فریبا باقری با انتشار این عکس نوشت:
گریخته بود درخت
که بالای کوه زندگی میکرد
گریخته بود درخت
که شبیه سنگ ها نفس می کشید
و هرگز پشت سرش را
نگاه نمی کرد
او
بیش از این ها تنها بود
بیش از این ها سرپا
و بیش از حد زنده!
من
گریخته بودم از تو
شبیه آخرین درخت عاصی از جنگل
که روی قله نفس نفس می زد
و وانمود می کرد
کلمه جنگل را
شبیه کلمه پیوند
فراموش کرده است
و وانمود می کرد
که کارهای مهم تری دارد.
از تمام آن جنگل
تنها یک درخت
خودش را به کوه رساند
رویش ایستاد
قد کشید
و ماه را خاموش کرد
حالا تو تنها با من بگو
تو را به چه چیز می سپردم
آن جا حتی
آسمان و آجرها و درخت های خیابان هایش
با من غریبه بودند
با من بگو
تو را به چه چیز می سپردم
و چگونه می گریختم
و چگونه دور می شدم؟
شعر از #منا_اکبریان
#فریبا_باقری