به گزارش افکارخبر به نقل ازهمشهری نیوز ، پس از انجام موفقیت آمیز عملیات ثامن الائمه در شرق رودخانه کارون توسط نیروهای ایرانی که منجر به شکستن حصر آبادان شد و در حقیقت مرحله اول عملیات آزاد سازی خرمشهر محسوب می‌گردید، بررسی برای استفاده از موفقیت این عملیات هم در منطقه خرمشهر و هم در منطقه بستان و غرب دزفول آغاز گردید وبا توجه به ویژگی‌های منطقه بستان تقدم تلاش به این منطقه داده شد.

 

انتصاب شهید علی صیاد شیرازی به فرماندهی نیروی ارتش سبب نزدیکی بیشتر ارتش و سپاه شد و این امکان به وجود آمد که فرماندهان سپاه و ارتش استراتژی عملیاتی جدیدی را طراحی کنند.

 

 

 عملیات «طریق القدس» اولین مرحله از این استراتژی محسوب می شد. ویژگی اصلی عملیات طریق القدس، گذشتن از زمین‌های رملی غیر قابل عبور در شمال منطقه عملیاتی بود که سبب غافلگیری دشمن گردید. با موفقیت در محور شمالی، موقعیت نیروهای عراقی مستقر در محور جنوبی نیز متزلزل شد و عملیات در این محور هم به پیروزی رسید.

 

در این عملیات کلیه اهداف تأمین شد. شهر بستان و تنگه مهم چزابه آزاد شد و پس از گذشت ۴۲۰ روز از شروع جنگ ، رزمندگان توانستند در منطقه عمومی سوسنگرد و بستان در مرز مستقر شوند. همچنین تصرف چزابه سبب شد که اتصال قوای دشمن در غرب کرخه و غرب کارون گسسته شود. به این ترتیب توان ارتش عراق در جنوب تجزیه شد و زمینه مناسب برای پیروزی عملیات فتح المبین پدید آمد. در این عملیات لشکر ۹ عراق نیز آسیب فراوان دید.

 

 

عملیات طریق القدس از چنان اهمیتی برخوردار بود که امام خمینی (ره) در پیام تبریک خود آن را «فتح الفتوح» نامیدند.

 

روند عملیات:

 

درساعت ۳۰ دقیقه بامداد باران رحمت الهی باریدن گرفت. ناگهان فرمان حمله در بی سیم ها پیچید: از رشید به کلیه واحدها، «یا حسین» و حمله با فریاد تکبیر آغاز شد.

 

در ساعت۴ صبح بستان به محاصره نیروهای خودی درآمد و رزمندگان اسلام با عبور از دشت وسیع غرب سوسنگرد و رمل های شنی صعب العبور به پشت بستان و مقر توپخانه و واحد احتیاط دشمن رسیدند و با یک ضربه سنگین تعداد زیادی از کاتیوشاهای دشمن را منهدم کردند.

 

 

هنوز سپیده صبح نیامده بود که کلیه خطوط دشمن سقوط کرد و نیروهای اسلام سنگرهای دشمن را یکی پس از دیگری فتح نمودند. دراین عملیات که از شمال رودخانه کرخه در دو جهت ادامه یافت، رزمندگان اسلام زیر حمایت آتش هلی کوپترهای هوانیروز، استحکامات و سنگرهای دشمن را در خوزستان قطع کردند.

 

