کارشناسان فوتبال ایران در ماجرای مارک ویلموتس و فدراسیون فوتبال به دو دسته تقسیم شده اند؛بعضی ها جدایی ویلموتس را از تیم ملی واجب می دانند و این مقطع زمانی را فوق العاده حساس تلقی می کنند. عده ای اما می گویند ویلموتس را نیاورده ایم که بعد از چند ماه عذرش را بخواهیم و بر ماندن او در تیم ملی اصرار می ورزند.
اخبار ورزشی- یک نکته را باید قبل از ورود به بحث خاطرنشان کنیم که نظر هر دو گروه می تواند از زوایای مختلف درست باشد. با این همه سوالی که مطرح می شود این است؛ ویلموتس برای تغییر مسیر تیم ملی چقدر انگیزه و شوق دارد؟ آیا از او تا امروز، بلندپروازی و شوق مبارزه دیده اید؟
سرمربی تیم ملی اگر بپذیرد که تا امروز تیم ملی بازی های بزرگ را با او باخته (همان طور که کارنامه تیم ملی در مقدماتی جام جهانی ۲۰۲۲ شهادت می دهد) آن وقت می تواند بگوید من به عنوان مارک ویلموتس برای تغییر این روند و سیکل معیوب چه کرده ام؟
ویلموتس حتی حاضر نیست پس از شکست های ناراحت کننده و تحقیرآمیز تیم ملی وارد ایران شود و به دنبال راهکار جدی برای آبادی ویرانه ای که خودش در آن سهم دارد باشد. وقتی بعد از شکست مقابل عراق، پس از یک هفته غیبت، سکوتش را با یک توئیت رسمی می شکند و خبر از ورود تیم حقوقدان های بین المللی به پرونده می دهد، چگونه می شود با او این مسیر را ادامه داد؟
ویلموتس به ایران نیامده بود که ۶ ماهه برود اما واقعیت این است که او را بدون تحقیق به تهران آوردند. ویلموتس آن مرد مبارزه طلب، خستگی ناپذیر و تهاجمی نبود. او به ظاهر بازی های لیگ را دنبال می کرد اما تیمی که مثل دسته گل به او تقدیم شده بود را چند پاره کرد.
بازیکنانی که در بازی های ملی و در کم اهمیت ترین دیدارها به خاطر مردم و تیم ملی جان می دادند، بی خیال ترین اعضای تیم ملی شدند و به بحرین و عراق باختند. ویلموتس در حفظ روند ثابت تیم ملی که ارثیه ای بزرگ برای او تلقی می شد هم ناموفق بود، چه برسد به این که بخواهد در تیم ملی ایران تغییرات مثبت ایجاد کند.
ماندن ویلموتس در تیم ملی پس از آن تهدید توئیتری که پای وکلایش را وسط کشید، مثل این است که آن جمله معروف را بارها و بارها بخوانیم اما بخواهیم برعکسش عمل کنیم؛
یک پایان تلخ، بهتر از تلخی بی پایان است...