در فوتبال ایران چهرههای مطرح کمی بودهاند که در جمع سرخابیها حضور نداشتهاند، اما اگر قرار باشد این افراد را لیست کنیم قطعاً «فرشید طالبی» از بالانشینان این لیست محسوب میشود. بازیکنی که هفت دوره در جام باشگاههای آسیا حضور داشته، کاندیدای برترین بازیکن سال آسیا شده، اما تعداد بازیهای ملیاش دورقمی نشده است. او که خداحافظی موقتش از فوتبال خیلی ناخواسته دائمی شد، حالا در حال گذراندن کلاسهای مربیگری است تا این بار به نیمکت فوتبال بازگردد. «فرشید طالبی» درباره همهچیز صحبت کرد؛ از فوتبال، کلاههایی که سرش رفته، بازیگری و پیشنهاداتی که به آنها پاسخی نداده است.
*صحبت را از اینجا شروع کنیم که قد و قامت شما بیشتر به بسکتبالیستها شبیه است تا فوتبالیستها!
خب من اتفاقاً به شدت به بسکتبال علاقه داشتم و مدتی هم عضو تیم منتخب فارس بودم. یکی از بهترین مربیان ایران یعنی «مهران حاتمی» هم در مقطعی مربیام بود، اما شرایط برایم طوری رقم خورد که فوتبال را انتخاب کردم.
*پشیمان نیستی؟
نه اصلاً. اتفاقاً همبازیهای من که الان بسکتبالیست هستند میگویند بهترین انتخاب را داشتهام، حداقل از نظر مالی اینگونه بوده. الان هم والیبال و پینگپنگ و بسکتبال را تفریحی دنبال میکنم.
*در فوتبال هم که غیر از دفاع، گویا در چند پست دیگر بازی کردهای.
بله، در تیم ملی المپیک با آقای مایلیکهن سانترفورارد بودم و دفاع وسط، در تیم ملی جوانان هم دفاع جلو، بعدش هم که دفاع وسط شد پست تخصصیام.
*درباره فوتبال صحبت کنیم؛ بازیکنی که تا مرد سال آسیا شدن پیش رفت، اما هیچوقت شرایط ایدهآلی که باید، برایش به وجود میآمد، نیامد.
خب شرایط برای من طور دیگری رقم خورد و بیشتر هم به خاطر بحث معرفتی و اخلاقی بود که کار به اینجا رسید.
*و البته شکل کنار رفتن از فوتبال که یکدفعه از فوتبال دورت کرد.
من مجبور بودم بروم، سالی که قول دادم تراکتورسازی حداقل یک جام میگیرد، بعد از ۴۳ سال قهرمان جامحذفی شد، اما شرایط جسمی یکی از نزدیکانم طوری بود که باید بیشتر به او میرسیدم، برای همین به هر کس به من پیشنهاد داد، حتی تراکتورسازی که خواست تمدید کنم، گفتم میخواهم یک سال استراحت کنم.
*که این یک سال دیگر دائمی شد.
راستش فکر نمیکردم برگشتنم آنقدر سخت باشد. با خودم گفتم میروم و حتماً روز برگشت دوباره به یک تیم خوب میپیوندم که اینطور نشد.
*چه مسئلهای بود که در اوج فوتبالت چنین تصمیمی گرفتی؟
ذهنم درگیر خیلی چیزها بود. آن موقع احساس کردم اگر با تراکتورسازی تمدید کنم نمیتوانم از جان و دل مایه بگذارم. هرکس جای من بود تمدید میکرد، اما من نخواستم به فوتبال تبریز خیانت کنم، اما تقدیر این بود که رفتنم با برگشت همراه نبود.
*تو با اینکه در فوتبال ایران اوضاع خوبی داشتی، اما هیچوقت یک ملیپوش درجه یک نشدی.
متأسفانه بله، فوتبال ایران فقط این نیست که شما میبینید، من هم همیشه فکر میکردم فوتبال فقط مستطیل سبز است، اما دیدم نه، حتی اگر بهترین بازیکن جهان هم باشی و بخواهی در فوتبال ایران کار کنی باید یکسری مؤلفههای خاص خودت را داشته باشی.
