تقویم را که ورق بزنیم، روزی به نام سلاحهای شیمیایی و میکروبی به ثبت رسیده که یادآور روزهای تلخی از جنگ تحمیلی عراق علیه ایران است.
این روز یادآور ایامی است که رژیم بعثی عراق در پاسخ به حملات رزمندگان اسلام و به دلیل شکستهای سنگینی که از رزمندگان خوردند، در عملیاتهای ناجمردانه اقدام به استفاده از سلاح غیرانسانی کردند.
در این عملیاتها که بمباران شیمیایی از سوی رژیم عراق بر سر ملت مظلوم و بیگناه ایران انجام شد، بسیاری از رزمندگان یا به شهادت رسیدند یا مصدوم شدند.
حال بعد از گذشت سالها از دوران تلخ جنگ کسانی هستند که هنوز با اقدام بیرحمانه رژیم بعثی عراق دست و پنجه نرم میکنند و کم نداریم از این افراد در سطح کشور؛
با یکی از این رزمندگان رنج دیدهای که روزهای تلخی را میگذراند و با زخمهای دردآورش هنوز بیقرار است، آشنا شدیم و این روز فرصت مناسبی بود تا جویای احوالش شویم.
وقتی با تماس تلفنی احوالی از او گرفتیم، با آهی گفت: کیست که دردهای ما را بشنود؟ همین صحبتش کافی بود تا ساعتی را مشتاقانه پای درد دلش بنشینم و این طور بود که با گرفتن آدرس راهی منزلش شدم.
«شهرک فرهنگیان، خیابان معلم، کوچه گلزار 2، پلاک 10»؛ این آدرس شاید برای کسانی آشنا باشد و شاید هم برای هیچ مسئولی نا آشنا باشد چرا که از صحبتهای اهل این خانه پیدا بود کسی سراغشان را نگرفته است.
این آدرس مستأجری است که تا درد دلش را نشوید و خاطراتش را برایتان مرور نکند، نامش برایتان آشنا نخواهد شد، او فرمانده گردان عملیاتهایی است که به فراموشی سپرده شده است.
او کسی نیست جزء جانبازی که هشت سال از بهترین دوران زندگیش را به جای آنکه کنار همسرش باشد و دوران خوش نامزدی را بگذراند، جنگ را تکلیفی برای خود دانسته و راهی این میدان میشود.
جانباز «عزیز چهاردولی» قهرمانی که دو ماه از دوران نامزدی خود با همسرش نگذشته بود که دفاع از وطن و نأموس را بر ماندن در کنار خانواده ترجیح داد.
وارد منزل ایشان که شدم تختی را شاهد بودم که همسرش روی آن دراز کشیده بود، جویا شدم که آیا کسالتی دارند؟ آقای چهاردولی اینگونه با آهی حرفش را آغاز کرد؛
او گفت: تا دیروز او دست مرا میگرفت و به این بیمارستان و آن بیمارستان میبرد، امروز هر دو به پرستار نیازمند شده ایم چرا که هر کداممان با هزار درد دست و پنجه نرم میکنیم.
این جانباز اسدآبادی ادامه داد: همسرم به دلیل پرستاری از من، امروز دچار دیسک کمر، زانو درد و هزار درد دیگر شده و توان ایستادن و نشستن روی زمین را ندارد.
وی گفت: حقوقی که دولت در اختیار ما میگذارد، کفاف مشکلات زندگی را نمیدهد، به همین خاطر مجبورم که باز هم با این دردهایی که دارم، کار کنم.
این جانباز دوران جنگ تحمیلی به حضور خود در عملیاتهای مختلفی اشاره کرد و گفت: هر جا که تیپ انصار الحسین(ع) حضور داشت، ما نیز به عنوان نیروی انسانی آنجا حاضر میشدیم.
وی به نحوه مجروح شدن و زخم های بدنش اشاره کرد و افزود: سال 63 بود که با بمباران هواپیماهای عراقی موج انفجاری مرا گرفت و مجروح شدم اما بعد از مداوا شدن به جبهه برگشتم که این بار در عملیات کربلای 5 در شلمچه با موجی شدیدتر مجروح شدم.
چهاردولی ادامه داد: از آن سالها تاکنون با سرفههای شبانه و گاه به گاهم، شب نخوابیها و قفل شدن فک و بسته شدن چشانم دردهای زیادی را متحمل میشوم و همین دردها قرار را از من میگیرد و هر روز منتظر مرگ هستم.
وی ادامه داد: اعصاب و روانم با این دردهای گاه به گاه و شبانه مرا بهم میریزد، به طوری که گاهی حتی شنیدن یک جمله حرف حساب را هم ندارم.
