برانکو اخلاق و منش خاصی دارد. گاهی از در دروازه رد نمیشود و گاهی از سوراخ سوزن بیرون میرود! او یک روز از محسن مسلمان به عنوان معمار تاکتیکی تیمش نام میبرد و روز دیگر همین بازیکن را چنان با نیمکتنشینی تضعیف میکند که دل هر تماشاگری به حالش میسوزد.
این رفتار ایوانکوویچ البته مسبوق به سابقه است. در تیم ملی هم با برخی بازیکنان لجبازی میکرد و بهرغم موفقیتهایی که داشت، غالباً جو جامعه علیه او بود چون بازیکنانی را کنار میزد که عملکرد خوبی داشتند و به بازیکنانی مثل علی بداوی، جلال کاملیمفرد، ابراهیم میرزاپور و... بازی میداد. بازیکنانی که باکیفیتتر از آنها را در لیگ خودمان و حتی بین لژیونرها داشتیم ولی برانکو یک لیست واحد داشت که سالها با همان لیست، هدایت تیم ملی را به دست گرفت و به صورت محدود از بازیکنان دیگری غیر از آنها سود میبرد.
با این حال برانکو را باید مربی موفقی دانست زیرا بدون مسلمان، منشا، رفیعی، طارمی و سرتن چوک هم تیمش را قهرمان لیگ میکند و از گردنه سخت لیگ قهرمانان به مرحله یک چهارم نهایی میرساند. او مربی موفقی است و این ادعا را آمار و ارقام دارد نه نگارنده این مطلب. در شماره روز گذشته، تمام این آمارها را نوشتیم تا بار دیگر ثابت شود پرسپولیس چطور توانسته دو فصل پشتسر هم قهرمان شود و چرا نسبت به سایر تیمها، عملکرد بهتری داشته است.
دیروز همه چیز را نوشتیم به غیر از یک جمله که میتواند کلید تمام این موفقیتها باشد. مدتی قبل و در واقع چند روز پیش از بازی پرسپولیس مقابل سپیدرود، فرصتی دست داد تا ملاقاتی با برانکو داشته باشیم. در این ملاقات دوستانه، او جملهای به کار برد که میتواند تمام زوایای موفقیتهایش را دربر بگیرد: «من عاشق کارم هستم. همه مربیان باید اینطور باشند وگرنه مشاغل آسانتری نسبت به مربیگری هم وجود دارد و برای پول درآوردن، میتوان شغل دیگری را برگزید اما مربیگری را دوست دارم چون همیشه در آن چالشهای جدیدی نهفته است. هم پرورش بازیکنان را میبینیم و هم تکامل آنها را.»
برانکو حرفهایش را اینطور ادامه داد: «من موفقیت و پیروزی را دوست دارم. همیشه برای هیچ یا همه، تیمم را به میدان میفرستم و اعتقادم این است که یا باید برنده بود یا یک تیم کاملاً معمولی و البته من نمیخواهم معمولی باشم. به همین علت است که تیم من به صورت مداوم تمرین میکند و حتی بعد از هر برد یا موفقیتی که به دست میآوریم، فشار تمرینات را افزایش میدهم. من اعتقاد دارم موفقیت، میتواند آدمها را تنبل کند. مثلاً بگوییم ما که دیگر قهرمان لیگ شدهایم و همه چیز تمام شده است اما اینطور نیست. بعد از قهرمانی، داستان تازهای شروع میشود و باید از قهرمانیتان دفاع کنید. من موفقیت را دوست دارم اما باید چالش تنبلی بعد از موفقیت را هم پیش روی خودم بپذیرم و با آن مبارزه کنم. بازیکنانم آنقدر حرفهای شدهاند که این موضوع را درک کنند.»
این نگاه حرفهای است که یک مربی به موفقیتهایش دارد. اینکه نباید زود، سیر شد و نباید گفت: «ما که قهرمانیم، غم دیگری باقی نمانده» و آن وقت دوباره به یک تیم معمولی بدل شد. چقدر این شرایط برای تیمهای ایرانی آشناست؛ تیمهایی که خود را به آب و آتش میزنند تا قهرمان لیگ شوند اما فصل بعد از قهرمانی، از مدیریت تا کادر فنی و بازیکنان میخواهند از تیم قهرمان فرار کنند و به تیم دیگری بروند چون اعتقادشان این است که امکان تکرار قهرمانی وجود ندارد ولی برانکو حرف دیگری میزند و طور دیگری فکر میکند. شاید نام این حرفها «حرفهایگری» باشد.