در چند هفته اخیر که برخی چهرههای فوتبالی حمایت از مردم لقلقه زبانشان شده و ژستهای عامه پسندانه به خود گرفتهاند فراموش کردهاند که حداقل برای ظاهرسازی هم که شده عملشان با حرفهایی که میزنند مطابقت داشته باشد.
همانهایی که خودشان را ماتمزده نشان میدهند و مقابل دوربینهای تلویزیونی شوآف میکنند و در زمین مسابقه خوشحالی پس از گل انجام نمیدهند دور از چشم مردم در پارتیهای شبانه هلهله سر میدادند تا نهایت بیعاری را معنا کنند.
اکثریت این متظاهران را بازیکنانی تشکیل دادهاند که سطح فنی آنها سنخیتی با دستمزدهای نجومی که دریافت میکنند ندارد؛ اما فوتبال بیدروپیکر کشور باعث شده آنها بدون هیچ تعهدی فقط پول را بشناسند؛ مثل رضا شکاری که با پایینترین سطح آگاهی و به لطف باشگاه ذوبآهن که با او در اوج گمنامی قرارداد بست و حالا او هم مسیری را طی میکند که انتهایش بدنامی است.
پروژه اسطورهسازی شبکههای ماهوارهای فارسیزبان از چهرههایی که سیاهبازی را به خوبی فرا گرفتهاند باعث شده برخی بازیکنان و مربیان که تصور میکنند در دید این رسانهها نیستند به نام مردم تظاهر به ناراحتی کنند.
شکاری پس از بازی گلگهر و تراکتور عنوان کرد که حالش خوب نیست و مجبور است که فوتبال بازی میکند. او که زمانی به تیم ذوبآهن که هر چه دارد از این تیم است پشت کرد و راهی روبین کازان شد حالا هم میتواند برای گلگهر بازی نکند و نهایت این اقدام او میتواند فقط عدم دریافت چند میلیارد ناقابل باشد یا اینکه میتواند همه مبلغ قراردادش را به نفع مردم هزینه کند.
شکاری حال خوبی ندارد چون آنقدر از گرفتن پولهای بدون زحمت اشباع شده که هیچ انگیزهای دیگری برایش نمانده است. اتفاقا همین پرداختهای بیحساب و کتاب به چهرههای فوتبالی است که صدای مردم را درآورده است؛ چون مردم از اینکه فوتبالیستی که شاید در مقایسه با برخی از مردم تلاش زیادی برای رسیدن به این همه پول نکرده اما در یکسال به اندازه ۳۰ سال تلاش و زحمت آنها درآمد داشته باشد ناراحتند.
فوتبال بیمار ایران نیاز به یک خانهتکانی اساسی دارد؛ به خصوص در باشگاههایی که دستشان در جیب دولت است؛ اما هیچ نظارتی روی عملکرد بازیکنانشان ندارند و رفتار حرفهای را به آنها نیاموختهاند.