این جانباز دوران بمباران جنگ با بیان اینکه امروز دغدغه ام برای خودم نیست که درد میکشم بلکه دردی است که خانوادهام از مستأجری میکشند، دردی است که از بیکاری فرزندانم میکشم، حقوق ناچیزی است که حلال مشکلات اقتصادیام نیست.
وی به مبلغ حقوق خود که یک میلیون و 80 هزار تومانی که دولت میدهد، اشاره کرد و گفت: این حقوق را به کدام دردم بزنم؛ کرایه خانه؟ قسط بانک؟ هزینه ازدواج پسرم؟ و....
چهاردولی گفت: امروز دولت هزینه دارویی را به ما کمک میکند اما این کافی نیست چرا که درد ما فقط درد دارو نیست بلکه درد زندگی و مشکلات اقتصادی آن است.
وی گفت: با این همه مشکلات اقتصادی گلایه ام از مسئولان شهرم است که حتی یک سرکشی و دلجویی را از آنها ندیدم، نه ابراز محبتی نه پای درددل نشستنی، اینها درد است.
این جانباز اسدآبادی با بیان اینکه امروز برای دیدار با یک مسئول رده بالا باید هزار بار بروی تا موفق شوی؛ هزار بار بروی و پشت در بمانی تا اجازه ورود به تو بدهند؛ این ها درد است.
وی ادامه داد: ما جانبازان همانهایی هستیم که با دست خالی جلوی دشمن ایستادیم تا به ناموس و میهنمان تجاوز نشود.
چهاردولی گفت: سؤال من این است که چرا مسئولان بی خیال ما جانبازان شدهاند؟ چرا از ما دلجویی نمیکنند؟ چرا نباید پای درد دلمان بنشینند چرا ؟؟ اینها درد است بدتر از درد بیماریمان؛
وی خاطرنشان کرد: امروز فرزندان ما و نسل جدید وقتی عاقبت ما را میبینند این همه بیتوجهی را از مسئولان می بینند، چه روحیه ای برای آنها باقی میماند که خدای نکرده روزی دشمن به کشور تجاوز کرد، ساکت ننشینند و همچون ما جانانه بایستند؟
این جانباز با بیان اینکه بیش از 50 نوع موج بمباران در جنگ او را گرفته است، گفت: سؤالم این است که ما با درد بیماریمان بسازیم یا با درد مشکلاتمان؟
وی از کنایهها و نیشهای مردم در خصوص مزایایی که برای خانواده شهدا و جانبازان وجود دارد، ابراز تأسف کرد و گفت: با وجودی ای صحبتها فرقی بین من جانباز و فرد عادی وجود نداشته چرا که فرزندانم با مدرک تحصیلی بالا هنوز بیکارند و روزگار برای ما به سختی سپری میشود.
چهاردولی ادامه داد: مقدس بودن هدفم در جنگ نمیگذارد که در ادارات دولتی فریاد بزنم و بگویم چرا حق به حقدار نمیرسد؟ چرا باید امروز باید کارگری کنم؟
در پایان از او سؤال کردم درخواستتان از مسئولان چیست؟ گفت: تمام دغدغهام بیکار فرزندم است که اگر شغلی نداشته باشد نمیتواند ازدواج کند.
وی با بیان اینکه اگر آن دوران جنگیدن را انتخاب کردیم و در میدان حاضر شدیم، بنا بر اعتقادمان بود که کار برای رضای خداست، و امروز با سرو سامان دادن کار و ازدواج پسرم دیگر کاری با دنیا ندارم.
همسر این جانباز نیز در گفتوگویی به سختی دوران زندگی خود در قبل و پایان جنگ اشاره کرد و گفت: دو ماه بود که نامزد کرده بودیم که عزیز آقا به جبهه رفت و من سختی دوری از او را به دوش کشیدم.
وی با بیان اینکه سال 64 بود که اولین پسرم به دنیا امد و پدرش در جبهه بود و بزرگ کردن او را به عهده داشتم.
وقتی از خانم چهاردولی سؤال کردم که آیا مشکلاتی برای پرستاری از همسرتان نداشتید؟ نیشخندی زد و گفت: مشکل نداشتم؟ با نبود وسیله و نداشتن توانایی برای جابه جا کردن همسرم از این بیمارستان به آن بیمارستان سر میکردم؛ نصفهای شب که حالش بد میشد، فرزندانم را به همسایهها میسپردم و او را به بیمارستان میبردم.
وی با اشاره به اینکه عزیزآقا 12 ترکش در بدنش دارد، ادامه داد: امروز هزار درد و مرض گرفته ام و توان ایستادن و کمک به او را هم ندارم؛
هنوز اثرات جنگ در قهرمان گزارش ما با وجود ترکشها و موجهای گاه به گاه در او زنده است و این در حالی است که دیگر جنگ سختی در کار نیست؛ امید آن داریم که مسئولان در حل مشکلات فراروی این قهرمان گامی بردارند.