محورهای شمالی در منطقه تپه های الله اکبر و محورهای جنوبی در منطقه رودخانه کرخه پیشروی خود را همراه با انهدام دشمن ادامه داده تا این که در ساعت۱۰ صبح محاصره بستان تکیمل شد .
در اولین روز پس از عملیات ، نیروی هوایی در پوشش هوایی منطقه و تخلیه مجروحین نقش عمده ای بر عهده داشت . در روز دوم پاتک های مکرر دشمن با مقاومت سرسختانه لشکر ۱۶زرهی دفع شد و مبادله آتش توپخانه به شدت ادامه یافت، در روز سوم در تاریخ سه شنبه 61/9/10 دریک عملیات تهاجمی ، قوای اسلام ضمن ۲ کیلو متر پیشروی ، دومین جاده تدارکاتی دشمن را نیز در غرب بستان آزادکرده و تجهیزات کامل یک گردان عراق به دست قوای اسلام می‌افتد. روز سوم و چهارم ، تحکیم و تثبیت هدف ها و ایجاد مواضع پدافندی در شمال کرخه و تبادل آتش در دو جبهه شمالی و جنوبی ادامه داشت و در روز پنجم نیز با وجود تلاش زیاد دشمن برای غافلگیری نیروهای اسلام، با دادن تلفات زیاد، ثمر بخش نبود و در ساعت ۹:۴۵ روز سیزدهم آذرماه عملاً درگیری‌ها خاتمه یافت، به طوری که در اولین دقایق صبح روز جمعه ۱۳ آذر یک گردان زرهی و دو گردان نیروی مخصوص عراق از منطقه نهر سابله در جنوب شرقی بستان ضد حمله می‌کنند که ضمن پیشروی به سمت شمال سابله ، به محاصره نیروهای خودی می افتد و با انهدام چند تانک ، نیروهای عراقی در دو قسمت شمالی و جنوبی به همراه ۲۰ دستگاه تانک نابود و قلع و قمع می شوند . گستردگی این حمله حدود ۳ برابر منطقه آزاد شده در عملیات شکستن حصر آبادان بود که نزدیک به ۳۰۰ کیلومتر مربع و ۷۰ روستا آزاد شد.

 

 

سردار قاسم سلیمانی در بخشی از کتاب عملیات طریق القدس به روایت حوادث آن روز و چگونگی مجروحیت خود و چند تن دیگر از رزمندگان می‌پردازد که به شرح ذیل است:

 

هم‌زمان با مقاومت دشمن و عدم توفیق نیروهای اهواز در شکستن خط (وقتی) که بنا شد ما وارد عمل شویم، بچه‌ها به دلیل آتش شدید دشمن زمین‌گیر شده بودند و هر لحظه به تعداد شهدا و مجروحان اضافه می‌شد. در این لحظه من به راننده نفربر گفتم که از خط عبور کند. راننده تردید داشت. با او با تحکم برخورد کردم. او به سمت خط دشمن که سقوط نکرده بود راه افتاد. نفربر به موازات بچه‌ها در دشت می‌رفت. با حرکت نفربر که اولین وسیله‌ای بود که (با وجود اینکه) هنوز خط شکسته نشده بود از خاکریز عبور کرد و با صدای آن دشمن آتش‌ها را متوجه نفربر کرد. من به گروهان حمید چریک رسیدم که پشت سیم‌خاردار دشمن و گروهان اول خط‌شکن ما بود.

 

نفربر روی مین رفت و شنی‌های آن پاره شد و از حرکت افتاد. من با بی‌سیمچی‌هایم پیاده شدیم. تقریباً صد متر در دشت به سمت بچه‌ها رفتم تیربارها امان نمی‌داد. فرصت خوابیدن نبود. می‌دویدم. ابری بودن هوا بر تاریکی آن افزوده بود و فقط در نور تیربارها و منورها برای لحظاتی می‌توانستم ببینم.

 

در همین لحظه، یک گلولة خمپاره کنارم منفجر شد. من افتادم. این دقیقاً چسبیده به سیم‌خاردار دشمن بود. اساساً فاصلة خط ما با دشمن هفتصد متر تا یک کیلومتر بود و سیم‌خاردار در صد متری خاکریز دشمن قرار داشت. با انفجار خمپاره من پرت شدم. اول متوجه نبودم از چه ناحیه‌ای زخمی شده‌ام. قدری احساس خنکی در ناحیة شکم داشتم. بلند شدم. دوباره افتادم. تاریک بود. فقط بچه‌ها را در کانال می‌دیدم و بی‌سیم‌چی‌هایم معلوم نبودند.

 

گفتنی است سردار سلیمانی در همین عملیات بر اثر انفجار گلولة خمپاره از ناحیة دست و شکم به‌شدت صدمه دید.