یوزها بعد از شیر ایرانی و ببر مازندران، سومین گربهسان ایران هستند که شتابان به سمت انقراض پیش میتازند.
هومن جوکار، مدیر پروژه بینالمللی حفاظت از یوزپلنگ آسیایی در این زمینه میگوید: «دوربین تلهای در زمان خود یک اتفاق بزرگ بود، اما مساله این است که شناسایی افراد با استفاده از دوربینهای تلهای به معنای آماربرداری نیست، کاری که ما در حال حاضر در ایران انجام میدهیم هم در واقع نوعی نمونهگیری به حساب میآید. دوربینهای تلهای در برهه آغازین امید شگرفی را ایجاد کردند چرا که با استفاده از آنها این امکان فراهم شد که از هیچ مطلق برای شناسایی افراد گوشتخوار به روشی برای نمونهگیری برسیم. اما اگر قرار باشد که دوربینهای تلهای روشی برای بیان آمار جمعیتی باشند، آنگاه باید تخمین آنچه که ما از آن تحت عنوان جمعیت بسته یاد میکنیم، هم میسر باشد در حالی که در مورد یوزهای ما به طور مشخص برآورد جمعیت بسته غیرممکن است. (جمعیت بسته یعنی جمعیتی که در آن ورود و خروج اتفاق نمیافتد)
اگر ما بخواهیم دوربینهای تلهای به ما آمار بدهند، آنگاه مدت زمان دوربینگذاریها باید خیلی کوتاه باشد تا مطمئن باشیم که یوزی به جمعیت وارد یا از آن خارج نمیشود. طبیعی است که انجام اینکار ممکن نیست، یوزهای ما خصلت مهاجرت به سبک عشایری دارند و اگر مدت زمان دوربینگذاری کم باشد، بدیهی است که ثبتی هم انجام نخواهد شد. یک راه دیگر که باقی میماند این است که ما مدت زمان دوربینگذاری را زیاد کنیم، اما در اینجا هم این مشکل ایجاد میشود که اعداد باینری که برای محاسبات به دست خواهیم آورد یعنی همان صفر و یکها شامل صدها صفر و تنها یک الی دو عدد یک خواهد بود. بنابراین اعداد قابلقبولی هم برای استناد نخواهیم داشت. تحقیقات پژوهشگرانی مثل خانم سارا دورانت در آفریقا حاکی از آن است که دوربینگذاری کمکی به آماربرداری نمیکند و صرفا ایده اولیهای میدهد که ما متوجه شویم، تعداد حداقل جمعیت چقدر است. در ظرف سه ماه گذشته، ۱۹ فرد یوز آسیایی ثبت تصویر شدهاند اما باز هم تکرار میکنم که این عدد به این معنا نیست که کل جمعیت یوز در ایران این تعداد فرد است.»
پروژه بینالمللی حفاظت از یوزپلنگ آسیایی، قریب ۱۶ سال است که تلاش دارد تا با کمک کارشناسان ایرانی و خارجی بقای یوزها را تضمین کند.
یک محقق به نام شافر در سال ۱۹۸۱ میلادی (۱۳۶۰ ه.ش.) در مقالهاش نوآوری جالبی انجام داد. این محقق تعداد افراد لازم برای تضمین بقای بلندمدت یک گونه را تحت عنوان حداقل جمعیت زیستپذیر تعریف کرد. حداقل جمعیت زیستپذیر یعنی حداقل تعداد افرادی که بتوانند در هر زیستگاه مشخص به شکلی پایدار به بقای خود ادامه دهند. حداقل جمعیت زیستپذیر، کوچکترین جمعیت ایزولهای است که علیرغم تاثیرات قابل پیشبینی جمعیتی، زیستمحیطی، تصادفات ژنتیکی و بلایای طبیعی؛ شانس بقایی معادل ۹۹ درصد در ظرف ۱۰۰۰ سال آینده داشته باشد.
