حضرت ام البنین (س) یکی از چهار زن آزاده ای است که کمال وفاداری را در حق شوهر و سرورش امام علی (ع) انجام داد و پس از شهادت آن بزرگوار با هیچ کس ازدواج نکرد. همانگونه که امامه ، لیلی نهشلیه و اسماء بنت عمیس ازدواج نکردند.
در میان همسران امام علی (ع) پس از حضرت زهرا(س) مقام هیچ کدام از آنها به مقام ارجمند ام البنین نمی رسید. ام البنین بانویی شجاع ، فداکار و بسیار با فضیلت بود و لیاقت آن را یافت که مادر حضرت عباس(ع) گردد. از شواهد و قراین پیداست که ام البنین (س) سومین همسر حضرت علی(ع) بوده و در سالهای بین 20 تا 25 هجری قمری با ایشان ازدواج کردند.
خواستگاری علی (ع) از ام البنین (س)
عقیل بن ابی طالب در علم انساب و شناسایی افراد خانواده ها و قبیله های مختلف عرب تسلط کامل داشت. با توجه به تخصص و تجربه عقیل روزی به اس امام علی (ع) از او خواست که دختری از طوایف مشهور عرب را برایش انتخاب کند تا از او فرزندانی رشید ، شجاع ، دلیر و با شهامت به وجود آید.عقیل پس از تفحص و تجسس فراوان در بین قبایل و طوایف مختلف عرب و مطالعه در اخلاق و رفتار آنان سرانجام فاطمه را که بعدها به ام البنین معروف شد، پسندید و اوصاف او را به استحضار حضرت علی (ع) رسانید.
حضرت علی (ع) به او دستور داد که برای خواستگاری فاطمه(ام البنین) به بستگانش مراجعه کند. وقتی عقیل به خواستگاری
ام البنین آمد، با حزام بن خالد پدر او در این باره صحبت کرد و حزام با کمال صداقت و راستگویی گفت: شایسته امیرالمومنین(ع) یک زن بادیه نشین با فرهنگ ابتدایی بادیه نشینان نیست ، او با یک زن که فرهنگ بالاتری دارد باید ازدواج کند و این دو فرهنگ با هم فرق دارد؛ عقیل پس از سخنان وی گفت: علی (ع) از آنچه تو می گویی خبر دارد و با این اوصاف میل به ازدواج با او دارد، پدر ام البنین از عقیل مهلت خواست تا از مادر دختر ثمامه و خود دختر سوال کند و به او گفت: زنان بیشتر از روحیات و حالات دخترانشان آگاه هستند و مصلحت آنان را بیشتر میدانند.
خواب حضرت ام البنین (س)
وقتی پدر ام البنین نزد همسر و دخترش برگشت، دید همسرش موهای ام البنین را شانه می زند و او از خوابی که شب گذشته دیده بود برای مادر سخن می گوید:« مادر خواب دیدم که در باغ سرسبز و پر درختی نشسته ام،نهرهای روان و میوه های فراوان در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان می درخشیدند و من به آنها چشم دوخته بودم و درباره عظمت آفرینش و مخلوقات خدا فکر می کردم، در مورد آسمان که بدون ستون بالا قرار گرفته است و همچنین روشنی ماه و ستارگان. در این افکار غرق بودم که ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نوری از او مشاهده می شد که چشم ها را خیره می کرد، در حال تعجب و تحیر بودم که سه ستاره نورانی دیگر هم در دامنم دیدم، نور آنها نیز مرا مبهوت کرده بود. هنوز در حیرت و تعجب بودم که هاتفی صدا زد و مرا با اسم خطاب کرد. من صدایش را می شنیدم ولی او را نمیدیدم. گفت فاطمه مژده باد تو را به سیادت و نورانیت به ماه نورانی و سه ستاره درخشان که پدرشان سید و سرور همه انسانها است بعد از پیامبر (ص) و این گونه در خبر آمده است؛ پس از خواب بیدار شدم در حالی که می ترسیدم. مادرم تاویل رویای من چیست؟»
مادر به دختر فهمیده و عاقله خود گفت: دخترم رویای تو صادقه است و به زودی تو با مردی جلیل القدر که مجد و عظمت فراوان دارد ازدواج می کنی، مردی که مورد اطاعت امت خود است که از او صاحب چهار فرزند می شوی که اولین آنها مثل ماه چهره اش درخشان است و سه تای دیگر چون ستارگانند.
صحبت های دوستانه مادر و دختر ادامه داشت که حزام وارد اتاق شد و از آنها در مورد پذیرش علی (ع) سوال کرد و گفت: آیا دخترمان را شایسته همسری علی (ع) می دانی؟ اگر او را اهل و لایق این خانه می دانی که خادمه آن خانه باشد قبول کنیم و اگر اهلیت در او نمی بینی پس نه؟
همسر او که عشق مالامال از امامت داشت گفت: ای حزام به خدا سوگند من او را خوب تربیت کرده ام و از خدای متعال و قادر خواسته ام که او واقعا سعادتمند شود و صالح باشد برای خدمت به آقا و مولایم علی (ع) ، پس او را به مولایم تزویج کن. حزام برای اینکه دخترش فاطمه را نیز در خوشحالی خود شریک نماید این خبر مهم و قابل توجه را به اطلاع ایشان رسانید.
هنگامی که فاطمه(ام البنین) به حقیقت خواستگاری با فضیلت خود پی برد در حالی که عرق شرم و حیا در جبینش نشسته بود نتوانست از ابراز شعف خودداری نماید. وی در ظاهر هر چند سکوت اختیار کرد لکن شادمانی تمام وجودش را فراگرفته بود و خشنودی او را از این ازدواج اعلام می کرد.
سرانجام عقیل به وکالت از طرف برادرش علی بن ابی طالب(ع) خطبه عقد را جاری نمود و بدین ترتیب فاطمه دختر حزام به زودی رهسپار خانه حضرت علی (ع) گردید.
منبع؛ مولد عباس بن علی(ع)،محمدعلی الناصری،ص٣٦