*حتی افشین قطبی که واقعاً قبولت داشت هم در مقطع خیلی کوتاهی به تیم ملی دعوتت کرد.
تمام سالهایی که افشین قطبی سرمربی تیم ملی بود به من لطف داشت؛ هم خودش و هم دستیارش. ماجرای دعوت من به تیم ملی تحت نظر ایشان هم به قبل از انتخابم به عنوان نامزد بازیکن سال آسیا برمیگردد و این یعنی همه چیز به خاطر شرایط فنی خودم بود.
*اما همین قطبی هم در مقطعی تو را از تیم ملی خط زد.
بله، اما وقتی به عنوان یکی از بازیکنان برتر آسیا انتخاب شدم، ساعت یک نیمهشب ایشان با من تماس گرفت و گفت آماده باش برویم جام ملتها، گفت آن موقع که دعوت نشدم هم خواسته بقیه را بسنجد، اما نشد که در تیم ملی ماندگار شوم.
*زمان کیروش چطور؟
ایشان هم یک بار من را دعوت کرد، اما دیگر خط خوردم. دلیلش را هم نفهمیدم، اما گذشت. قسمت نبود تعداد بازیهای ملی من از عدد ۵ بیشتر شود.
*تو از کسانی بودی که هیچ وقت به ماجرای خط خوردنت از تیم ملی اعتراض نکردی.
من آدم حاشیهای نبودم. همیشه به نظر سرمربی احترام میگذاشتم. در تیم ملی، آقای کیروش و دستیارش عاشق من و بازیام بودند، اما در حالی که با سپاهان جزو ۸ تیم برتر آسیا بودیم اسمم خط خورد و دیگر دعوت نشدم.
*همان موقع شایعه شد، چون «عزیزمحمدی» به کیروش سفارش تو را کرده، کیروش هم لج کرده و دیگر دعوتت نکرده است.
به اسم اشخاص کاری ندارم، اما این حرفی را که شما میگویید هم من فقط شنیدم و نمیدانم صحت و سقمش چقدر است. بحث هم فقط آقای عزیزمحمدی نبود. گفتند فدراسیون پشت من بوده و الا داشتم در سطح اول فوتبال کشور بازی میکردم، در آسیا بالا بودم و کاندیدای بهترین بازیکن هم شده بودم، طبیعی بود فدراسیون دوستم داشته باشد.
*حالا که گذشته، به نظرت کیروش تحت تأثیر این حرفها بود؟
او بدبینی خاصی به اطرافیانش داشت. مدام فکر میکرد کسی دارد توطئه میکند. اگر واقعیت داشته باشد و من را فدراسیون سفارش کرده باشد حتماً با خودش فکر کرده من نیروی نفوذی هستم (میخندد).
*شاید اگر جایزه بازیکن آسیا را میگرفتی، شرایط برایت بهتر میشد.
جنگ بهترین بازیکن سال آسیا بین من و «ساشا» بود. وقتی داشتیم برای بازی با نماینده ژاپن به استادیوم میرفتیم عکس من و رقیبم را در دالان ورودی زده بودند، میدانستیم هر دو نفر کاندیدا شدهایم. تا آن مرحله هم تیم ما بهترین خط دفاعی را داشت، اما از بد حادثه آن بازی گل خوردیم و بدتر اینکه رقیب من یک گل زد و بهترین بازیکن سال آسیا شد. در مراسمی که برای اهدای جایزه برگزار شد، خودش به من گفت: «رقیب سرسختی برای من بودی!»
*صحبت را از اینجا شروع کنیم که قد و قامت شما بیشتر به بسکتبالیستها شبیه است تا فوتبالیستها!
خب من اتفاقاً به شدت به بسکتبال علاقه داشتم و مدتی هم عضو تیم منتخب فارس بودم. یکی از بهترین مربیان ایران یعنی «مهران حاتمی» هم در مقطعی مربیام بود، اما شرایط برایم طوری رقم خورد که فوتبال را انتخاب کردم.
*پشیمان نیستی؟
نه اصلاً. اتفاقاً همبازیهای من که الان بسکتبالیست هستند میگویند بهترین انتخاب را داشتهام، حداقل از نظر مالی اینگونه بوده. الان هم والیبال و پینگپنگ و بسکتبال را تفریحی دنبال میکنم.