شافر با تاکید بر ماهیت طبیعت تجربی این تعریف، اعلام کرد که احتمال بقا میتواند ۵۰، ۹۵، ۹۹ درصد و یا هر درصد دیگری تعریف شود. برهه زمانی معلوم یا همان آینده قابل پیشبینی هم میتواند به شکل مشابه تعریف و مشخص شود. به عنوان مثال ۲۰، ۱۰۰ یا ۵۰۰ سال. نکته کلیدی این است که با تعیین حداقل جمعیت زیستپذیر امکان یک برآورد کمی فراهم میشود و این برآورد مشخص میکند که یک جمعیت برای آنکه در بلندمدت بتواند به بقای خودش ادامه دهد، چقدر باید بزرگ باشد.
این محقق تلاشها برای تعیین حداقل جمعیت زیستپذیر را با کنترل سیلاب مقایسه میکند و میگوید: «این کافی نیست که ما فرضا از میزان متوسط بارندگی سالانه به عنوان راهکار استفاده کنیم آن هم زمانی که میتوان از طریق برنامهریزی و سیستمهای مهار سیلاب و بالاخص دستورالعملهای توسعه و تجهیز تالابها وارد عمل شد؛ به جای آن میبایست برای موقعیتهای حاد و بحرانی مثل بارندگیهای خیلی زیاد و سیلابهای شدید برنامهریزی کرد حتی اگر احتمال وقوع آنها تنها هر ۵۰ سال یکبار باشد.
اما واقعیت این است که برآورد صحیح حداقل جمعیت زیستپذیر یک زیرگونه مانند یوز نیازمند انجام یک مطالعه دقیق جمعیتی و در عین حال تجزیه و تحلیل محیطی است. انجام اینکار هم میتواند خیلی هزینهبر و هم خیلی زمانبر باشد چنان که گاه ماهها و گاه حتی سالها برای انجام چنین تحقیق زمان لازم است.
متاسفانه بسیاری از گونهها به ویژه گونههای در معرض خطری مانند یوزها ابعاد جمعیتی بسیار کوچکتری از حداقل یا کمینه توصیهشده دارند. پژوهشی در مورد دو گونه نادر قورباغه نقبزن از جنس (Geocrina) در باتلاقهای جنوبغربی استرالیا نشان داد که ۴۸ جمعیت از ۵۱ جمعیت آنها کمتر از ۵۰ فرد دارند. همین مثال ساده نشان میدهد که ابعاد جمعیت این دو گونه تا چه اندازه شکننده است. از طرف دیگر نیمی از ۲۳ جمعیت ایزوله باقیمانده فیلهای غرب آفریقا هم کمتر از ۲۰۰ فرد دارد و این بدان معناست که ابعاد جمعیت به آن اندازه نیست که بقا را در بلندمدت تضمین کند. متاسفانه این یک واقعیت تلخ است که جمعیتهای کوچک نظیر یوزهای آسیایی خیلی بیشتر از جمعیتهای بزرگ در معرض خطر انقراض هستند.
کوشکی، تنها یوزپلنگ آسیایی نر در اسارت در کل دنیا
یک نمونه موردی در آمریکایکی از بهترین مطالعات مستند انجام شده به منظور اندازهگیری حداقل جمعیت زیستپذیر، بررسی و ردیابی مستمر ۱۲۰ جمعیت قوچهای شاخبلند بیابانهای جنوبغربی ایالات متحده است که در مورد برخی از این جمعیتها این مطالعات ۷۰ سال به درازا انجامیده. نکته مهم این مشاهدات این بود که نشان داد ۱۰۰ درصد از جمعیتهای مدیریتنشده با ابعاد جمعیت کمتر از ۵۰ فرد طی ۵۰ سال منقرض شدهاند درصورتی که کلیه جمعیتهایی بالغ بر ۱۰۰ فرد طی بازه زمانی مشابه دوام آوردهاند. علیرغم نقش تاثیرگذار عوامل بازدارنده بقای جمعیتهای کوچک، مدیریت زیستگاه توسط سازمانهای دولتی این امکان را به برخی از جمعیتهای کوچک قوچهای شاخ بلند داده تا مدتی دوام بیاورند وگرنه آنها نیز میتوانستند منقرض شوند. این اتفاقی است که احتمالا در مورد جمعیتهای یوز آسیایی ما نیز رخ داده است، همسایگان ما بیش از دو دهه است که یوزهای آسیایی را برای همیشه از دست دادهاند در حالی که پروژه حفاظت از یوز آسیایی در کشور ما قریب ۱۶ سال است که تلاش میکند تا از انقراض ابدی یوزها جلوگیری کند.
