نیمار این هفته روی صندلی داغ برنامه تلویزیونی کالدیرائو که یکی از معروفترین برنامههای تلویزیونی در برزیل است و مجری آن لوسیانو هاک هم دوست صمیمی خود اوست، نشست.
مهاجم برزیلی بارسلونا در این برنامه درباره اینگه چگونه دوران بازیگریاش را در بارسلونا آغاز کرد و خودش را با این تیم وفق داد گفت: به بارسلونا که آمدم همه چیز برایم از صفر شروع شد. تمام کارهایی که در برزیل انجام داده بودم در بارسلونا ارزشی نداشت. آنجا من میبایست ارزشهایم را دوباره ثابت میکردم. شما اینجا باید بجنگید و من برای وفق دادن خودم با تیم مشکلاتی داشتم. در نهایت اما همه چیز به لطف و کمک همتیمیهایم، اعضای خانوادهام و دوستانم ختم به خیر شد و من توانستم روی بازیهایم تمرکز کنم.
نیمار در ادامه خاطرهاش جالب از اولین رویاروییاش با بازیکنان بارسلونا تعریف کرد و اظهار داشت: وارد رختکن بارسلونا که شدم، یک طرف مسی بود، طرف دیگر ژاوی، اینیستا، پیکه، دنی آلوز و ... فکر میکردم که وارد یک بازی ویدئویی شدهام. یک روز با این بازیکنان در کنسول بازیهای ویدئویی بازی میکردم و یک روز دیگر میانشان بودم. در اولین ماه حضورم در بارسلونا اوضاع کمی پیچیده بود. از صحبت کردن با مسی خجالت میکشیدم. او و دیگر بازیکنان بارسلونا الگوهای من بودند، ضمن اینکه آن زمان من سن و سالی هم نداشتم.
کاپیتان سابق تیم ملی برزیل درباره رویکردی که برای بازیاش دارد هم تأکید کرد: من هر بازی به چشم آخرین بازیام نگاه میکنم. اینگونه فکر نمیکنم که امروز یک بازی داریم و هفته دیگر هم یک بازی دیگر. فوتبال پر از اتفاقات غیرمنتظره است و شما هرگز نمیدانید که برایتان چه اتفاقی خواهد افتاد.
مهاجم سابق سانتوس، در پاسخ به این سؤال که اگر فرصتی برای بازگشت به فوتبال کشورش داشته باشد، به کدام تیم میرود، گفت: من دوست دارم که برای فلامنگو بازی کنم چون یادم است در یکی از بازیهایم در سانتوس برابر فلامنگو، با اینکه ما داشتیم مسابقه را میبردیم، هواداران فلامنگو دست از تشویق تیمشان برنمیداشتند.
نیمار سپس به پیامدهایی که کسب شهرت در دنیای فوتبال برایش داشته است اشاره داشت و عنوان کرد: وقتی معروف میشوی، آدمها از گوشه و کنار سر و کلهشان پیدا میشود و همه خویشاوندات در هرگوشهای که باشند به سراغت میآیند.
ستاره بارسلونا در پایان خاطرات روزهای سختی که پیش از معروف شدن و ثروتمند شدن به واسطه فوتبال داشت را زنده کرد و گفت: من واقعاً قدردان آن کسانی هستم که در لحظات سخت زندگیام، زمانی بیشتر نیاز را داشتم به من کمک کردند، آن روزهایی که حتی یک جفت کفش برای بازی کردن نداشتم و و یک نفر رفت و برایم یک جفت کفش خرید. من تمام این چیزها را تا پایان عمرم از یاد نخواهم برد و همیشه قدردان آنها خواهم بود. افراد زیادی به من کمک کردند چون وضع مالی پدرم به هیچ وجه خوب نبود و فقط از عهده سیر کردن شکم ما بر میآمد. ما روزهای سختی را گذراندیم.