*در فوتبال هم که غیر از دفاع، گویا در چند پست دیگر بازی کردهای.
بله، در تیم ملی المپیک با آقای مایلیکهن سانترفورارد بودم و دفاع وسط، در تیم ملی جوانان هم دفاع جلو، بعدش هم که دفاع وسط شد پست تخصصیام.
*درباره فوتبال صحبت کنیم؛ بازیکنی که تا مرد سال آسیا شدن پیش رفت، اما هیچوقت شرایط ایدهآلی که باید، برایش به وجود میآمد، نیامد.
خب شرایط برای من طور دیگری رقم خورد و بیشتر هم به خاطر بحث معرفتی و اخلاقی بود که کار به اینجا رسید.
*و البته شکل کنار رفتن از فوتبال که یکدفعه از فوتبال دورت کرد.
من مجبور بودم بروم، سالی که قول دادم تراکتورسازی حداقل یک جام میگیرد، بعد از ۴۳ سال قهرمان جامحذفی شد، اما شرایط جسمی یکی از نزدیکانم طوری بود که باید بیشتر به او میرسیدم، برای همین به هر کس به من پیشنهاد داد، حتی تراکتورسازی که خواست تمدید کنم، گفتم میخواهم یک سال استراحت کنم.
*که این یک سال دیگر دائمی شد.
راستش فکر نمیکردم برگشتنم آنقدر سخت باشد. با خودم گفتم میروم و حتماً روز برگشت دوباره به یک تیم خوب میپیوندم که اینطور نشد.
*چه مسئلهای بود که در اوج فوتبالت چنین تصمیمی گرفتی؟
ذهنم درگیر خیلی چیزها بود. آن موقع احساس کردم اگر با تراکتورسازی تمدید کنم نمیتوانم از جان و دل مایه بگذارم. هرکس جای من بود تمدید میکرد، اما من نخواستم به فوتبال تبریز خیانت کنم، اما تقدیر این بود که رفتنم با برگشت همراه نبود.
*تو با اینکه در فوتبال ایران اوضاع خوبی داشتی، اما هیچوقت یک ملیپوش درجه یک نشدی.
متأسفانه بله، فوتبال ایران فقط این نیست که شما میبینید، من هم همیشه فکر میکردم فوتبال فقط مستطیل سبز است، اما دیدم نه، حتی اگر بهترین بازیکن جهان هم باشی و بخواهی در فوتبال ایران کار کنی باید یکسری مؤلفههای خاص خودت را داشته باشی.
*حتی افشین قطبی که واقعاً قبولت داشت هم در مقطع خیلی کوتاهی به تیم ملی دعوتت کرد.
تمام سالهایی که افشین قطبی سرمربی تیم ملی بود به من لطف داشت؛ هم خودش و هم دستیارش. ماجرای دعوت من به تیم ملی تحت نظر ایشان هم به قبل از انتخابم به عنوان نامزد بازیکن سال آسیا برمیگردد و این یعنی همه چیز به خاطر شرایط فنی خودم بود.
*اما همین قطبی هم در مقطعی تو را از تیم ملی خط زد.
بله، اما وقتی به عنوان یکی از بازیکنان برتر آسیا انتخاب شدم، ساعت یک نیمهشب ایشان با من تماس گرفت و گفت آماده باش برویم جام ملتها، گفت آن موقع که دعوت نشدم هم خواسته بقیه را بسنجد، اما نشد که در تیم ملی ماندگار شوم.
*زمان کیروش چطور؟
ایشان هم یک بار من را دعوت کرد، اما دیگر خط خوردم. دلیلش را هم نفهمیدم، اما گذشت. قسمت نبود تعداد بازیهای ملی من از عدد ۵ بیشتر شود.
*تو از کسانی بودی که هیچ وقت به ماجرای خط خوردنت از تیم ملی اعتراض نکردی.
من آدم حاشیهای نبودم. همیشه به نظر سرمربی احترام میگذاشتم. در تیم ملی، آقای کیروش و دستیارش عاشق من و بازیام بودند، اما در حالی که با سپاهان جزو ۸ تیم برتر آسیا بودیم اسمم خط خورد و دیگر دعوت نشدم.