آیا تحرک میتواند مانع از انقراض شود؟
یک مطالعه بلندمدت جالب بر روی پرندگان جزایر چنل دورتر از سواحل کالیفرنیا انجام شده که نشان میدهد جمعیتهای پرندگانی با بیش از ۱۰۰ جفت زادآور شانسی بیش از ۹۰ درصد برای بقا در ظرف ۸۰ سال دارند. هرچند که موارد مغایری با این مساله هم وجود هست که در آنها جمعیتهای کوچک گاهی توانستهاند بر شرایط غلبه کنند. به عنوان مثال تعدادی از جمعیتهای پرندگان ظاهرا با ۱۰ یا حتی تعداد کمتری زوج زادآور توانستهاند ۸۰ سال دوام بیاورند. البته یکی از ویژگیهای شاخص پرندگان این است که قابلیت تحرک و جابجایی دارند و لذا اغلب به سرعت متوجه وضعیت خاص منطقه و انقراضهای محلی میشوند. در حالی که گونههایی که توانایی تحرک کمتر دارند، فاقد این توانایی هستند. در مورد یوزهای آسیایی نیز مهاجرتهای قابلتعمقی ثبت شده که میتواند ریشه در همین مساله داشته باشد.
چرا جمعیتهای کوچک به انقراض نزدیکتر هستند؟
جمعیتهای کوچک مانند یوزهای آسیایی به سه دلیل عمده در معرض کاهش سریع تعداد و انقراض قرار دارند:۱) از دست رفتن تنوع ژنتیکی و تنزل آن به واسطه درونآمیزی یا وصلت با خویشاوندان نزدیک ۲) نوسانات جمعیتی ۳) نوسانات زیستمحیطی و بلایای طبیعی
در اغلب جمعیتهای حیاتوحش که به صورت طبیعی زیست میکنند، مکانیسمها یا سازوکارهای متعددی مانع درونآمیزی یا همان جفتگیری بین خویشاوندان نزدیک میشوند. افراد اغلب از محل تولد خود دور میشوند یا عوامل بازدارنده رفتاری، بوهای فردی منحصربه فرد یا سایر نشانههای حسی مانع آن میشود که آنها با خویشاوندان نزدیکشان جفتگیری کنند. اما هنگامی که اندازه و ابعاد جمعیت کوچک است و یا جفتهای دیگر در دسترس نیستند، این مکانیسمها عملا کارآیی خودشان را از دست میدهند و نمیتوانند مانع درونآمیزی شوند.
جفتگیری میان والدین و اعقاب آنها، خواهر و برادرها (همنیاها) و نخستین فرزندان یک ماده یا یک نر همنیا و … موجب تحلیل جمعیت میشود. تاثیر این عوامل اغلب در نسلهای بعدی جمعیتهای کوچک که تعداد افراد کمتر میشود، خود را نشان میدهد. از طرف دیگر وجود تنوع ژنتیکی در جمعیتها برای بقای بلندمدت بسیار مهم است.
از دست رفتن تنوع ژنتیکی در یک جمعیت کوچک میتواند توانایی آن جمعیت برای پاسخگویی به تغییرات و شرایط جدید زیستمحیطی مانند آلودگیهای شیمیایی، عوامل بیماریزای جدید و تغییرات جهانی اقلیم همچون خشکسالی را تحتتاثیر قرار دهد و به شدت آن را محدود کند. بدیهی است که یک جمعیت کوچک احتمالا کمتر از یک جمعیت بزرگ تنوع ژنتیکی لازم برای سازگاری با تغییرات بلندمدت زیستمحیطی را دارد و بنابراین احتمال نابودی و انقراض یک جمعیت کوچک به نسبت بیشتر است.
