صاحبنظران همواره در تحلیل دقیق رابطه میان عربستان سعودی و گروه های تکفیری و سلفی دچار مشکل هستند، چرا که این رابطه دچار پیچیدگی خاصی است و درک همه ابعاد آن بسیار دشوار به نظر می رسد. بسیاری به اشتباه همه گروه های سلفی را تحت دستور دولت عربستان یا آنها را دارای اندیشه سیاسی و اجتماعی همسان می دانند ولی به واقع گروه های سلفی به ویژه در عربستان به عنوان مهد این تفکر دارای شاخه های متعدد و انشعابات زیادی هستند و نوع رابطه آنها با جامعه عربستان و همچنین حاکمیت این کشور دارای منطق خاصی است که پی بردن به آن نیاز به بررسی و تحقیق دارد.
رشد شتابان سلفی گری
در شرایطی که تضاد و کمشکش سیاسی و امنیتی میان گروه های سلفی و جریان مقاومت در مسیر تشدید فزاینده قرار گرفته است، لزوم بررسی دقیق تر و توجه به جزییات بیشتر در ارتباط با این گروه ها بیش از پیش احساس می شود. اگر بخواهیم واقع بینانه به بحث رشد افراط گرایی و سلفی گری در منطقه نگاهی بیندازیم، پی خواهیم برد که این اندیشه طی سال های اخیر شاهد رشد چشمگیری بوده است. سلفی گری که از دهه 80 با ریشه گرفتن از اندیشه های ابن تیمیه و محمد بن وهاب با حمایت مالی عربستان و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس بار دیگر متولد شد، با وقوع جنگ عراق در سال 2003 (1382) و جنگ سوریه در سال 2011 (1390) بار دیگر به اوج رسیده است. در این میان عربستان سعودی چه در سطح حاکمیت چه در سطح نخبگان و بدنه اجتماعی به طور مستقیم و غیرمستقیم از برخی از شاخه های سلفی گری حمایت کرده است ولی این بدان معنی نیست که همه جریان های سلفی همگی از ریاض دستور می گیرند و تمام در راستای منافع آنها گام برمی دارند.
اولین گام در راستای درک روابط میان عربستان و گروه های سلفی شناخت دقیق این گروه ها به ویژه شاخصه های فعال آن در خود عربستان است. جریان های سلفی داخل عربستان به طول کلی به سه دسته قابل تقسیم هستند؛ سلفی های سنتی، سلفی های جهادی و سلفی های میانه رو.
1- سلفی سنتی: اولین شاخه از جریان های سلفی در عربستان، «سلفی های سنتی» هستند که درواقع همان وهابیت رسمی و حکومتی مورد نظر رژیم صهیونیستی است که مغز متفکر این جریان سلفی «شورای کبار العلما» است. وهابیت سنتی با چهره های شاخصی چون «محمد الشقره»، «عبدالله الغفاری»، «فیصل النور»، «صالح خوزان»، «صالح الشیران»، «محمد العین»، «عبدالله ترکی»، «بن محمد آل شیخ» و «عبدالعزیز آل شیخ» که مفتی کل عربستان است، وظیفه ترویج گفتمان مدنظر رژیم سعودی را با بهره گیری از شبکه های تلویزیونی، دانشگاه های اسلامی چون «محمد بن سعود» و «دانشگاه اسلامی مدینه»، اعزام مبلغ به کشورهای مختلف و دیگر فعالیت های تبلیغی نقش مهمی در گسترش سلفی گری دارند.
مخاطب سلفی های سنتی عموما اعراب سنتی و متشرع در عربستان و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس هستند. از نگاه آنها شیعیان و ایران دشمنان اسلام هستند و تمرکز اصلی خود را بر امور مذهبی با رویکردهای نژادی قرار داده اند. به این معنا که در گفتمان آنها اعراب نجد و عرب های حاشیه جنوبی خلیج فارس از اهمیت بالایی برخوردارند و غالب پیروان هم از اهالی این مناطق هستند.