*همان موقع شایعه شد، چون «عزیزمحمدی» به کیروش سفارش تو را کرده، کیروش هم لج کرده و دیگر دعوتت نکرده است.
به اسم اشخاص کاری ندارم، اما این حرفی را که شما میگویید هم من فقط شنیدم و نمیدانم صحت و سقمش چقدر است. بحث هم فقط آقای عزیزمحمدی نبود. گفتند فدراسیون پشت من بوده و الا داشتم در سطح اول فوتبال کشور بازی میکردم، در آسیا بالا بودم و کاندیدای بهترین بازیکن هم شده بودم، طبیعی بود فدراسیون دوستم داشته باشد.
*حالا که گذشته، به نظرت کیروش تحت تأثیر این حرفها بود؟
او بدبینی خاصی به اطرافیانش داشت. مدام فکر میکرد کسی دارد توطئه میکند. اگر واقعیت داشته باشد و من را فدراسیون سفارش کرده باشد حتماً با خودش فکر کرده من نیروی نفوذی هستم (میخندد).
*شاید اگر جایزه بازیکن آسیا را میگرفتی، شرایط برایت بهتر میشد.
جنگ بهترین بازیکن سال آسیا بین من و «ساشا» بود. وقتی داشتیم برای بازی با نماینده ژاپن به استادیوم میرفتیم عکس من و رقیبم را در دالان ورودی زده بودند، میدانستیم هر دو نفر کاندیدا شدهایم. تا آن مرحله هم تیم ما بهترین خط دفاعی را داشت، اما از بد حادثه آن بازی گل خوردیم و بدتر اینکه رقیب من یک گل زد و بهترین بازیکن سال آسیا شد. در مراسمی که برای اهدای جایزه برگزار شد، خودش به من گفت: «رقیب سرسختی برای من بودی!»
*بحث مافیا و حمایت کشورها چقدر تأثیرگذار بود؟
مافیا که اصلاً، حداقل آن موقع اصلاً تأثیرگذار نبود، اما حمایتها بیتأثیر نبود. انتخاب ساشا خیلی منطقی بود، چون بالاخره تیمش تا فینال بالا آمده بود و او هم خوش درخشیده بود، اما از حمایتها نگویم که دلم خون است...
*چرا؟
متأسفانه باشگاه ذوبآهن که در آن سال آنقدر برایشان زحمت کشیده بودم حتی در حد یک استقبال در فرودگاه و دسته گل برایم کاری نکردند. من کاندیدای بهترین بازیکن سال آسیا بودم، اما کسی از ذوبآهن برایش مهم نبود و این بدجوری در دلم ماند.
*مدیر وقت ذوبآهن چه کسی بود؟
مهم نیست، اما من دلم شکست. باور کنید وقتی از مالزی برگشتم کسی تا فرودگاه برایم نیامد. در حالی که «جلال طالبی» و «حشمت مهاجرانی» از کشور دیگر آمده بودند تا جایزه گرفتن من را ببینند. راستش آنطور که من برای ذوبآهن مایه گذاشتم، آنها من را دوست نداشتند.
*حمایت ذوبآهن میتوانست تو را به تیم ملی برساند؟
بله، وقتی من دعوت شدم خبری از لژیونرها نبود. بعد اشکان دژاگه و قوچاننژاد و... آمدند ولی به دلایلی خط خوردم. در ذوبآهن حمایت از بازیکن اصلاً معنا نداشت. تیمهای دیگر به برنامههای تلویزیونی فشار میآوردند که از بازیکنان نیمکتنشینشان دفاع کنند، اما مدیران تیم ما عین خیالشان نبود.
*شاید اگر در استقلال و پرسپولیس بودی ممکن بود سالها در تیم ملی ماندگار شوی.
به جرأت میتوانم بگویم از روز اول فوتبالم استقلال دنبالم بود تا لحظه آخری که از فوتبال خارج شدم. با مسئولان پرسپولیس هم بارها صحبت کردم و حتی زمان رویانیان تا مرز قرارداد هم پیش رفتم ولی توجه کنید استقلال و پرسپولیس تازه چند سال است که شرایط خوب پیدا کردهاند و بازیکنان ترجیح میدادند به پیشنهادات دیگرشان فکر کنند.
