به گزارش افکارخبر، با مریم ایراندوست، فرزند نصرت ایراندوست و تنها زنی که روزی چندهزار نفر برای تماشای بازی‌اش به استادیوم آمده بودند، به گفتگو نشستیم که شرح این گفتگو را در زیر می‌خوانید. 

کمی از خودتان و گذشته ورزشی‌تان بگویید.

من از یازده سالگی ورزش را به صورت حرفه‌ای با دومیدانی و بسکتبال آغاز کردم، چون فوتبال بانوان ممنوع بود و اصلا ورزشی به نام فوتبال بانوان نبود! به محض راه‌اندازی فوتبال بانوان در اردیبهشت 81، با سه چهار نفر از نزدیکان خود یک سالن را اجاره کردم و حدود یک سال این‌ کار را ادامه دادم تا در نهایت با جلساتی که با مسئولین باشگاه گذاشتیم، 19 آبان 81 توانستیم آن‌ها را متقاعد کنیم که بتوانیم در مسابقات فوتسال استان شرکت کنیم. این گونه بود که فوتسال بانوان باشگاه ملوان تاسیس شد و ما توانستیم در طول این 14 سال کم کم بازیکنانی که مستعد بودند را جمع کنیم و در نهایت مقام‌هایی که اطلاع دارید را کسب کنیم.

در مورد تحصیلات نیز بنده لیسانس تربیت‌بدنی امور ورزشی هستم. مدرک مربی‌گری A  آسیا را دارم و در فدراسیون فوتبال تدریس می‌کنم.

شما از یک خانواده ورزشی هستید. نقش خانواده و شرایط خانوادگی‌تان به چه صورت بود؟

همیشه به وجود آوردن فضایی که فراهم نیست، سخت است. فضای خانه ما همیشه فوتبالی بود. من از بچگی تا زمانی که می‌توانستم در ورزشگاه‌ها حاضر باشم، کنار پدرم روی نیمکت می‌نشستم. روزی که به ایشان گفتم می‌خواهم از مدیرعامل باشگاه بخواهم که ما زیر پوشش ملوان کار کنیم، ایشان سرمربی ملوان بودند. آن روز لبخندی زدند و حرفم را جدی نگرفتند! حتی وقتی به باشگاه رفتم، ایشان از این اقدام من شوکه شدند! یکی دو سال اول هیچ کس جدی نمی‌گرفت و حتی به من می‌خندیدند که دختر را چه به فوتبال اما عزم من راسخ بود.

علاقه من به فوتبال آنقدر زیاد بود که بارها آرزو می‌کردم کاش پسر بودم. با وجود مخالفت پزشکان، پسر دو ماهه‌ام رادر کالسکه می‌گذاشتم و در حیاط با دیوار بغل پا تمرین می‌کردم و برای خودم می‌دویدم. روزی که فوتبال را راه اندازی کردم فکر می‌کردم همه مردم انزلی مثل من می‌آیند و ثبت نام می‌کنند، اما کلا 4 نفر برای ثبت نام آمدند که سه نفر از آن‌ها فامیل خودم بودند! اما ناامید نشدم و ادامه دادم. همه این‌ها باعث شد همه در خانواده بپذیرند که مریم این راه را ادامه می‌دهد، پشتش باشیم و تشویقش کنیم.

نظر همسرتان در آن دوره چطور بود؟

همسر من خودش مربی ورزش‌های رزمی بود. ایشان همه جوره مشوق بنده بودند، حتی در دوره تیم ملی نوجوانان که بخاطر سختی‌ها ناامید شده بودم، خیلی تشویق کردند که برای دوره جوانان حضور داشته باشم. خوشبختانه مثل آقای توتونچی بی‌معرفت نبود و همه جوره حمایتم کردند.

ماجرای لژیونر شدن و سفر به اروپا چه بود؟

یک آقایی از طریق اینترنت از طرف یک تیم نروژی پیغام دادند و خیلی پیگیر شدند. با پدر صحبت کردند. همه چیز حتی مسائل مالی خوب و حرفه‌ای پیش می‌رفت، اما ناگهان دیدم که بحث دارد سیاسی می‌شود. مسائلی از قبیل مصاحبه با فلان شبکه یا بحث حجاب. به همین دلیل ترجیح دادم که دنبال این قضیه را نگیرم.

