نفیسه ترابنده در نقد فیلم بی رؤیا مطرح کرد: وای بحال جامعهای که زنان و مادرانش اینگونه باشند!«آرین وزیر دفتری» که در حوزه فیلم کوتاه چهره شناخته شدهای است و با فیلم کوتاه «مثل بچه آدم» در بخش سینهفونداسیون جشنواره فیلم کن هم حضور داشته با اولین فیلمش«بی رؤیا»با تکیه بر نام«هومن سیدی»بعنوان تهیه کننده به جشنواره آمده است.
«بی رؤیا»فیلمی متفاوت از فیلمهای معمول سینمای ایران است اما تفاوت و خاص بودن دلیلی بر خوب بودن نیست.فیلم در ژانر سرگردان است نمی خواهد صرفا یک درام خانوادگی باشد و اصرار دارد در ژانر معمایی و روانشناختی بگنجد اما در عمل هیچکدام نیست.فیلمساز ادعا دارد که این فیلمنامه را با الهام از چندین فیلم از جمله«بچه رزماری»نوشته است اما اگر شما ربط این داستان با داستان فیلم مشهور رومن پولانسکی را فهمیدید به ما هم بگویید!«بچه رزماری» درباره زن و شوهر جوانی است که شیطان پرستان در آنها نفوذ می کنند و زن بدون آنکه بداند از شیطان باردار میشود، در حالیکه «بی رؤیا» داستان زندگی زنی(طناز طباطبایی) است که در نیمه اول داستان فکر میکند رؤیاست،در اواسط داستان هویتی ندارد و در پایان حانیه میشود! شاید تنها وجه مشترک رؤیا و رزماری باردار بودن آنها باشد و خب یعنی باید فکر کنیم مثلا بچه دوم حانیه،بچه شیطان است یا بچهای که سرنوشت مادرش را دارد و شبیه مادرش مالیخولیایی و روان پریش می شود؟!
«بی رؤیا» همچون شخصیت اول قصهاش آشفته،سردرگم و بلاتکلیف است که این ضعف،عدم تاثیرپذیری بیننده از فیلم را بهدنبال دارد و مخاطب برای برقراری ارتباط با آن دچار مشکل اساسی می شود مگر آنکه از چنین فضاهای مالیخولیایی دیوانه کننده خوشش بیاید! در آثار روانشناختی، بیننده خودش را باید در بستر یک پیرنگ سینمایی ببیند و بعد از آن با بُعد روانگون اثر آشنا شود اما در این فیلم، پیرنگ گم شده است، زبان فیلمنامه الکن است، شخصیتها نیمه کاره رها میشوند و مخاطب صرفا با یک کابوس بیسروتهی همراه است که نه ابتدا دارد و نه پایان و نه روابط علت و معلولی که بتواند او را برای درک اتفاقات محیرالعقول داستان قانع کند.
جالب آنجاست که فیلمساز با نشانه گذاریهای خود در طول داستان به ذهنیت رؤیا مهر تأیید میزند تا مخاطب باور کند که زن سکانس آخر رؤیاست نه حانیه و این یعنی حانیه بعنوان یک مادر و زن باردار همچنان در فکر بابک و آرش است و از زندگی خود راضی نیست، صریح تر بخواهیم بگوییم یعنی زنی که جسم اش کنار یک مرد و روح و فکرش کنار مردانی دیگر است و وای بحال جامعهای که زنان و مادرانش اینگونه باشند.
به نظر نگارنده فیلم حتی بازیهای قابل قبولی هم ندارد، طناز طباطبایی همان نقش کلیشهای ای دختر مشوش و پریشان فیلم«دخترها هیس فریاد نمی زنند»،« خشم و هیاهو»و…. را تکرار کرده است.صابر ابر هم انگار رباتی است که در موقعیتهای مختلف قرار میگیرد نه عصبانیت اش معلوم است نه خونسردی اش و نه مهربانیاش،در هیچ موقعیتی کوچکترین تغییری در میمیک صورت و لحن ندارد.