*حالا پشیمان نیستی؟
پشیمان که نه، اما با خودم میگویم کاش حداقل یک سال استقلال یا پرسپولیس را انتخاب میکردم شاید شرایطم فرق میکرد، الان از اینکه به استقلال و پرسپولیس نرفتم پشیمان نیستم، اما در دیگر باشگاهها گاهی واقعاً فکر میکنم نباید اینقدر معرفت به خرج میدادم.
*هنوز هم از این تیمها طلب داری؟
دارم، چه طلبی هم دارم! هم اخلاقی و هم مالی. سالی که در ذوبآهن ماندگار شدم یک تیم عربی پولی برابر با ۴ میلیارد به من میداد، اما معرفتی با یک قرارداد جعلی ۶۵۰ میلیون تومانی در ذوبآهن ماندم!
*چرا جعلی؟
چون ماجرای سقف قراردادها روی بورس بود. گفتند ۳۵۰ میلیون تومان ببند و بقیهاش را داخلی میدهیم. هیچوقت هم برگه قراردادی به من ندادند؛ من هم گفتم ۷ سال بازیکن این تیم هستم، کسی قرار نیست سرم کلاه بگذارد. بعد که برای دریافت پول رفتم گفتند یک برگه از قراردادت را بده، گفتم شما فکر کنید تمام زندگی من آتش گرفته و هیچ چیزش نمانده، یک نسخه از قرارداد من را ندارید؟ گفتند نه و پولم را ندادند!
*به همین راحتی؟
به خدا از این هم راحتتر. همیشه میگفتم این دفعه شرایط درست میشود، این دفعه فرق میکند، اما به من ثابت شد فوتبال تنها جایی است که استثنا وجود ندارد و ما هم مدتی در این لجنزار قدم زدیم!
*در سپاهان اوضاع چطور بود؟
در سپاهان نشستم با آقای رحیمی قرارداد بستم. آن موقع هیچ پاداشی بابت قهرمانیها ندادند. کارم به جایی رسید که باید برادرم را جراحی میکردند، خواهش کردم، گفتم یک بخشی از پولم را بریزید، اما آنها میگفتند تو یک برگه نشان بده که از ما طلبکاری! بعد هم شروع کردند به هواداران دروغ گفتن که فرشید طالبی گفته از سپاهان خسته شدم و میخواهد برود.
*پس هم از سپاهان طلبکاری هم از ذوبآهن؟
بله، من برگه قرارداد نداشتم شما چی؟ وجدان نداشتید؟ دروغ شده سرلوحه کارشان. مگر من با تیم دسته دومی قرارداد بستهام؟ چرا یک نسخه از قرارداد من در باشگاه موجود نیست؟ البته میدانم که هست، اما نمیخواهند بدهند. سپاهانیها هم با من بد کردند. آنها آخر فصل آنقدر من را نگه داشتند تا اینکه ۵ روز به شروع لیگ به تراکتورسازی رفتم.
*آن موقع صحبت بود به استقلال بروی، اما نرفتی... گفتند به خاطر اینکه فصل قبل در آن بازی حساس آن هم نیمه اول مقابل استقلال اخراج شدی، ترسیدی برایت حرف و حدیث بسازند.
چه خوب یادتان مانده. راستش آن بازی خیلی شرایط بدی داشت. من برای نگرفتن توپ طلای آسیا گریه نکردم، اما آنجا برای اخراج گریه کردم، چون هم اخراجم ناحق بود، هم صدایم به جایی نمیرسید.
*بعد که اخراج شدی، «امیر قلعهنویی» تو را بغل کرد و قشنگ این شایعه قوت گرفت که سال بعد در استقلالی.
زمین و زمان روی سرم خراب شد. از یک طرف سپاهانیها میدانستند من اهل این چیزها نیستم و تشویقم میکردند و از طرفی هواداران استقلال هم موقع خروج از زمین تشویقم کردند و به من لطف داشتند. امیرخان شرایط من را فهمید و بغلم کرد.
*واقعاً کارتی که گرفتی حقت نبود.
این را برای اولین بار اینجا میگویم؛ همان شب «سعید مظفریزاده» داور بازی با من تماس گرفت و گفت کارت اول که هیچ، اما کارت دوم ماسکه بودم و درست ندیدم چه تصمیمی گرفتم. من هم گفتم آقاسعید الان دیر شده و تو با کارت زردت با زندگی فوتبالی من بازی کردی.
