پانتهآ بهرام تصویر زیر را در صفحه رسمی خود منتشر کرد و نوشت:
مادر بزرگِ قصه گوی من هم از آستانه ی اجبار گذشت. ساده و بی پیرایه. آرام و عمیق همانطور که زیست!آنچه از عشق به بازیگری در من است نیمی از آرزوی اوست که من زیستمش. او که میخواند و میرقصید و نمایشهای زنانه در روزگار جوانیش و در محافل خصوصی اجرا میکرد . و همه ی نصیحتِ همواره اش به من این بود: پانتِ قشنگم(تنها او مرا اینطور صدا میکرد) زندگی میگذرد تند و بی تکرار. پس فقط بخند، عشق بورز و شاد باش. گوش دادم و میدهم مادر بزرگ !
تو در من زنده ای تا هستم. اما یک مشکلِ بزرگ اینجاست که قلبم را سخت سخت فشار می دهد
اینکه دیگر از بالکنِ کوچکِ طبقه ی دوم دست تکان نخواهی داد!