جریان سنتی سلفی دارای دو شاخه است؛ اولین انشعاب که توسط «شیخ محمد امان جامی» ایجاد شد و به طرفداران آن «جامیه» گفته می شود با هدف مقابله با جریانات منحرف جهادی شکل گرفت که مبنایش مخالفت با اسلام سیاسی متاثر از سیدقطب است و براساس این دیدگاه یک مسلمان واقعی نباید علیه حاکم برحق (ولی امر مسلمانان) قیام کند.
دومین انشعاب که با عنوان «إحباب» شناخته می شود هم دارای ماهیت غیرسیاسی و بیشتر متمرکز بر اجرای شرعیات و تبلیغ و دعوت است. ریشه این انشعاب از پاکستان و تفکرات «محمداسماعیل دیوبندی دهلوی» است. این انشعاب از سلفی های سنتی مخالف مشاجره و فعالیت سیاسی است و اکنون «شیخ راشد الجدوع» رهبری آن را بر عهده دارد. هرچند دستگاه امنیتی عربستان با توجه به رشد هواداران این گروه اقدام به زیر نظر قرار دادان و توجه به تحرکات ترویجی و تبلیغی آنها کرده است.
2- سلفی جهادی: دومین شاخه از سلفی های فعال در عربستان جهادی هایی هستند که برخلاف سلفی های سنتی که تمرکزشان بر حمایت از فتواهای دینی و اصلاح فتاوی آنها و اهل مناظره بودند، به دنبال تجدیدنظرطلبی در سلفی گری دولتی و حکومتی هستند و به جای مناظره سلاح را برمی گزینند. پیشتازان اندیشه آنها ابن تیمیه، محمد بن وهاب و سیدقطب هستند و در تقابل با تمدن غرب و سکولاریسم قرار دارند. پیروان سلفی جهادیه متاثر از سلفی های اخوانی که در سال های ابتدایی قرن پیش در شبه جزیره عربستان ابتدا در کنار عبدالعزیز بودند و سپس در برابر وی ایستادند تصریح دارند که مشکلات جهان اسلام ناشی از دوری مسلمانان از اسلام واقعی است.
سلفی ای جهادی هم هرچند برداشت هایی از اندیشه علمای شیعه چون محمدباقر صدر و امام خمینی (ره) در زمینه اسلام سیاسی دارند ولی جمهوری اسلامی ایران و غرب را دشمنان خود می دانند و بیش از پیش روی تازه مسلمان ها به ویژه در کشورهای اروپایی برنامه ریزی می کنند تا بتوانند زمینه جذب این افراد به گروه های جهادی چون القاعده و داعش را فراهم کنند. سلفی های جهادی بیش از آنکه روی اجتهاد و مسائل مذهبی توجه داشته باشند، به مسائل امنیتی و سیاسی علاقه دارند. ریشه تفکرات این گروه بیش از هر چیز بر این مفهوم تاکید دارد که هدف دولت اقامه دین در جامعه است و دین با سیاست پیوند ویژه دارد.
«ژیل کپل»، اسلام شناس فرانسوی درباره سلفی های جهادی می گوید: «وهابیت جدید در افغانستان کمونیسم را نابود کرد و داعیه داری ایران برای جهان اسلام را خاموش کرد.» همان طور که ژیل کپل اشاره کرده، مهد رویش سلفی های جهادی افغانستان در زمان اشغال شوروی در دهه 80 میلادی بود که با آمیرش میان سلفی گرایی سعودی و اخوانیسم مصری متولد شد. البته این اندیشه که سمبل و نماد آن القاعده بود، در دهه 90 و سال های ابتدایی قرن جدید دچار تغییرات شد.
