند کاملا شخصیتی تاریک و سیاه باشد. همیشه خودم را به‌جای شخصیتی که باید نقش آن را ایفا کنم، می‌گذارم. هوشنگ یک پسر جوان است که شاگرد یک خیاط است و شاید هیچ امیدی ندارد به‌جایی برسد و شب‌ها در همان خیاط‌خانه می‌خوابد. در حالی که اخترالسلطنه به او چراغ سبز نشان داده است، تصمیم می‌گیرد به او توجه کند تا از طریق او به نازونعمتی برسد. از سویی دیگر به‌عنوان یک انسان، تمایلات خاص خود را دارد و دختر زیبایی از تهران به این شهر کوچک آمده است که جذابیت‌هایی برای او دارد، اما تلاش می‌کند از او هم در راستای رسیدن به هدف نهایی‌اش که بالا کشیدن ثروت اخترالسلطنه است، استفاده کند. در سراسر نمایش البته شاهد افرادی هستیم که وجوه منفی آنها ‌بشدت برجسته‌تر دیده می‌شود.

قصه، قصه‌ای است که به چند مدل می‌شود روایتش کرد، حتی شاید کاملا رئال. معتقدید این بهترین صورت برای یک روایت کهن است؟

این قصه را می‌شد کاملا به‌شکل رئالیستی روایت کرد، چون قصه‌ای سرراست و کلاسیک است که در آن اخترالسلطنه به‌واسطه نسبتش با همسر شاه، نسل و تبارش، خان زاده بودن و اعتبار داشتنش در شهر، اکنون به ‌دلیل چند سفری که به فرنگ کرده می‌خواهد شهر کوچک خودشان را متمدن کند. این اتفاق آشناست چون در دوران قاجار این اتفاق زیاد می‌افتاد و طی سفرهایی که طبقه اشراف به کشورهای مختلف داشتند، باعث شده بود با زندگی غربی آشنا شوند، شیفته آن شوند و سعی کنند تجدد و مدرنیته را به ایران وارد کنند. قصه سرراستی است. قصه زنی با طپانچه‌هایش و درگیری‌هایی که با بخشی از حکومت پیدا می‌کند. نقطه عطفی هم وجود دارد و آن هم گسستی است که به‌واسطه طلاق عم‌قزی‌جان از شاه، با دربار پیدا می‌کند. چیزی که باعث شد بازی در این کار را قبول کنم شیوه اجرایی بود که در ابتدا با شهاب‌الدین حسین‌پور درباره آن صحبت کردیم. طی تمرین‌های خیلی طولانی به این شیوه اجرایی رسیده بودند و سعی کرده بودند این روایت سرراست را فرمالیستی اجرا و چیزهایی اضافه کنند که برای من جذاب بود یعنی اگر قرار بود رئالیستی اجرا شود برای من هیچ جذابیتی نداشت.

در آثار رئالیستی بازیگر سعی می‌کند شمایلی از نقش را در ذهنش بر اساس پیشنهادهای متن به‌وجود بیاورد و آن را با شرایط زیستی خود هماهنگ می‌کند و با توجه به امکانات و محدودیت‌های فیزیکی و بدنی خود نوعی هم‌پوشانی را به‌وجود می‌آورد و بازیگر روی صحنه ماحصل تمام این بخش‌ها را ارائه می‌کند.

مهم‌ترین تفاوت‌های کاراکتری چون هوشنگ را در نمایشی رئالیستی و در نمایش «طپانچه خانم» اگر بخواهید فهرست کنید، به چه مواردی اشاره می‌کنید؟

تفاوتش در این است که در این شکل کار، قرار نیست من جزئیات زندگی کسی همچون هوشنگ؛ یعنی یک شاگرد خیاط که به‌واسطه مال‌ومنال اخترالسلطنه و با این امید که این شخصیت ‌بزودی از دنیا خواهد رفت، امیدوار است به ثروت هنگفتی دست پیدا کند و... را بررسی کنم و سپس به نوع رفتار او فکر کنم. قرار بود فرمی از شخصیت را داشته باشیم و براساس تحلیلی که از شخصیت داریم، جزئیاتی را در فرم و استایل نقش در نظر بگیریم. من با توجه به شخصیت هوشنگ ریزه‌کاری‌هایی را به فرم بدنی و... او اضافه کردم و ناچار بودیم باقی جزئیات را به‌دلیل شیوه کار نادیده بگیریم؛ چون باید یک مجموعه را ارائه کنیم و مثل آثار رئالیستی جزئیات مهم و تعیین‌کننده نیست.

البته پیش‌ از این‌که من به گروه اضافه شوم، این نمایش در جشنواره فجر اجرا شده بود و من برای اجرای عموم به گروه پیوستم.

مسیر تئاتر ـ تلویزیون با ماشین سروش صحت!

حالا ممکن است برخی حواشی مثلا همین شوخی خواستگاری اخیرش، پیرامونش را گرفته باشند، اما اگر مخاطب حرفه‌ای تئاتر از دو دهه پیش باشید می‌دانید که محمد نادری، سال‌ها روی صحنه‌های مختلف تئاتر رفته و طبعا از سوی مخاطب عموم، چندان شناخته نشده است و حالا همه این رسانه‌ای‌شدن‌ها را از حضورش در مجموعه‌های تلویزیونی دارد. او که سال‌ها به عنوان بازیگری درخشان در تئاتر حضور داشت از چند سال پیش و با حضورهای تلویزیونی‌اش شناخته‌تر شده؛ این حضورها البته جز چند سریال و برنامه طنز دورهمی، شرکت در مسابقه ادابازی برنامه خندوانه را نیز شامل می‌شود. او را در واقع باید یکی از نتایج درخشان پروژه سروش صحت دانست؛ کارگردانی که در دهه اخیر چند بازیگر توانمند را از تئاتر به تلویزیون کشاند که نادری حتما یکی از آنهاست.