بوی برادران شهیدم را می شنوم. هر سال که به اواخر دی ماه نزدیک می شویم و به روزهای آسمانی شدن زنده یاد احمد زارعی وصل می شویم، دوست دارم از عطر شگفت نوشته های شهید احمد زارعی بنویسم. تاثیرگذاری زارعی در جریان شعر انقلاب اسلامی قابل تحسین است. جریان شعر انقلاب که در خراسان شکل می گیرد و به علمداری او به اوج می رسد، نمونه ای از این تاثیرگذاری است. خستگی ناپذیری او در انتشار نشریه های پرتیراژ امید انقلاب، کودک مسلمان بلوچ و ... باعث شد تا این نشریه ها در سال های ابتدایی جمهوری گل محمدی ارتقا یابند.
در شعر احمد زارعی، ارزش های انقلاب چشم نوازی می کند. وقتی شعرهای این شاعر پر درد را می خوانی، بیشترین واژه ای که در این ابیات نمایان است در دو دغدغه مند است؛
«مگر قرار نشد سر به انقلاب دهیم
مگر قرار نشد دل به آفتاب دهیم
مگر قرار نشد از میان خون گذریم
زتیغ زار بلا با سر جنون گذریم»
(چه عطر شگفتی ص40)
و در میان، او در راهش ثبات قدم دارد و به ایستادگی اش افتخار می کند.
«به جان آن لحظاتی که عهد خون بستیم
بر آن قرار اگر نیستید، ما هستیم»
احمد زارعی با نگاه عمیق فرهنگی خود این گونه جماعت سیاست مدار را به وحدت می خواند؛
«به را ه تفرقه رفتن مگر گناه نبود؟
نه چپ، نه راست، مگر مستقیم، راه نبود؟
مگر نه اهل نمازید، پس چه می کردید؟
مگر نه کعبه در این جانب است، برگردید.»
شاید بتوان گفت مهم ترین ویژگی شعر زارعی، نقد درون گفتمانی اوست. نقدی که از زبان انقلابی او می تراود، دغدغه اصلاح اجتماع را دارد. اما خیلی اوقات این نقدها گدازه هایی را می ماند که از کوره آتشفشان دل زارعی می تراود؛ این نگرانی ها مبیّن این است که نمی تواند بی عدالتی ها را نظاره کند و به همین روی شمشیر از نیام شعر شورشی اش می کشد و برّنده و گیرا فریاد می زند که :
«کاخ با کوخ؟ چه می بینم؟ یاران، یاران!
این قصوری است که از ماست، نه از هشیاران
آی خورشید! برادر! نفسی با من باش
ظلمات است برادر نفسم روشن باش
از مهر برآور نظری در من کن
حال و روز من و این طایفه را روشن کند.»
اگر از شعر زارعی بگذریم، نثر های او در لایه های زیبایی از اندیشه و عاطفه نهان است و شگفتی ما زمانی بیشتر می شود که نثرش را شکوفا می بینیم! به برخی از نثر وی دقت کنید؛ «هیچ گاه بدین گونه شهادت را نزدیک به خود و درون خود احساس نکرده ام. در میان قفسه سینه ام، میان گوش های قلبم و در مغزم و شقیقه هایم. بوی همه برادران شهیدم را می شنوم؛ بویی آشنا، ولی مرموز، نه مرموز که ناشناخته. آری بویی آشنا و ناشناخته. نزدیک به عصر گل سرخ.»
(چه عطر شگفتی ص9)
نثر زارعی همسایه دیوار به دیوار شعر است، شعری که در لفافه ای از اندیشه و احساس پیچیده شده است. و جالب است که در همین نثرها حرف های عمیقش را گوشزد می کند. حرف هایی که مثل شعرهای انقلابی اش بُرّا و برنده است؛
«آخر کلام این که، مکتب را داشته باشید، مکتبی رفتار کنید، مکتبی اندیشه کنید و مکتب همه چیز شما باشد و همه چیز را برای مکتب بخواهید. دست از سیاسی کاری و محافظه کاری و مصلحت کاری بردارید و همیشه در نظر داشته باشید که این خون ها نه برای اشخاص، که برای مکتب ریخته شده است.» (همان ص10)
و می گویند که احمد خودش مصداق این جملات بود. یعنی اهل سیاسی کاری و مصلحت اندیشی نبود. در دواره ها و عشق واره ها او در شعر و نثرش این مصادیق را به روشنی نشان می دهد. ویژگی های مذکور از خواندن شعرهای «شب و باران و نماز»، « آشنای غریب» و ... به دست می آید و پیش از بیست سال است که هنوز «احمد زارعی» تکرار نشده است. چه قدر باید زمان بگذرد تا فردی مثل احمد، ظهور کند؟ توجه به انسان های شاعر و انقلابی از جنس احمد، از جمله فعالیت هایی است که باید مد نظرمان قرار گیرد. مرور اندیشه های احمد در اشعارش و نثرهایش ما را با یک انسانِ موفق و هنرمند عصر انقلاب آشنا می کند. باید بکوشیم تا شهید احمد زارعی، بیش از بیش برای نسل امروز شناخته شود که شناساندن این قله های ارجمند از جمله کارهایی است که بر دوش من و شما نهاده شده است.
بیایید احمد زارعی را بهتر بشناسیم. هم شعرش را نقد و بررسی و تفسیر کنیم، هم نثرش را موشکافی کنیم و هم اندیشه اش را بازخوانی کنیم...
بیایید زارعی ها را بیشتر بشناسیم.