در میان سلفی های جهادی دو دیدگاه عمده وجود دارد؛ دسته ای از سلفی ها آمریکا و غرب را دشمن اول جهان اسلام می دانند ولی دسته دیگری از سلفی ها، شیعیان و ایران را دشمن اول خود می دانند. افرادی چون ابومصعب زرقاوی، رهبر القاعده عراق جزو دسته دوم هستند و بر این باورند دشمن اول جهان اسلام روافض (لقبی که تکفیری ها به شیعیان می دهند) هستند و تاکید می کنند که همچون صلاح الدین ایوبی که قبل از شکست صلیبی ها در بیت المقدس، فاطمیون را در مصر و شمال آفریقا نابود کرد، ابتدا باید شیعیان را درهم کوبید. اما در گفتمان این شاخه از سلفی های جهادی با تئوریسین هایی چون اسامه بن لادن و ایمن الضواهری رهبران سابق و فعلی القاعده به گونه ای دیگر به مسئله شیعیان می نگرند. هرچند آنها هم بر دشمنی با رهبران شیعه و جمهور اسلامی تصریح می کنند ولی بر این باورند که نباید مردم شیعه را کشت و این کار مایه وهن مجاهدان است و از این رو شکست دادن اسراییل و صلیبی ها به ویژه آمریکا در اولویت است.
3- سلفی میانه رو: سومین شاخه از سلفی ها به سلفی های میانه رو شهرت دارند. این گرایش که ریشه آن به دهه 90 بازمی گردد. از دگردیسی در سلفی های جهادی جوان ایجاد شد که پس از ورود نیروهای آمریکایی به خاک عربستان به اعتراض علیه حکومت سعودی پرداختند و به علمای «صحوه» مشهور شدند. این علما پس از اینکه دوره زندانی و محدودیت را سپری کردند، دوباره احیا شده و جریان جدید از سلفی گری را هدایت کردند.
این علمای سلفی در حال بازتعریف مفاهیم مدرن اسلامی با حفظ فاصله از جمهوری اسلامی و به دنبال مواجهه معقول تری با غرب هستند. آنها می کوشند با تئوریزه کردن اسلام سلفی با مفاهیمی چون ساختارگرایی، پسا عقلانیت و پست مدرن، فضایی جدید از خوانش اسلام سیاسی ایجاد کنند. این گرایش از سلفی های نخبگان و تحصیل کردگان را مخاطب خود قرار می دهند و برخلاف سلفی های جهادی که بیشتر بر مسائل سیاسی تاکید دارند، بر مسائل اجتماعی متمرکز هستند. البته این گروه هم ایران و متحدانش چون دولت سوریه و حزب الله را دشمن خود می دانند. برخی از ناظران و کارشناسان متخصص بر امور گروه های اسلام گرا به این باورند که سلفی های میانه تلاشی سازمان یافته از سوی سعودی ها برای مقابله با سلفی های جهادی هستند تا از این طریق مشروعیت خود را بازیابی کنند و اجازه ندهند سلفی های جهادی چون داعش و القاعده، سعودی ها را به چالش بکشند.
در میان سلفی های میانه سه جریان وجود دارد؛ «سروریه» که نقطه مقابل جریان جامیه اند و علمایی چون «سلمان العوده» و «ناصر العمر» آن را رهبری می کنند. «قطبیه» شاخه دوم از سلفی های جدید یا میانه رو مدل رقیق شده سلفی های جهادی که مخالف تکفیر و قتل غیرنظامی ها هستند و سمبل این شاخه ها را گروه های مخالف دولت سوریه همچون جیش الاسلام تشکیل می دهند. شاخه سوم از سلفی های جدید «روشنگری» نامیده می شود که بیشتر در میان متفکران، روزنامه نگاران و روشنفکران جامعه عربستان فعالیت دارد و مورد توجه قرار گرفته است.
می توان گفت که از میان شاخه های مختلف سلفی، سلفی های میانه رو انشعابی از جهادی ها هستند که در گذشته، منتقدان حکومت آل سعود بودند اما حالا تغییر شکل داده اند و در بستری معقول تر و به روزتر به دنبال دگردیسی سلفی گری در عصر جدید و دنبال گفت و گو با دیگر گرایش ها و مذاهب اسلامی هستند. البته آنها هم در ضدیت با ایران و شیعه همانند دو گروه قبلی هستند ولی می توان شرایط را برای گفت و گو و تبادل نظر با آنها از طریق کانال دوم دیپلماسی ایجاد کرد.
منبع: