کیروش چرا به ایران نمیآید؟ مگر در فوتبال حرفهای دنیا، سرمربی تیم نباید همه جا یار و یاور تیمش باشد؟ این همراهی نکردن، رها کردن، بیخیالی و بیاعتنایی محصول چیست؟ دیگران به کیروش بد کردند، دیگران قابلیتهای او را نادیده گرفتند، دیگران دانش کیروش را از روی بیسوادی انکار کردند، دیگران در کمال بیاعتمادی نگاه او را از بالا به پایین دانستند، دیگران فوتبال بلوک شرق را با غرب مقایسه کردند و به این نتیجه رسیدند که فلانی از بهمانی بهتر است، دیگران گروههای مخالف تشکیل دادند و برای رفتن کیروش لحظهشماری میکنند؛ همه این کار را آنها کردند اما تحرکات این آقایان به تیم ملی چه ربطی دارد؟ چرا کیروش باید تیم ملی را به این بهانهها تنها بگذارد و دست به یک کار غیرحرفهای بزند؟ کیروش که این همه فرصت داشت در ایران حضور داشته باشد ناگهان همه چیز را ول کرده و رفته... انگار نه انگار که تیمی اینجا وجود دارد. گویی این تیم ملی طفل سرراهی است. امید ما این بود حالا که هیچکس در اینجا دلش به حال تیم ملی نمیسوزد یکی به نام کیروش وجود دارد که همهجوره پای تیم است. دلمان خوش بود که یکی دارد با عشق کار میکند. یکی که سواد درست و حسابی دارد. سرش به تنش میارزد و سکاندار فوتبال ملی است. خب این هم که گذاشته و رفته... پس دیگر دلمان به چه چیز خوش باشد؟
این بیخیالی و بیانگیزگی کیروش به نخستین چیزی که ضربه میزند خود تیم ملی است. ما حتی در اوج اختلاف نظر کیروش با ارکان فوتبال ایران، تصمیم او را در سفر مستقیم از پرتغال به ایتالیا کاملاً غیرحرفهای میدانیم.