واژه (Acynonyx) به معنی ثابت پنجه که در نام علمی این حیوان هم به چشم میخورد، اشارهای به یک ویژگی کاملا منحصر به فرد یعنی عدم توانایی در جمع کردن ناخنها است که سبب میشود تا یوزپلنگ در سرعتهای خیلی بالا (۱۱۰ کیلومتر در ساعت) بتواند مهار لازم را همچنان نگاه دارد
هشدارها و تهدیدهاابعاد جمعیت برخی از گونهها به شدت از نسلی به نسل دیگر تغییر میکند. اگر در یک سال تعداد جمعیت به شدت کاهش پیدا کند، ابعاد موثر جمعیت نیز به شکل ملموسی کمتر خواهد شد. این قانونی است که به آن گلوگاه جمعیتی گفته میشود و هنگامی اتفاق میافتد که ابعاد جمعیتی به شدت کاهش یافته باشد. تحت این شرایط افراد نمیتوانند ژنهای مهمی را که بقا و تجدید حیات جمعیت به آنها وابسته است، به نسل بعد منتقل کنند و این اتفاقی است که یوزهای آسیایی ما را نیز به شدت تهدید میکند.
یک اتفاق دیگر از همین دست هنگامی روی میدهد که تعداد معدودی از افراد، یک جمعیت را ترک میکنند و در جای دیگری جمعیت جدیدی تشکیل میدهند. جمعیت جدید اغلب تنوع ژنتیکی کمتری از جمعیت بزرگتر و اصلی دارد. این پدیده زمانی اتفاق میافتد که جمعیتهای در اسارت با استفاده از افراد به نسبت معدود تشکیل جمعیت میدهند. به عنوان مثال جمعیت در اسارت آهوهای اسپک ایالات متحده تنها از یک نر و سه ماده تشکیل شد.
شیرهای دهانه آتشفشانی نگورونگورو تانزانیا که مطالعه خوبی بر روی جمعیتشان انجام شده، نیز مثال قابلتعمقی از پدیده موسوم به گلوگاه جمعیتی هستند. جمعیت شیرهای این منطقه در گذشته حدود ۹۰ فرد بود تا اینکه در سال ۱۹۶۲م. (۱۳۴۱ ه.ش.) نوعی مگس به نام مگس سگی یا مگس طویله در منطقه شیوع پیدا کرد و دردسرساز شد. مگسهای طویله برخلاف دیگر اعضای خانواده (Mucidae) از خون پستانداران تغذیه کرده و آن را میمکند. شیوع گسترده این آفت، جمعیت شیرها را به ۹ ماده و ۱ نر تقلیل داد. دو سال بعد، ۷ شیر نر دیگر به این منطقه مهاجرت کردند. تا آنزمان هیچ مهاجرت دیگری انجام نشده بود. مهاجرت شیرها باعث شد که جمعیت در سال ۱۹۸۳م. (۱۳۶۲ ه.ش.) به ۱۲۵ فرد افزایش پیدا کند اما در دهه ۹۰م. بار دیگر جمعیت به دلیل شیوع ویروس دیستمپر سگسانان تا مرز ۳۴ فرد کاهش پیدا کرد. این بیماری را در اصل سگهای اهلی که توسط محلیها در محدوده خارج از ذخیرهگاه کراتر نگهداری میشدند، در منطقه شیوع دادند. از آن پس تاکنون جمعیت شیرها بین ۵۰ تا ۷۵ فرد نوسان داشته است.
تغییرات اتفاقی در نرخهای زاد و ولد و مرگ و میر، اختلال در رفتارهای اجتماعی به دلیل کاهش تراکم جمعیت و تغییرات ناگهانی محیطی همه میتواند به کاهش هر چه بیشتر ابعاد جمعیت کمک کند و لذا اغلب نیز انقراضهای محلی را در پی خواهد داشت، یوزهای آسیایی بنا به نظر برخی از کارشناسان وارد گلوگاه جمعیتی شدهاند.
اتفاقات عجیب و غریب در طبیعت
اجازه دهید که به یک مثال عجیب در طبیعت اشاره کنیم، در اوایل سال ۱۹۹۰ میلادی برابر با ۱۳۶۹ هجری شمسی، درصد عقابهای امپریال اسپانیایی بالغ زادآور به شدت کاهش پیدا کرد و علت هم این بود که پرندگان نر بالغ، منطقه را برای یافتن غذا ترک کردند. در نتیجه، درصد پرندگان نابالغ زادآور در محل افزایش یافت و این امر سبب شد که نرهای نابالغ با مادههای بالغ جفتگیری کنند. از آنجایی که نتیجه جفتگیری نرهای نابالغ و مادههای بالغ عمدتا تولد جوجههای نر بود لذا این مساله میتوانست کاهش بیشتر جمعیت و افزایش احتمال انقراض محلی را به دنبال داشته باشد. اما خوشبختانه با شروع سال ۲۰۰۴میلادی (۱۳۸۳ ه.ش.) مواد غذایی لازم برای عقابها را در این منطقه تامین کردند و عقابهای نر بالغ بیشتری در منطقه ماندند و همین امر سبب شد که نسبت جنسیتی فرزندان بار دیگر به حد تقریبا برابر نرها و مادهها برگردد.