مافیا که اصلاً، حداقل آن موقع اصلاً تأثیرگذار نبود، اما حمایتها بیتأثیر نبود. انتخاب ساشا خیلی منطقی بود، چون بالاخره تیمش تا فینال بالا آمده بود و او هم خوش درخشیده بود، اما از حمایتها نگویم که دلم خون است...
*چرا؟
متأسفانه باشگاه ذوبآهن که در آن سال آنقدر برایشان زحمت کشیده بودم حتی در حد یک استقبال در فرودگاه و دسته گل برایم کاری نکردند. من کاندیدای بهترین بازیکن سال آسیا بودم، اما کسی از ذوبآهن برایش مهم نبود و این بدجوری در دلم ماند.
*مدیر وقت ذوبآهن چه کسی بود؟
مهم نیست، اما من دلم شکست. باور کنید وقتی از مالزی برگشتم کسی تا فرودگاه برایم نیامد. در حالی که «جلال طالبی» و «حشمت مهاجرانی» از کشور دیگر آمده بودند تا جایزه گرفتن من را ببینند. راستش آنطور که من برای ذوبآهن مایه گذاشتم، آنها من را دوست نداشتند.
*حمایت ذوبآهن میتوانست تو را به تیم ملی برساند؟
بله، وقتی من دعوت شدم خبری از لژیونرها نبود. بعد اشکان دژاگه و قوچاننژاد و... آمدند ولی به دلایلی خط خوردم. در ذوبآهن حمایت از بازیکن اصلاً معنا نداشت. تیمهای دیگر به برنامههای تلویزیونی فشار میآوردند که از بازیکنان نیمکتنشینشان دفاع کنند، اما مدیران تیم ما عین خیالشان نبود.
*شاید اگر در استقلال و پرسپولیس بودی ممکن بود سالها در تیم ملی ماندگار شوی.
به جرأت میتوانم بگویم از روز اول فوتبالم استقلال دنبالم بود تا لحظه آخری که از فوتبال خارج شدم. با مسئولان پرسپولیس هم بارها صحبت کردم و حتی زمان رویانیان تا مرز قرارداد هم پیش رفتم ولی توجه کنید استقلال و پرسپولیس تازه چند سال است که شرایط خوب پیدا کردهاند و بازیکنان ترجیح میدادند به پیشنهادات دیگرشان فکر کنند.
*حالا پشیمان نیستی؟
پشیمان که نه، اما با خودم میگویم کاش حداقل یک سال استقلال یا پرسپولیس را انتخاب میکردم شاید شرایطم فرق میکرد، الان از اینکه به استقلال و پرسپولیس نرفتم پشیمان نیستم، اما در دیگر باشگاهها گاهی واقعاً فکر میکنم نباید اینقدر معرفت به خرج میدادم.
*هنوز هم از این تیمها طلب داری؟
دارم، چه طلبی هم دارم! هم اخلاقی و هم مالی. سالی که در ذوبآهن ماندگار شدم یک تیم عربی پولی برابر با ۴ میلیارد به من میداد، اما معرفتی با یک قرارداد جعلی ۶۵۰ میلیون تومانی در ذوبآهن ماندم!
*چرا جعلی؟
چون ماجرای سقف قراردادها روی بورس بود. گفتند ۳۵۰ میلیون تومان ببند و بقیهاش را داخلی میدهیم. هیچوقت هم برگه قراردادی به من ندادند؛ من هم گفتم ۷ سال بازیکن این تیم هستم، کسی قرار نیست سرم کلاه بگذارد. بعد که برای دریافت پول رفتم گفتند یک برگه از قراردادت را بده، گفتم شما فکر کنید تمام زندگی من آتش گرفته و هیچ چیزش نمانده، یک نسخه از قرارداد من را ندارید؟ گفتند نه و پولم را ندادند!
*به همین راحتی؟
به خدا از این هم راحتتر. همیشه میگفتم این دفعه شرایط درست میشود، این دفعه فرق میکند، اما به من ثابت شد فوتبال تنها جایی است که استثنا وجود ندارد و ما هم مدتی در این لجنزار قدم زدیم!
