تیزر یا همان تریلر امروز یکی از مهمترین ابزارهای تبلیغاتی آثار سینمایی در سطح جهان محسوب میشود. ابزاری که در گذشته بیشتر برای آگاهسازی مخاطبان از اکران عمومی یک اثر سینمایی بود ولی امروز از آن به عنوان روشی برای جذب مخاطب به هر طریق ممکن استفاده میشود. اتفاقی که در سالهای اخیر در فرآیند ساخت تیزر برای برخی آثار سینمای ایران نیز بشدت به چشم میخورد؛ تیزرهایی که قرار است مخاطب را به سینما بکشاند، حتی اگر محتوای قابل برداشت از آن کاملا متفاوت از آنچه چیزی باشد که در فیلم نمایش داده میشود! فیلم «سارا و آیدا» یکی از نمونههای عینی این موضوع است. فیلمی به تهیهکنندگی و کارگردانی مازیار میری که به سیاق اغلب آثار پیشین این فیلمساز در فضایی اجتماعی و البته تلخ روایت میشود اما نکته جالب توجه در ارتباط با آن، تیزر تبلیغاتی آماده شده برای این اثر است. تیزری شاد و پرانرژی که با محوریت 2 شخصیت اصلی قصه یعنی سارا (با بازی غزل شاکری) و آیدا (با بازی پگاه آهنگرانی) تولید شده و در آن تنها از چند بخش شاد و عاشقانه اثر استفاده شده به شکلی که مخاطب غیرمطلع از قصه اصلی فیلم در نگاه اول تصور میکند قرار است با یک فیلم عاشقانه و پرانرژی و شاید دخترانه روبهرو شود، غافل از اینکه فضای کلی فیلم اساسا تلخ است و با آنچه در این تیزر نمایش داده میشود، تفاوت دارد؛ نکتهای که در ارتباط با تیزرهای ساخته شده برای برخی دیگر از فیلمهای در حال اکران سینمای ایران نیز به وضوح دیده میشود.
وجه اشتراک اغلب این آثار، قرار گرفتن آنها ذیل عنوان کلی «سینمای اجتماعی» است. سینمایی که محصول دوران بسته و جشنوارهزده مدیریت فرهنگی دهه 60 سینمای ایران است و در دورههای اخیر به واسطه موفقیت برخی فیلمسازان این حوزه در کسب جوایز بینالمللی و مانور تبلیغاتی رسانههای داخلی و خارجی بر این موفقیتهای ظاهری، تبدیل به ژانر مورد علاقه فیلمسازان ایرانی شده است. خروجی این موضوع تولید انبوهی از فیلمهای اجتماعی با فضایی تلخ است که بیشتر از آنکه برای مردم و مخاطب عام ساخته شده باشند، در پی جلب نظر مخاطبان خاص یا همان منتقدان و داوران جشنوارههای خارجی هستند.
هرچند اغلب سینماگرانی که آثاری با محوریت مسائل اجتماعی میسازند، رسالت سینما را در پرداختن به چنین موضوعاتی میدانند و مدعی آن هستند که مسائل نمایش داده شده در این آثار در واقع ترسیم بخشی از حقایق جامعه بر پرده سینماست ولی بدون شک آنچه مایه ادامه حیات سینما میشود، سلیقه و نظر مخاطب به عنوان مصرفکننده اصلی این هنر-صنعت است و به نظر میرسد در شرایط فعلی نظر مصرفکننده چندان با نظر سازندگان اینگونه آثار قرابتی ندارد.
شاید در نگاه اول ساخت تیزرهایی با حال و هوایی کاملا متفاوت از فضای تلخ اینگونه فیلمها صرفا حربهای تبلیغاتی از سوی سازندگان اثر برای جذب مخاطب به سینما محسوب شود- که البته روشی غیراخلاقی است- ولی با نگاهی عمیقتر به این موضوع میتوان پی به واقعیتی برد که بسیاری از فیلمسازان حامی سینمای تلخ اجتماعی طی این سالها به مرور به آن رسیدهاند؛ واقعیتی که از رنگ باختن حنای اینگونه فیلمها در پیش چشم مخاطبان سینمای ایران حکایت دارد.
سینمای اجتماعی که به بهانه طرح مشکلات و دغدغههای مردم در قالب سینما و با زبان هنر، طی این سالها به شکلی فزاینده و با انبوهی از فیلمهای کلیشهای با سوژههایی تکراری رشد کرد، حالا در باتلاقی گرفتار شده که مجبور است برای رهایی از آن، هویت خود را کتمان کند و برای معرفی خود به مخاطب و راضی کردن او برای نشستن پای آثاری که در این حوزه تولید شدهاند، بر سر مخاطبش کلاه بگذارد و خود را در قالب آثاری در سایر ژانرها معرفی کند تا شاید مخاطب دلزده از اینگونه آثار را- که بهروز افخمی بدرستی لقب «ژانر وجدان متورم» را به آنها داد- با هر روشی که شده به خود جذب کند.
به نظر میرسد فیلمسازانی که آثار خود را در سینمای اجتماعی جای میدهند، همواره در دوگانه جشنواره-مردم قرار دارند؛ از سویی تمایل به تشویق و برگزیده شدن در جشنوارهها دارند و از سوی دیگر برای ادامه تولید و شکست نخوردن به «مشتریانی» به نام مردم نیازمندند. از این رو است که اگرچه آنها ذائقه مردم را شناخته و مفهوم «امید» و «نشاط» را در تیزرهایشان به کار میبندند اما باز هم نمیتوانند فیلمی سالم و در راستای معضلات اجتماعی بسازند و این فریب اگرچه که شاید در ابتدا بتواند این قبیل فیلمها را به کف فروش برساند اما در ادامه اکران بیشک آنها را با افول مواجه خواهد کرد. فیلمهای زیادی هماکنون روی پرده هستند که با تبلیغات متفاوت از ماهیت حقیقی فیلم، فروش بالایی را در روزهای ابتدایی رقم زدهاند اما در ادامه اکران با معضل مخاطب مواجه شده و نتوانستند نظر مردم را جلب کنند. این رفتار که به نظر در آینده بیشتر شاهد آن خواهیم بود، بدون شک اعتماد مردم به سینما را کاهش خواهد داد و تمام سینما از این سیاست ضربه خواهد دید. لازم است تهیهکنندگان و فیلمسازان بدانند مهمترین عامل تبلیغات برای فیلم، ارتباط چهره به چهره و سفارشهای بین فردی مخاطب است، نه تیزرها و پوسترهایی که بیلبوردهای شهر را پر کند در حالی که سالنهای سینما خالی از جمعیت است. هماکنون با فیلمسازانی مواجهیم که چه در زمینه رئالیسم سیاه و چه کمدی، نمیتوانند با مخاطب ارتباط برقرار کنند و در واقع از شناختن جامعه ایرانی عاجز ماندهاند. به همین دلیل است که شاهد ابتذالهای جنسی در کمدی و سطحیگرایی آنها در مقابل افراطگرایی در سیاهنمایی فیلمهای اجتماعی هستیم و بیشک سینما با این قبیل ترفندها نمیتواند امیدی به تنفس در میان مردم به عنوان مخاطبان اصلی خود داشته باشد و بهتر است با رسالت تعهد به جامعه و شناخت مردم و معضلاتشان قصههای ایرانی را دستمایه تولید اثر سینمایی خود قرار دهد.