در واقع یکی از نگرانیها در مورد جمعیتهای کوچک مثل یوزها احتمال تاثیرپذیری رفتارهای تولیدمثلیشان از اتفاقات عجیبی نظیر مورد فوق است. تحقیقات نشان میدهد که بسیاری از حیوانات مانند خرسها، ببرها و یوزها که در جمعیتهای غیرمتمرکز و گاها با پراکندگی خیلی زیاد زیست میکنند، هنگامی که تراکم جمعیت به پایینتر از حد مشخصی میرسد، اغلب خیلی سخت هم جفت پیدا میکنند. در چنین مواردی، نرخ زادآوری کاهش یافته و تراکم جمعیت هم بالطبع در نتیجه مشکلاتی مثل نسبت نابرابر جنسی کاهش خواهد یافت. در ضمن نرخ تولدها هم حتی بیشتر از قبل افت خواهد کرد. هنگامی که نرخ زادآوری به صفر برسد، آنگاه میتوان گفت که متاسفانه انقراض عملا تضمینشده است. به عنوان مثال، ۵ فرد بازمانده از گونه موسوم به گنجشک ساحلی سیاه که همگی نر بودند، از آنجایی که هیچ شانسی برای اجرای یک برنامه پرورش و تکثیر در اسارت نداشتند، هماکنون منقرض شدهاند. اما در مورد یوزهای آسیایی ما به دلیل مشاهده زادآوری در طبیعت همچنان میتوان امیدوار بود که البته در صورت عدم مشاهده زادآوری نیز طبیعتا راه دیگری به جز تکثیر در اسارت وجود نخواهد داشت.
بلایای طبیعی همچون خشکسالی، طوفان، زمینلرزه و آتشسوزی که در فواصل زمانی غیرقابل پیشبینی روی میدهند به همراه مرگ تدریجی و دورهای میتوانند باعث نوسانات چشمگیر سطوح جمعیتی شوند. بلایای طبیعی این قابلیت را دارند که بخشی از جمعیت یا حتی کل جمعیت را از یک منطقه حذف کنند. تغییرات اتفاقی زیستمحیطی از جمله دورههای طولانی خشکسالی با وضعیت جوی غیرقابل پیشبینی خطری است که همچنان جمعیتهای کوچکی مانند یوزها را تهدید میکند. این اتفاقات زیستمحیطی حتی میتوانند خطر انقراض جمعیتهای محیطهای پایدار را هم که در ظاهر رشد جمعیتی مثبتی دارند، به دنبال داشته باشند.
متاسفانه نرخهای کنونی انقراض گونهها ۱۰۰ الی ۱.۰۰۰ برابر بیشتر از میزان طبیعی است. بالغ بر ۹۹ درصد انقراضهای امروزی با فعالیتهای انسانی در ارتباط هستند. از سال ۱۶۰۰ میلادی تاکنون، حدود ۱.۶ درصد از گونههای پستاندار و ۱.۳ درصد از گونههای پرندگان جهان نابود شدهاند. بسیاری از گونههای باقیمانده نیز در آستانه انقراض هستند. دانشمندان باور دارند که در حال حاضر ۲۱ درصد از گونههای پرندگان، ۲۷ درصد از گونههای پستانداران و ۳۶ درصد از گونههای دوزیستان در معرض تهدید هستند. یوزهای آسیایی ما نیز در این میان به گرداب انقراض نزدیک هستند. سالهاست که تلاش میشود تا این گربهسان زیبا در آخرین زیستگاه طبیعی خود یعنی ایران زمین باقی بماند. امیدها برای بقای یوز کمرنگ است اما واقعیت این است که برای یوزها هنوز امید هست، تنها اگر همه ما بخواهیم.