*در سپاهان اوضاع چطور بود؟
در سپاهان نشستم با آقای رحیمی قرارداد بستم. آن موقع هیچ پاداشی بابت قهرمانیها ندادند. کارم به جایی رسید که باید برادرم را جراحی میکردند، خواهش کردم، گفتم یک بخشی از پولم را بریزید، اما آنها میگفتند تو یک برگه نشان بده که از ما طلبکاری! بعد هم شروع کردند به هواداران دروغ گفتن که فرشید طالبی گفته از سپاهان خسته شدم و میخواهد برود.
*پس هم از سپاهان طلبکاری هم از ذوبآهن؟
بله، من برگه قرارداد نداشتم شما چی؟ وجدان نداشتید؟ دروغ شده سرلوحه کارشان. مگر من با تیم دسته دومی قرارداد بستهام؟ چرا یک نسخه از قرارداد من در باشگاه موجود نیست؟ البته میدانم که هست، اما نمیخواهند بدهند. سپاهانیها هم با من بد کردند. آنها آخر فصل آنقدر من را نگه داشتند تا اینکه ۵ روز به شروع لیگ به تراکتورسازی رفتم.
*آن موقع صحبت بود به استقلال بروی، اما نرفتی... گفتند به خاطر اینکه فصل قبل در آن بازی حساس آن هم نیمه اول مقابل استقلال اخراج شدی، ترسیدی برایت حرف و حدیث بسازند.
چه خوب یادتان مانده. راستش آن بازی خیلی شرایط بدی داشت. من برای نگرفتن توپ طلای آسیا گریه نکردم، اما آنجا برای اخراج گریه کردم، چون هم اخراجم ناحق بود، هم صدایم به جایی نمیرسید.
*بعد که اخراج شدی، «امیر قلعهنویی» تو را بغل کرد و قشنگ این شایعه قوت گرفت که سال بعد در استقلالی.
زمین و زمان روی سرم خراب شد. از یک طرف سپاهانیها میدانستند من اهل این چیزها نیستم و تشویقم میکردند و از طرفی هواداران استقلال هم موقع خروج از زمین تشویقم کردند و به من لطف داشتند. امیرخان شرایط من را فهمید و بغلم کرد.
*واقعاً کارتی که گرفتی حقت نبود.
این را برای اولین بار اینجا میگویم؛ همان شب «سعید مظفریزاده» داور بازی با من تماس گرفت و گفت کارت اول که هیچ، اما کارت دوم ماسکه بودم و درست ندیدم چه تصمیمی گرفتم. من هم گفتم آقاسعید الان دیر شده و تو با کارت زردت با زندگی فوتبالی من بازی کردی.
*واقعاً به نظرت اینطور بود؟
بله، شاید اینطور بود. من به خاطر آن اتفاق به استقلال نرفتم و راهی تراکتورسازی شدم. البته تراکتورسازی برای من با آن همه هوادار به شدت قابل احترام است، اما دارم درباره سرنوشت یک اشتباه داوری در عاقبت یک فوتبالیست صحبت میکنم.
*به تراکتورسازی که رفتی، برای دریافت طلبهایت مثل اصفهانیها به مشکل خوردی؟
در تبریز به هواداران قول دادم امسال یک جام میگیریم؛ یا حذفی یا قهرمانی لیگ برتر و جامحذفی را قهرمان شدیم، اما آخر فصل گفتند یا تسویه کنید و تمدید کنید، یا اگر نمیخواهید تمدید کنید بروید شکایت کنید تا به پولتان برسید! من هم مجبور شدم با شکایت پولم را گرفتم. این آفت مدیران غیرفوتبالی است که به جان کشور افتاده.
*چرا فوتبالت را در خارج ادامه ندادی؟
خب من از کشورهای عربی و جیلیگ و کیلیگ و اتریش و روسیه پیشنهاد داشتم، اما با خدای خودم مشورت کردم و خواستم مدتی آرامش ذهنی داشته باشم. برای همین تصمیم به استراحت گرفتم، اول صحبتم هم گفتم واقعاً فکر نمیکردم برگشتن آنقدر سخت باشد. وقتی خواستم برگردم طوری با من برخورد میکردند انگار آمده بودم کارآموزی، شخصیت من اجازه نداد در هر تیمی بازی کنم.