فکر می‌کنید علت کمبودها در فوتبال و فوتسال بانوان چیست؟

در فوتبال از مجموعه فدراسیون انتقاد دارم. با احترام به آقای کفاشیان، به نظر می‌رسد که ایشان خیلی دلسوز نیستند. خانم شجاعی از سال 88 دو برنامه پنج ساله پایه ریزی کردند. ما در پنج ساله اول خیلی خوب پیش رفتیم، بازیکنان خوبی را استعدادیابی کردیم اما بعد از آن رها شد. فکر می‌کنم انقدر مشکلات در بخش آقایان زیاد است که اصلا فرصتی برای رسیدگی به امور بانوان ندارند. حالا باید دید در آینده نزدیک چه تغییراتی ایجاد می‌شود.

شما تنها زنی بودید که چندهزار نفر برای تماشای بازی‌هایتان به استادیوم آمد. حضور تماشاچیان در سال‌های اخیر چطور بود؟

اتفاقا چند روز پیش پسرم گفت کاش هیچ وقت خداحافظی نمی‌کردی، اما من خوشحالم در آن زمان تصمیم درستی گرفتم و آن خداحافظی باشکوه را داشتم. در سال 92 در سطح شهر تبلیغات گسترده‌ای صورت گرفته بود و تیم هم شرایط خوبی داشت.در دیدار خداحافظی من که مصادف شده بود با داربی استقلال و پرسپولیس، حدود 2500 نفر به استادیوم آمده بودند، که پربازدیدترین بازی کشور بعد از دربی تهران بود اما چون برخی از خانم‌ها صورت‌هایشان را رنگ کرده بودند و پس از دیدار با همان هیجان در سطح شهر حضور پیدا کردند، مشکلاتی ایجاد شد. پس از آن بازی اعلام شد که کنترل این حجم از بانوان برای سازمان تامین آسان نیست، قیمت بلیط‌ها را به 5 هزار تومان افزایش دادند و سقف 100 نفر تماشاچی را برای هر بازی اعلام کردند. همین تصمیمات، زنان را از حضور در ورزشگاه‌ها دلسرد کرد و حالا که سقف تعداد تماشاچی هم برداشته شده و بلیط‌ها 3 هزار تومان است، تنها 200 نفر به ورزشگاه می‌آیند.

یکی از دلایلی که برای عدم پرداختن به امور بانوان می شود، عدم اقبال مخاطب و درآمدزایی است. بنظر می‌رسد اراده ای هم برای جذب مخاطب وجود نداشت.

شرایط درآمدزایی متفاوت است. شاید پخش تلویزیونی یکی از دلایل عدم اقبال اسپانسرها است که به هرحال تصمیمی است که به عهده مسوولان است. بچه‌های ما همه با پوشش اسلامی و حجاب کامل در زمین حاضر می‌شوند. به نظرم مسیر رو به رشدی داریم که امسال هم از برنامه نود با پخش بازی‌ها آغاز شد. امیدواریم روز به روز ورزش بانوان بیش از پیش به اندازه ورزش مردان دیده شود.

سال گذشته درحمایت از پدرتان اعتراضاتی را به مازیار زارع داشتید که با واکنش تند او مواجه شد. کمی از آن روزها بگویید.

پدرم به من یاد داد که به مردم احترام بگذارم اما به حرفی که آزارم می دهد فکر نکنم. من اگر فکر می کنم کاری درست است و به کسی آسیب نمی‌رساند، انجام می‌دهم. من در صفحه شخصی‌ام محترمانه و مودبانه، یک نقد و یک حمایت گذاشتم. برخی سواستفاده کردند. برخی هم ظرفیت رفتاری لازم را نداشتند و حرفهای نامناسبی زدند. متاسفانه فضا به گونه ای است که آقایی سلام می کند، اگر جواب بدهی مشکل داری اگر ندهی جور دیگری مشکل داری. باشگاه از من خواست که بخاطر شرایطی که پیش آمده بود، این بحث را ادامه ندهم و من هم ادامه ندادم. وگرنه انقدر شهامت داشتم که از حرف یا تهدید کسی نترسم و روی حرف خودم بیاستم. هنوز هم سر حرف خودم هستم که این روزها احترام بین بزرگتر و بازیکن از بین رفته است. دو ماه بعد از صحبت‌های من، این مساله در رسانه‌ها پررنگ‌تر شد. باید یادمان باشد روزی می‌رسد که ما هم پیشکسوت می‌شویم و آن وقت یک جوان می‌تواند به ما بی‌احترامی کند.

سقف آرزوها؟

من تنها آرزویم این بود که فوتبالیست بشوم و در استادیوم فوتبال بازی کنم. این رویای کودکی من بود. بازیکن شدم، گل زدم و مربی شدم. حالا جز سلامتی آرزوی دیگری ندارم، چون آروزهای دیگرم را خودم بدست خواهم آورد.