*در حقیقت تو چندان برد مالی هم از فوتبال نداشتی.
شاید باور نکنید، اما در طول ۷ سالی که در ذوبآهن بودم کل دریافتیام به یک میلیارد و خردهای هم نرسید. بقیه تیمها را هم همینطور حساب کنید ببینید چه خبر بوده.
*الان ما رسماً خداحافظیات از فوتبال را اعلام کنیم؟
(میخندد) آره بابا. آنقدر هم اعتماد به نفس ندارم دیگر، اما شاید برایتان جالب باشد هنوز از لیگ یک پیشنهادات خوبی دارم، اما عزتم اجازه نمیدهد بازی کنم. من هر جا بودم یا قهرمان شدم یا داعیه قهرمانی داشتهام. به نظرم به سابقهام احترام بگذارم خیلی بهتر است.
*در بازیگری هم همینقدر وسواس داری؟
واقعیتش بله، من در اصفهان که بودم کار کوتاهی با «حسن فتحی» انجام دادم. بعد هم با آقای بابائیان کار کردم. الان هم پیشنهاداتی دارم، اما دوست ندارم به سمت لودگی و این چیزها بروم. حساسیت فوتبالی که داشتم در سینما و تلویزیون هم دارم و امیدوارم مسیر درستی را طی کنم.
بله، شاید اینطور بود. من به خاطر آن اتفاق به استقلال نرفتم و راهی تراکتورسازی شدم. البته تراکتورسازی برای من با آن همه هوادار به شدت قابل احترام است، اما دارم درباره سرنوشت یک اشتباه داوری در عاقبت یک فوتبالیست صحبت میکنم.
*به تراکتورسازی که رفتی، برای دریافت طلبهایت مثل اصفهانیها به مشکل خوردی؟
در تبریز به هواداران قول دادم امسال یک جام میگیریم؛ یا حذفی یا قهرمانی لیگ برتر و جامحذفی را قهرمان شدیم، اما آخر فصل گفتند یا تسویه کنید و تمدید کنید، یا اگر نمیخواهید تمدید کنید بروید شکایت کنید تا به پولتان برسید! من هم مجبور شدم با شکایت پولم را گرفتم. این آفت مدیران غیرفوتبالی است که به جان کشور افتاده.
*چرا فوتبالت را در خارج ادامه ندادی؟
خب من از کشورهای عربی و جیلیگ و کیلیگ و اتریش و روسیه پیشنهاد داشتم، اما با خدای خودم مشورت کردم و خواستم مدتی آرامش ذهنی داشته باشم. برای همین تصمیم به استراحت گرفتم، اول صحبتم هم گفتم واقعاً فکر نمیکردم برگشتن آنقدر سخت باشد. وقتی خواستم برگردم طوری با من برخورد میکردند انگار آمده بودم کارآموزی، شخصیت من اجازه نداد در هر تیمی بازی کنم.
*در حقیقت تو چندان برد مالی هم از فوتبال نداشتی.
شاید باور نکنید، اما در طول ۷ سالی که در ذوبآهن بودم کل دریافتیام به یک میلیارد و خردهای هم نرسید. بقیه تیمها را هم همینطور حساب کنید ببینید چه خبر بوده.
*الان ما رسماً خداحافظیات از فوتبال را اعلام کنیم؟
(میخندد) آره بابا. آنقدر هم اعتماد به نفس ندارم دیگر، اما شاید برایتان جالب باشد هنوز از لیگ یک پیشنهادات خوبی دارم، اما عزتم اجازه نمیدهد بازی کنم. من هر جا بودم یا قهرمان شدم یا داعیه قهرمانی داشتهام. به نظرم به سابقهام احترام بگذارم خیلی بهتر است.
*در بازیگری هم همینقدر وسواس داری؟
واقعیتش بله، من در اصفهان که بودم کار کوتاهی با «حسن فتحی» انجام دادم. بعد هم با آقای بابائیان کار کردم. الان هم پیشنهاداتی دارم، اما دوست ندارم به سمت لودگی و این چیزها بروم. حساسیت فوتبالی که داشتم در سینما و تلویزیون هم دارم و امیدوارم مسیر درستی را طی کنم.